سیّد مهدی حسینی رکنآبادی (١٣٤٨ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
سیّد مهدی حسینی رکنآبادی
|
|
زادروز
|
١٣٤٨ ه.ش قم
|
سیّد مهدی حسینی رکنآبادی، فرزند سیّد جعفر، در سال ١٣٤٨ ه. ش در شهر قم چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید. از آن پس برای ادامهی تحصیلات راهی تهران شد و در رشتهی ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت.
حسینی از سال ١٣٦٦ ه. ش به شعر و شاعری روی آورد. از سال ١٣٦٦ ه. ش رسما کار شاعری را آغاز کرد، و با شرکت در «انجمن ادبی محیط» که تحت سرپرستی و ریاست شاعر بلند پایه محمد علی مجاهدی (پروانه) اداره میشود با رموز شعر و فنون آن آشنا گردید. و از راهنماییهای وی در شعر بهرهمند شد و از این رهگذر به شکوفایی شعر خود رونق بخشید.
حسینی در میان شعرای متقدم به حافظ و بیدل بیش از دیگر شاعران علاقه نشان میدهد. [۱]
عشق تا گل کرد چون خورشید، روی نیزهها |
|
شانههای آسمان لرزید، روی نیزهها |
بوی خون پیچید در پس کوچههای آسمان |
|
ابرهای غصّه تا بارید روی نیزهها |
باغی از آتش فراهم بود و، در آشوب خون |
|
شعلههای داغ میرقصید روی نیزهها |
یک طرف فوج ستاره، خسته در شولای خون |
|
یک طرف انبوهی از خورشید روی نیزهها |
این کدامین دست گلچین بود آیا کاین چنین |
|
دسته گلها را یکایک چید روی نیزهها |
چشمهایی مضطرب میدید در بهت عطش |
|
چشمهی خون خدا جوشید روی نیزهها |
در میان پردههای خون و در حجم سکوت |
|
بانگ سرخ نینوا پیچید روی نیزهها |
زخمهزخمه در سکوت و پردهپرده در غروب |
|
آسمان در آسمان خورشید روی نیزهها |
در طلوع داغ زینب چشم مبهوت زمان |
|
باغی از گلهای پرپر دید روی نیزهها |
در هجوم بادهای فتنه در طوفان خشم |
|
باغ سرخ کربلا رویید روی نیزهها |
پیچید در فضای حرم بانگ آب، آب |
|
دشمن چو بست بر حرم بو تراب، آب |
در وادی عطش زده دریا خروش داشت |
|
اما به چشم تشنه لبان شد سراب، آب |
آوای العطش به ثریّا رسیده بود |
|
از سوز غصّه آمده در پیچ و تاب، آب |
فریاد استغاثهی طفلان بلند بود |
|
از روی تشنگان ز خجالت شد آب، آب |
عباس این شرار عطش را کند خموش |
|
در خیمهها رساند اگر با شتاب، آب |
آن ماه هاشمی چو به دریا نهاد پای |
|
الماس نور سُفت از آن ماهتاب، آب |
در التهاب داغ عطش بر لب فرات |
|
از حنجری فسرده شنید این خطاب، آب |
ای رو سیاه! حنجر خشکیدهی حسین |
|
میسوزد از برای تو و شد کباب، آب |
پژمرده نوگلان حسینی ز تشنگی |
|
از روی تشنگان حرم رخ متاب، آب |
این خیل تشنگان همه از آل کوثرند |
|
فردا چه میدهی تو به زهرا جواب، آب |
بیرون شد از فرات ابو الفضل با شتاب |
|
رو سوی خیمههاست بر او هم رکاب، آب |
آنجا که تیر خصم تن مشک را درید |
|
ساقی فسرده گشت و گرفت اضطراب، آب |
با آن همه امید دگر ناامید گشت |
|
ساقی چو دید ریخت از آن مشک آب، آب |
با یاد کام تشنهی طفلان در حرم |
|
لب تشنه داد جان و نخورد آن جناب، آب |
در دشت کربلا گذری کن هنوز هم |
|
پیچیده در فضای حرم بانگ آب، آب |
که بود این موج، این توفان، که خواب از چشم دریا برد |
|
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد |
کدامین آفتاب از کهکشان خود فرود آمد |
|
که اینگونه زمین را تا عمیق آسمانها برد |
صدای پای رودی بود، و در قعر زمان پیچید |
|
و بهت تشنگی را از عطشناک دل ما برد |
کسی آمد، کسی آن سان که دیروز توهم را |
|
به سمت مشرق آبیترین فردای فردا برد |
کسی که در نگاهش، شعلهی آیینه میرویید |
|
و تا آن سوی حیرت، تا خدا، تا عشق ما را برد |
به خاک افکند ذلّت را، شرف را از زمین برداشت |
|
و او را تا بلندای شکوه نیزه، بالا برد |
دوباره شادیام آشفت با اندوه شیرینش |
|
مرا تا بیکران آرزو، تا مرز رویا برد |
بگو با من، بگو ای عشق، گرچه خوب میدانم |
|
که بود این موج، این توفان که خواب از چشم دریا برد |
آسمان، مات و مبهوت مانده است، در سکوت مهآلود صحرا |
|
یک بیابان عطش گشته جاری، پای دیوار تردید دریا |
غوطهور مانده در حیرت دشت، پیکر مردی از نسل طوفان |
|
مردی از دودهی خون و آتش، مردی از تیرهی روشنیها |
کربلا غوطهور در غم اوست، او که بنض بلوغ زمانهست |
|
غربت ساقی تشنگان است، آنچه در دشت جاریست هرجا |
هفت پشت عطش سخت لرزید، آسمان ابرها را فرو ریخت |
|
شانههای زمین را تکان داد، هقهق گریهی تلخ سقّا |
آه ای غربت بینهایت! آه ای خواهش بیاجابت |
|
زخمهای بیابان شکفتهست. دشت در دشت، صحرا به صحرا |
شرمسار لبانت فرات است، بر دل آب افتاده آتش |
|
کرده دریا به روی نگاهت، باز آغوش گرم تمنّا |
زخمهایم دوباره شکفتند، آنچه باید بگویند، گفتند |
|
زخمهای من، این شعرهایم. زخمهایی همیشه شکوفا |
در دل: اندوه، اندوه، اندوه! انبوه، انبوه، انبوه |
|
عشق: بشکوه، بشکوه، بشکوه! که نبردهست از یاد، ما را |
ز شرم روی ماهش آب شد آب |
|
ز شوق دیدنش بیتاب شد، آب |
نه بر لبهای خود آبی رسانید |
|
نه از لبهای او سیراب شد، آب |
- ↑ سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 2، ص 1149.
شاعران |
---|
قرن اول | |
---|
قرن دوم | |
---|
قرن سوم | |
---|
قرن چهارم | |
---|
قرن پنجم | |
---|
قرن ششم | |
---|
قرن هفتم | |
---|
قرن هشتم | |
---|
قرن نهم | |
---|
قرن دهم | |
---|
قرن یازدهم | |
---|
قرن دوازدهم | |
---|
قرن سیزدهم | |
---|
قرن چهاردهم | |
---|
قرن پانزدهم | |
---|