حیدر منصوری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
حیدر منصوری (١٣٣٢ ه. ش) ازشاعران معاصر ایرانی است.
حیدر منصوری | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٢ ه.ش شیراز |
تخلص | عاشق |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حیدر منصوری متخلص به عاشق به سال ١٣٣٢ ه. ش در شیراز به دنیا آمد. وی تا دورهی اوّل متوسطه به تحصیل پرداخته، سپس به داشتن شغل آزاد اشتغال ورزیده است.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خورشید آزادی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رخ مه پرستان رخشنده شد با حنجر خونین | شب سر نیزه گم شد با طلوع آن سر خونین | |
شکست خنجر از طوفان خون شد شهره در گیتی | یم خون خدا بشکست در هم خنجر خونین | |
فروغ مشعل فردائیان، خورشید آزادی | حسین بن علی ظلمت شکن، آن گوهر خونین | |
چنان در کربلا آئینهدار مکتب حق شد | که در طول زمانها جلوه دارد جوهر خونین | |
به طوفان بلا دارند دل با شاه مظلومان | یکایک یاوران با غنچهی دل اصغر خونین | |
تن صد پارهاش بر خاک آن وادی جلائی داد | که خاک تیره شد، آئینهای زان پیکر خونین | |
علمدار وفا، شمع شباب بزم غیرتها | چراغ محفل دل، تکسوار لشکر خونین | |
نوشتم این زمان خون نامهای از کشور گلها | که در عالم بماند نقش خون در دفتر خونین [۱] |
و گلبانگ شهادت جوش زد از نای عاشورا | طنینانداز گیتی شد بلند آوای عاشورا | |
تن خورشید تا شد غرقه در امواج سرخ خون | طلوعی تازه زد بر موج خون سیمای عاشورا | |
امام کاروان دل چو کرد آهنگ سربازی | به کف بگرفت جان را از پی ابقای عاشورا | |
چو هفتاد و دو گل شد پرپر از بغض بد اندیشان | شهادت غنچه زد در دامن صحرای عاشورا | |
چراغ سرخ خون آیینهدار مکتب دل شد | جهان روشن شد از خورشید همّت زای عاشورا | |
ز یا رب یا رب ظلمت شکاف زادهی زهرا | نگون شد تیرگی، پربار شد شبهای عاشورا | |
به شریان زمان، خون شهید عشق میجوشد | شکوهی تازه دارد جوشش مینای عاشورا | |
سواران سحر مردانه میتازند تا ظلمت | قیامی تازه دارد شعله در سینای عاشورا |
لبخند خونبار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دوباره شعرهایی کربلایی | قلم ماند و فضایی کربلایی | |
دلم امشب هوای گریه دارد | هوای هایهای گریه دارد | |
بیا تا کربلا با هم بخوانیم | سرود گریه را با هم بخوانیم | |
دوباره از گلوی سرخ اصغر | برایت شعر میخوانم برادر | |
دوباره خیمه ماند و لای لایی | سکوت اصغر و «بابا کجایی» | |
سکوت اصغر و لب تشنگی، زخم | به روزی گریه و شب، تشنگی، زخم | |
بیا مولا، بیا مولا، کجایی | دل اصغر شکست از بیوفایی | |
از این مردم که همرنگ دروغند | همیشه بیوفا، رنگ دروغند | |
بیا مولا که اصغر تشنه مانده است | گل تنهای پرپر تشنه مانده است | |
بیا مولا ببین قنداقه در خون | ببین از خیمهها افتاده بیرون | |
ببین این طفل تنها را که تشنه است | گل زیبای زیبا را که تشنه است | |
لبت را بر لبش بگذار، مولا | که سیرابش کنی از بوی بابا | |
ببین لب تشنگی، لب تشنگی، درد | سکوت کوفیان، این قوم نامرد | |
بیا مولا پسر را باز بردار | به روی زخم دوش خویش بگذار | |
ببر تا بلکه او آبی بنوشد | ز حلقومش گل باران بجوشد | |
بیا مولا که اصغر رفت از دست | گل تنهای پرپر رفت از دست | |
گل سرخ و سفید کوچک تو | بهار تو شهید کوچک تو | |
دوباره شعرهایی کربلایی | قلم ماند و فضایی کربلایی | |
دلم امشب هوای گریه دارد | هوای هایهای گریه دارد | |
بیا تا کربلا با هم بخوانیم | سرود گریه را با هم بخوانیم |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ شب شعر عاشورا، ص 135.