حافظ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''خواجه شمس‌الدین محمد''' از شاعران پارسی زبان در قرن هشتم هجری قمری است که با استناد به برخی ابیات دیوانش میتوان گرایش و علاقه او را به اهل بیت دریافت نمود.{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
'''حافظ''' (۷۲۶ ه. ق-۷۹۲ ه. ق) از شاعران پارسی زبان در قرن هشتم هجری قمری است که با استناد به برخی ابیات دیوانش،  میتوان گرایش و علاقه او را به اهل بیت دریافت نمود.{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = حافظ
| نام                    = حافظ
| تصویر                  =حافظ.jpg  
| تصویر                  =حافظ.jpg  
خط ۴۸: خط ۴۸:


==زندگینامه==
==زندگینامه==
خواجه شمس الدین محمد متخلص به «حافظ» و ملقّب به «لسان الغیب» در سال ٧٢٦ه. ق در شیراز به دنیا آمد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت. به طوری که خود می گوید: {{شعر}}
خواجه شمس‌الدین محمد متخلص به «حافظ» و ملقّب به «لسان الغیب» در سال ٧٢٦ ه. ق در شیراز به دنیا آمد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از برداشت. به طوری که خود می گوید: {{شعر}}
{{ب|عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ|قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت}}
{{ب|عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ|قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت}}
{{پایان شعر}}برخی گفته‌اند وجه تخلص و شهرت او به حافظ، آن است که او، حافظ قرآن بوده و بسیاری از ابیات او ترجمه‌ی مفاهیم قرآنی است.  
{{پایان شعر}}برخی گفته‌اند وجه تخلص و شهرت او به حافظ، آن است که او، حافظ قرآن بوده و بسیاری از ابیات او ترجمه‌ی مفاهیم قرآنی است.  


در مورد اصالت حافظ اتفاق نظر وجود ندارد. انصاری کازرونی اصل خاندان او را از عراق عجم و اهل رودآور همدان و خود حافظ را زاده و رشدیافته شیراز دانسته است<ref>انصاری کازرونی، ابوالقاسم، مرقوم ئنجم کتاب سلم السموات، به کوشش یحیی قریب، تهران، 1340ش.</ref>. ولی فخرالزمانی قزوینی، نیای حافظ را از مردم کوپای (کوهپای) اصفهان خوانده که در روزگار اتابکان فارس، به شیراز کوچ کرده است<ref>حسینی طهرانی، محمد حسین، روح مجرد (یاد نامه مرحوم حاج سیذ هاشم موسوی حداد)، انتشارات علامه طباطبایی.</ref>.
در مورد اصالت حافظ اتفاق نظر وجود ندارد. «انصاری کازرونی» اصل خاندان او را از عراق عجم و اهل رودآور همدان و خود حافظ را زاده و رشدیافته شیراز دانسته است<ref>انصاری کازرونی، ابوالقاسم، مرقوم ئنجم کتاب سلم السموات، به کوشش یحیی قریب، تهران، ۱۳۴۰ش.</ref> ولی «فخرالزمانی قزوینی»، نیای حافظ را از مردم کوپای (کوهپای) اصفهان خوانده که در روزگار اتابکان فارس، به شیراز کوچ کرده اند.<ref>حسینی طهرانی، محمد حسین، روح مجرد (یاد نامه مرحوم حاج سیذ هاشم موسوی حداد)، انتشارات علامه طباطبایی.</ref>  


قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین درباره حافظ گفته است: حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بود و... ایمان او مُبرّا از عیب و ریب است.<ref>شوشتری، سید نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، نشر اسلامیه، چاپ اول، 1375ق.</ref> از این عبارت او نتیجه گرفته‌اند که وی قائل به تشیع حافظ بوده است.  
«قاضی نورالله شوشتری» در کتاب مجالس‌المؤمنین درباره حافظ گفته‌است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بود و... ایمان او مُبرّا از عیب و ریب است.»<ref>شوشتری، سید نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، نشر اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵ق.</ref> از این عبارت او نتیجه گرفته‌اند که وی قائل به تشیع حافظ بوده‌است.  


حافظ در زمان خود تنها به لقب شمس الدین و تخلص حافظ مشهور بوده و القاب و عناوینی همچون خواجه، لسان الغیب، ترجمان الاسرار، عمدة العارفین و سلطان الشعرا و نیز نسبت او یعنی شیرازی، ظاهرا پس از مرگ او اطلاق شده است.<ref>خرمشاهی،حافظ، طرح نو، 1378ش.</ref>
حافظ در زمان خود تنها به لقب شمس‌الدین و تخلص حافظ مشهور بوده و القاب و عناوینی همچون «خواجه»، «لسان‌الغیب»، «ترجمان‌الاسرار»، «عمدةالعارفین» و «سلطان‌الشعرا»


دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ٧٩٢ه. ق در شیراز درگذشت. او را در کتِ شیراز یا مصلای آن شهر دفن کردند و 63 سال بعد عمارتی بر آن ساخته شد. آرامگاه کنونی او در سال ١٣١٦ه. ش ساخته شده و به نام «حافظیه» معروف است.
و نیز نسبت او یعنی شیرازی، ظاهرا پس از مرگ او اطلاق شده‌است.<ref>خرمشاهی،حافظ، طرح نو، ۱۳۷۸ش.</ref>
 
دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ٧٩٢ ه. ق در شیراز درگذشت. او را در کتِ شیراز یا مصلای آن شهر دفن کردند و ٦٣سال بعد عمارتی بر آن ساخته شد. آرامگاه کنونی او در سال ١٣١٦ ه. ش ساخته شده و به نام «حافظیه» معروف است.
==اشعار==
==اشعار==
در اشعار حافظ توجه خاصی به [[امام حسین|امام حسین(ع)]] و یارانش شده‌است که در زیر به نمونه هایی از آن اشاره می شود.


===شکر با شکایت===
===شکر با شکایت===
خط ۷۰: خط ۷۳:
| class="b" |بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم
| class="b" |بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم
| style="width:2em;" |
| style="width:2em;" |
| class="b" |یارب مباد کس را مخد.م بی عنایت
| class="b" |یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
|-
|-
| class="b" |رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
| class="b" |رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
خط ۹۸: خط ۱۰۱:
|عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
|عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
|
|
|قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
|قرآن ز بر بخوانی، در چهارده روایت
|}
|}




در توضیح غزل بالا گفته شده که در صبح روز عاشورا زمانی که امام حسین(ع) جمعیت چونان سیل سپاه دشمن را دید که به سوی سپاه اندکش روانه بودند دست به آسمان بلند کرده و فرمودند:  
در توضیح غزل بالا گفته شده که در صبح روز [[عاشورا]] زمانی که [[حسین بن على (ع)|امام حسین(ع)]] جمعیت چونان سیل سپاه دشمن را دید که به سوی سپاه اندکش روانه بودند دست به آسمان بلند کرده و فرمودند:  


«ای پروردگار من، تویی معتمد من در هر اندوه گلوگیری و تویی امید من در هر شدت جانکاهی و تویی ملجا من و ساز و برگ من در هر سختی‌ای که بر من فرود آید. چه بسیار اندوه دلاویز که دل را به کاهش اندازد و طریق چاره را مسدود سازد و دوست را بر دست خذلان پایمالی دهد و دشمن را در شماتت فزایش فرماید و من به درگاه تو روی آوردم، شکایت به حضرت تو کردم و راز دل جز با تو نگفتم و بیرون تو کس نجستم. پس آن بلای متراکم را تو فرح بخشیدی و آن خطب مظلم را منقشع بر طرف ساختی، پس تویی ولی نعمت و خداوند هر نیکویی و منتهای هر آرزویی»<ref>حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، 1380، انتشارات مهتاب، ص 79</ref>
«ای پروردگار من، تویی معتمد من در هر اندوه گلوگیری و تویی امید من در هر شدت جانکاهی و تویی ملجا من و ساز و برگ من در هر سختی‌ای که بر من فرود آید. چه بسیار اندوه دلاویز که دل را به کاهش اندازد و طریق چاره را مسدود سازد و دوست را بر دست خذلان پایمالی دهد و دشمن را در شماتت فزایش فرماید و من به درگاه تو روی آوردم، شکایت به حضرت تو کردم و راز دل جز با تو نگفتم و بیرون تو کس نجستم. پس آن بلای متراکم را تو فرح بخشیدی، پس تویی ولی نعمت و خداوند هر نیکویی و منتهای هر آرزویی»<ref>حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۷۹</ref>


===برای حضرت عباس===
===برای [[عباس ابن علی(ع)|حضرت عباس]]<ref>سایت خبر آنلاین</ref>===
<br />
<br />
{| style="margin: 0 auto; "
{| style="margin: 0 auto; "
خط ۱۳۳: خط ۱۳۶:
|مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
|مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
|-
|-
|مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
|با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
|
|
|که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
|که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
خط ۱۴۰: خط ۱۴۳:
|
|
|از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
|از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
|}
===برای ظهر عاشورا و اسرای [[کربلا]]<ref>حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۱۶۰</ref>===
<br />
{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
| style="width:2em;" |
| class="b" |آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
|-
| class="b" |تنم از واسطه‌ی دوری دلبر بگداخت
| style="width:2em;" |
| class="b" |جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
|-
| class="b" |آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
| style="width:2em;" |
| class="b" |چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
|}
|}
==منبع==
==منبع==


*حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب
*[https://ganjoor.net/hafez/ سایت گنجور]
*[https://ganjoor.net/hafez/ سایت گنجور]
*[http://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C سایت ویکی شیعه]
*[http://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C سایت ویکی شیعه]
*حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، 1380، انتشارات مهتاب
*[https://www.khabaronline.ir/news/322178/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B6%D9%84-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%86 سایت خبر آنلاین]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
<references />
<references />{{شاعران}}
[[رده:افراد]]
[[رده:شاعران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۸

حافظ (۷۲۶ ه. ق-۷۹۲ ه. ق) از شاعران پارسی زبان در قرن هشتم هجری قمری است که با استناد به برخی ابیات دیوانش، میتوان گرایش و علاقه او را به اهل بیت دریافت نمود.

حافظ
حافظ.jpg
نام اصلی خواجه شمس الدین محمد
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز ٧٢٦ ه. ق
مرگ ٧٩٢ه. ق
شیراز
لقب لسان الغیب
تخلص حافظ

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خواجه شمس‌الدین محمد متخلص به «حافظ» و ملقّب به «لسان الغیب» در سال ٧٢٦ ه. ق در شیراز به دنیا آمد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از برداشت. به طوری که خود می گوید:

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

برخی گفته‌اند وجه تخلص و شهرت او به حافظ، آن است که او، حافظ قرآن بوده و بسیاری از ابیات او ترجمه‌ی مفاهیم قرآنی است.

در مورد اصالت حافظ اتفاق نظر وجود ندارد. «انصاری کازرونی» اصل خاندان او را از عراق عجم و اهل رودآور همدان و خود حافظ را زاده و رشدیافته شیراز دانسته است[۱] ولی «فخرالزمانی قزوینی»، نیای حافظ را از مردم کوپای (کوهپای) اصفهان خوانده که در روزگار اتابکان فارس، به شیراز کوچ کرده اند.[۲]

«قاضی نورالله شوشتری» در کتاب مجالس‌المؤمنین درباره حافظ گفته‌است: «حافظ، عارف شیراز، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بود و... ایمان او مُبرّا از عیب و ریب است.»[۳] از این عبارت او نتیجه گرفته‌اند که وی قائل به تشیع حافظ بوده‌است.

حافظ در زمان خود تنها به لقب شمس‌الدین و تخلص حافظ مشهور بوده و القاب و عناوینی همچون «خواجه»، «لسان‌الغیب»، «ترجمان‌الاسرار»، «عمدةالعارفین» و «سلطان‌الشعرا»

و نیز نسبت او یعنی شیرازی، ظاهرا پس از مرگ او اطلاق شده‌است.[۴]

دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ٧٩٢ ه. ق در شیراز درگذشت. او را در کتِ شیراز یا مصلای آن شهر دفن کردند و ٦٣سال بعد عمارتی بر آن ساخته شد. آرامگاه کنونی او در سال ١٣١٦ ه. ش ساخته شده و به نام «حافظیه» معروف است.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در اشعار حافظ توجه خاصی به امام حسین(ع) و یارانش شده‌است که در زیر به نمونه هایی از آن اشاره می شود.

شکر با شکایت[ویرایش | ویرایش مبدأ]


ز آن یار دلنوازم شکری است با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش، ای دل مپیچ کان‌جا سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت
هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم هرچند بردی آبم، روی از درت نتابم
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد، خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت...
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی، در چهارده روایت


در توضیح غزل بالا گفته شده که در صبح روز عاشورا زمانی که امام حسین(ع) جمعیت چونان سیل سپاه دشمن را دید که به سوی سپاه اندکش روانه بودند دست به آسمان بلند کرده و فرمودند:

«ای پروردگار من، تویی معتمد من در هر اندوه گلوگیری و تویی امید من در هر شدت جانکاهی و تویی ملجا من و ساز و برگ من در هر سختی‌ای که بر من فرود آید. چه بسیار اندوه دلاویز که دل را به کاهش اندازد و طریق چاره را مسدود سازد و دوست را بر دست خذلان پایمالی دهد و دشمن را در شماتت فزایش فرماید و من به درگاه تو روی آوردم، شکایت به حضرت تو کردم و راز دل جز با تو نگفتم و بیرون تو کس نجستم. پس آن بلای متراکم را تو فرح بخشیدی، پس تویی ولی نعمت و خداوند هر نیکویی و منتهای هر آرزویی»[۵]

برای حضرت عباس[۶][ویرایش | ویرایش مبدأ]


شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت   گفت اى چشم و چراغ همه شیرین سخنان
کمتر از ذره نه اى پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسى چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

برای ظهر عاشورا و اسرای کربلا[۷][ویرایش | ویرایش مبدأ]


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه‌ی دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

منبع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. انصاری کازرونی، ابوالقاسم، مرقوم ئنجم کتاب سلم السموات، به کوشش یحیی قریب، تهران، ۱۳۴۰ش.
  2. حسینی طهرانی، محمد حسین، روح مجرد (یاد نامه مرحوم حاج سیذ هاشم موسوی حداد)، انتشارات علامه طباطبایی.
  3. شوشتری، سید نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، نشر اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵ق.
  4. خرمشاهی،حافظ، طرح نو، ۱۳۷۸ش.
  5. حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۷۹
  6. سایت خبر آنلاین
  7. حسین بدرالدین، از زمین کربلا تا عرش، ۱۳۸۰، انتشارات مهتاب، ص ۱۶۰