محمد زمان گلدسته
محمدزمان گلدسته (١٣٥٤ - 1401 ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
محمد زمان گلدسته | |
---|---|
زادروز | شهریور ماه ١٣٥٤ ه.ش گرگان |
مرگ | ۲۴فرودین ۱۴۰۱ ه. ش |
علت مرگ | تصادف |
آثار | «گل صد برگ»، «روح و ریحان»، «چاووش» و شاه و گدا |
استاد | محمدرضا آقاسی |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محدزمان گلدسته در آخرین روز شهریور ماه ١٣٥٤ شمسی در شهرستان گرگان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد و سپس به شغل آزاد پرداخت.
از کودکی عاشق شعر و ترانه بود، اما از سیزده سالگی به صورت جدی سرودن شعر را آغاز کرد و از سال ١٣٦٦ ه. ش وارد انجمن شعر گرگان شد.
محمدزمان گلدسته از سال ١٣٧٥ ه. ش به عنوان شاعر اهل بیت به سرودن اشعار پرداخت. ایشان پس از آشنایی با محمدرضا آقاسی ضمن درسآموزی از محضر ایشان با حال و هوای سرایش آیینی و اجرای حماسی آشنا شد.
گلدسته در جشنوارههای مختلف به عنوان نفر برگزیده انتخاب شده است، از جمله جایزه ادبی محتشم کاشانی و جشنواره سراسری شعر عاشورایی دانشجویان.
ایشان از سال ١٣٨١ به عضویت هسته تصمیمگیری مجمع شاعران اهل بیت درآمد. [۱]
وی به علت تصادف در سن ۴۷ سالگی درگذشت.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمدزمان گلدسته در قالب کلاسیک کار میکند و عموماً مثنوی و غزل میسراید. از ایشان تاکنون دو مجموعه شعر با عناوین «گل صد برگ»، «روح و ریحان» و مجموعه سیدی تصویری «چاووش» منتشر شده است. وی از سال ١٣٩١ ه. ش با تلفیق شعر و موسیقی سبک جدیدی را در اجراهای سنتی تجربه کرد و بدینسان اولین آلبوم موسیقی عاشوراییاش با نام «شاه و گدا» خلق شد.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دلواپسی در میقات هرچه در رمز و راز عاشوراست | حرف اول نماز عاشوراست | |
ای که دل تا همیشه دلبر توست | عشق بازی نماز آخر توست | |
حج همان خط سیر راه تو بود | کعبه گودال قتلگاه تو بود | |
در نمازت به خون وضو کردی | با خدا سیر گفتگو کردی | |
سجده کردی ولی به چلّه نی | رو به معراج بود پله نی | |
به ندای لبان تشنه تو | تن صد چاک تیغ دشنه تو | |
به فدای نماز آخر تو | سجدهی سرخ و نعش بیسر تو | |
دل گرفتار توست یا مولا | دیده بیمار توست یا مولا | |
یا حسین عزیز دلتنگم | نینوایی است لحن و آهنگم | |
پسر فاطمه دخیل توأم | تشنهی جام سلسبیل توأم | |
پسر فاطمه عنایت کن | مرا سوی خود هدایت کن | |
یا حسین آتشی است در قلبم | ناله دلکشی است در قلبم | |
قلمم را به دست دل دادم | که رسد تا به عرش فریادم | |
فصل در دشت خون شکفتن شد | نوبتِ از حسین گفتن شد | |
بر تن شعر تازیانه زدم | باز هم حرف عاشقانه زدم | |
ناله عشق سخت و جانسوز است | آتش عشق استخوانسوز است | |
عاشقی غربت و بلا دارد | کوفه و شام و کربلا دارد | |
هر که عاشق شود نمیمیرد | او حیاتی دوباره میگیرد | |
«یا حسین» اسم اعظم عشق است | هر که این گفت محرم عشق است | |
دل برای تو میتپد مولا | در هوای تو میتپد مولا | |
یا حسین از تو گفتم هوس است | در کف خون شکفتنم هوس است | |
عشق یعنی سرِ بریدهی تو | بوسه بر حنجر بریدهی تو | |
یا حسین از تو آبرو داریم | تا ابد با تو گفتگو داریم | |
عشقت آتشفشان سینه ماست | او مدال نشان سینه ماست | |
ما که دلواپسیم در میقات | مثل خار و خسیم در میقات | |
راه خود را ز کعبه کج کردیم | با تو از تو دوباره حج کردیم | |
وقت احرام شد کفن پوشیم | رختی از جنس خون بر تن پوشیم | |
حج اکبر طواف کرب و بلاست | کعبه در اعتکاف کرببلاست | |
عدهای از تو راه کج کردند | کربلا را فدای حج کردند | |
عدهای گرم کار خود بودند | غافل از تنگه احد بودند | |
عدهای نیز تکهتکه شدند | بندهی نام و نان و سکه شدند | |
غرق در آخور علوفه شدند | عدهای نیز اهل کوفه شدند | |
کوفه لبریز ناجوانمردی است | خنجر تیز ناجوانمردی است | |
جانِ زهرا به سوی کوفه مرو | با گل و غنچه و شکوفه مرو | |
کوفه ره بر تو بست یا مولا | بیعتت را شکست یا مولا | |
کربلا یعنی اشک یعنی آه | ذبح هفتاد و دو خلیلاللّه | |
قتلگه، مروه است، خیمه صفاست | عید قربان غروب عاشوراست | |
کربلا کعبه اهوراییست | مشهدِ لالههای زهراییست | |
خفته بر روی خاک پیکر تو | میدرخشد به روی نی سر تو | |
بر سر نیزه صوت قرآنت | التیامی است بر یتیمانت | |
از سرِ نیزه عشق میجوشد | کربلا تا دمشق میجوشد | |
از سرِ نیزه نور میبارد | افتخار و غرور میبارد | |
کربلا یعنی امتحان دادن | بر لب آب، تشنه جان دادن | |
رنگ الماس دارد آب فرات | بوی عباس دارد آب فرات | |
غنچههای شکفته پژمردند | تشنه بودند و سر فرو بردند | |
بس که فریاد العطش کردند | رهسپار شهادتش کردند | |
میرود مشک آب بر پشتش | مرگ بازیچهای است بر مشتش | |
آب در حسرت زبانش بود | در کف بوسه بر لبانش بود | |
شاخه یاس بر زمین افتاد | مشک عباس بر زمین افتاد | |
یا ابوالفضل چشم مستت کو | در قنوتی ولی دو دستت کو | |
رفتی و قصه وفایت ماند | بر تن آب ردِّ پایت ماند | |
رفتی و کوفه در ندامت ماند | آب شرمنده تا قیامت ماند [۲] |