آصف الدوله
آصفالدوله | |
---|---|
نام اصلی | محمدیحییعلی خان بهار |
زادروز | سال ۱۱۸۸ ه. ق هند |
پدر و مادر | شجاعالدوله |
مرگ | سال ۱۲۱۲ ه. ق |
جایگاه خاکسپاری | حسینیه امامباره لکهنویه |
تخلص | آصف |
آصف الدوله (۱۱۸۸ ه. ق-۱۲۱۲ ه. ق) از شاعران و سیاست گذاران قرن دوازدهم قمری هند است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمدیحییعلی خان بهار متخلص به «آصف» به سال ۱۱۸۸ ه. ق متولد شد، وی از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی هند در سدهی ۱۲ ه. ق بود و چهارمین نواب از حکام شیعی «نواب اوده» که در پی تضعیف حکومت مرکز و سلاطین مغول هند به استقلال محلی دست یافتند.
او فرزند شجاعالدوله است. وی به سبب ارادت به حسین بن علی (ع)، حسینیهای در «لکهنو» بنیاد نهاد که هم از نظر معماری و هم به دلیل فعالیتهای خیریه آن شهرت یافت.
تعلق خاطر آصفالدوله به اهل بیت پیامبر اکرم (ص) او را در انجام کارهای عمرانی در سرزمینهای دیگر اسلامی به ویژه در نواحی مورد احترام و تقدیس شیعیان پیشگام میساخت از آن جمله پرداخت هزینههای بنای صحن و دیوارهای حرم حسین بن علی (ع) در کربلا بود.
وی بخشی از شهرت و اعتبار خود را مدیون توجه و عنایتی است که به اهل علم و فعالیتهای فرهنگی و ادبی داشتهاست. وی پس از ۲۳ سال حکومت در سال ۱۲۱۲ ه. ق برابر با ۱۷۹۷ م. درگذشت که در حسینیه امامباره «لکهنویه» به خاک سپرده شد.[۱]
شمار کتابهای کتابخانه آصفالدوله را ۱۲۰ هزار جلد نوشتهاند که ۲۰۰ صحاف در آن به کار ترمیم و تجلید کتاب اشتغال داشتند.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای سرو سرفراز ریاض رضای حق | وی بر قضا رضا و رضا بر قضای حق | |
مردانه در طریق حقایق زدی قدم | افراشتی بکوی حقیقت لوای حق | |
ای منشأ مظاهر انوار ذو الجلال | حق ثنای نعمت تو باشد ثنای حق | |
حق بود مستحق به ظهور حقایقت | زان شد رخ تو آینیهی حق نمای حق | |
خلق ار شوند جمله حسین اللهی سزاست | چون از قیام توست پرستش برای حق | |
از خلقت وجود نبی و علی و آل | ذات تو بود مقصد و هم مدعای حق | |
گفتا نبی حسین ز من است و من از حسین | هم این بود به وصف تو از حق ندای حق | |
مقصود اصفیائی و محمود اتقیا | محبوب انبیائی و هم اولیای حق | |
طفل رهند موسی و عیسی و هم خلیل | آنجا که رتبهی تو بود در ولای حق | |
سریست در مقام جلالت که ذو الجلال | کامل نموده در تو جلال و جلای حق | |
بنیان حق اگر چه به پا بود استوار | لیک از تو شد متین و مشید بنای حق | |
ز اشراق وجه تست مشعشع فروغ شمس | ای در سپهر دین قمر اعتلای حق | |
در کربلای عشق فرو کوفی علم | عزم قتال خویش نمودی برای حق | |
از هستی و علاقه و اهل و عیال و مال | بستی نظر از آنکه نبینی ورای حق | |
ای آیت هدایت حق الیقین عشق | دادی تو دار عشق چو بودت هوای حق | |
حق در عوض بداد هر آنچهاش که بود داشت | کردی تو زین معاملهی حق ادای حق | |
شد تربت شریف تو مسجود حق پرست | اندرگه صلوة بصبح و مسای حق | |
حق خواستند محو شود، در فنای تو | یا للعجب فنای تو آمد بقای حق | |
دین نبی قوام گرفت از قیام تو | بریاری تو بود همی اتکای حق | |
ملحق به حق چنان شدی الحق که حقپرست | حق دارد ار ترا بپرستد بجای حق | |
در عالم الست برب العزیز رب | زانو زدی بگفتن قالو بلای حق | |
اندر قبول امر چنان دم زدی که شد | در معرض رضای تو فانی قضای حق | |
هان ای شهید راه خداوند ذو المنن | هستی طبیب درد بدار الشفای حق | |
از پیشگاه لطف تو داریم در جزا | چشم شفاعت از تو بروز جزای حق | |
آصف ز جان لقای ترا دردم ممات | خواهد ز فضل و رحمت بیمنتهای حق |