مهیار دیلمی
اشاره
ابو الحسن مهیار بن مرزویه دیلمی بغدادی، نخست بر کیش زرتشتی بود اما به سال 394 ه. ق. به دست سید رضی مسلمان شد و در مکتب او به آموزش شعر و ادب پرداخت چنانکه در آن شهرهی آفاق گشت.
وی یکی از شاعران پرآوازهی قرن پنجم بهشمار میرود. او به نسبت کسروی خویش فخر میکند. همانگونه که به دین و عقیدهای که برگزیده مباهات مینماید و میگوید: مجد و حسب را از بهترین پدران دارم و دین و آئین را از سرور مسلمانان، پس فخر و مباهات را از همه جانب گرد آوردم. سیادت عجم را با آئین عرب با هم دارم.
مهیار بر ادبیات درخشان عرب منّتی دارد که همواره او را با سپاس فراوان یاد میکنند و آوازهای بلند دارد.
دیوانش چهار جلد دارد که فنون مختلفه شعر و ادب و شاخههای بارور آن را دربر گرفته است. سرودههایش در زمینه مذهب یکسره احتجاج و برهان است و در اشعارش جز حجّت کوبنده، ستایش صادقانه و سوگ دردناک نخواهیم یافت.
مهیار در شب یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال 428 هجری درگذشت. [۱]
و کیف ضاقت علی الاهلین تربتهو للاجانب من جنبیه مضطجع
خاندانش از آرمیدن در کنار تربت او محروم. بیگانگان در کنار مرقدش مدفون.
رثای حسین (ع):
1- مشین لنا بین میل وهیففقل فی قناة و قل فی نزیف
2- علی کل غصن ثمار الشباب من مجتنیه دوانی القطوف
3- و من عجب الحسن أنّ الثقیل منه یدلّ بحمل الخفیف
4- خلیلیّ ما خبر ما تبصران بین خلاخیلها و الشّنوف
5- سلانی به فالجمال اسمهو معناه مفسدة للعفیف
6- أمن «عربیّة» تحت الظلامتولّج ذاک الخیال المطیف؟!
7- سری عینها أو شبیها فکاد یفضح نومی بین الضیوف
8- نعم و دعا ذکر عهد الصّباسیلقاه قلبی بعهد ضعیف
9- «بآل علیّ» صروف الزمانبسطن لسانی لذمّ الصروف
10- مصابی علی بعد داری بهممصاب الألیف بفقد الألیف
11- و لیس صدیقی غیر الحزینلیوم «الحسین» و غیر الأسوف
12- هو الغصن کان کمینا [۲] فهبّلدی «کربلاء» بریح عصوف
13- قتیل به ثار غلّ النفوسکما نغر [۳] الجرح حکّ القروف [۴]
14- بکلّ ید أمس قد بایعتهو ساقت له الیوم أیدی الحتوف
15- نسوا جدّه عند عهد قریبو تالده مع حقّ طریف
16- فطاروا له حاملین النّفاقبأجنحة غشّها فی الحفیف
17- یغزّ علیّ ارتقاء المنونإلی جبل منک عال منیف
18- و وجهک ذاک الاغرّ التریبیشهّر و هو علی الشمس موفی
19- علی ألعن أمره قد سعیبذاک الذمیل و ذاک الوجیف
20- و ویل امّ مأمورهم لو أطاعلقد باع جنّته بالطفیف
21- و أنت- و إن دافعوک- الإمامو کان أبوک برغم الأنوف
22- لمن آیة الباب یوم الیهود؟!و من صاحب الجنّ یوم الخسیف؟!
23- و من جمع الدین فی یوم «بدر»«و أحد» بتفریق تلک الصفوف
24- و هدّم فی اللّه أصنامهمبمرأی عیون علیها عکوف؟!
25- أغیر أبیک إمام الهدی؟!ضیاء الندیّ هزبر العزیف
26- تفلّل سیف به ضرّجوکلسوّد خزیا وجوه السّیوف
27- أمرّ بفیّ علیک الزلالو آلم جلدی وقع الشّفوف
28- أ تحمل فقدک ذاک العظیمجوارح جسمی هذا الضفیف؟
29- و لهفی علیک مقال الخبیر: أنّک تبرد حرّ الهیف
30- أنشرک ما حمل الزائرون أم المسک خالط ترب الطفوف؟
31- کأن ضریحک زهر الربیع هبّت علیه نسیم الخریف
32- أحبّکم ما سعی طائفو حنّت مطوّقة فی الهتوف
33- و إن کنت من «فارس» فالشریف معتلق ودّه بالشریف
34- رکبت- علی من یعادیکمو یفسد تفضیلکم بالوقوف-
35- سوابق من مدحکم لم أهبصعوبة ریّضها و القطوف
36- تقطّر غیری أصلابهاو تزلق أکفالها بالرّدیف [۵]
1- خرامان و سرخوش گذشتند، چون پرچم در اهتزاز، مست و خراب.
2- میوه جوانی بر سر هر شاخی در انتظار چیدن.
3- راستی عالم پریچهران هم عالمی است، آنکه زیباتر است بر دیگران ناز و ادا میفروشد.
4- دوستان! دانید که داستان خلخال و گوشواره چه بود؟
5- از من پرسیدند! نام آن جمال و زیباییست و معنایش تباهی و فساد برای پارسایی است.
6- در این تاریکی شب، این رویای خیالپرور آن ماه پیکر عدنانی است؟
7- دانش جلوهگر است یا شبح او، نزدیک بود که در جمع دوستان رسوا شوم.
8- آری خود او بود، پیمان عشق را خاطرنشان کرد، اگر بر سر پیمان روم با دلی ناگوار است.
9- این گردش ناگوار زمانه بر آل علی (ع) بود که زبان مرا به هجو زمانه باز کرد.
10- با آنکه از دیارم بدوراند، اما از درد فراق آن کشم که دوست همنشین در فراق همنشین.
11- اینک همدم من، تنها عزاداران و غمگساران حسیناند.
12- کینهی دیرین در کمین بود، به روز عاشورا در کربلا طوفانی سهمگین بهپا کرد. (شاخههای شکسته در تندباد کربلا که کینهی دشمنان چنین سرنوشتی را برایشان رقم زد.)
13- و شهیدی بهجای نهاد که کینهی انسانها را برآشفت، چونانکه جراحت را با سرانگشت به خون بیالایند.
14- با آن دستیکه دیروز بیعت سپردند، امروز هیولای مرگ را به سویش راندند.
15- بدین زودی جدّش را از یاد بردند، حقوق دیرین و نوین یکسره از خاطر ستردند.
16- بار نفاق در دل، به سویش پرواز گرفتند، مکر و فسون در زیر بال نهفتند.
17- چه ناگوار است بر من که غول مرگ بر سینهی وقارت بر شد.
18- و سر انورت که خاکآلوده بر سر نی کردند، با آنکه خورشیدش به زیر پی بود.
19- مطرودتر، فرمانروایشان که پویا شد، دوان و خیزان.
20- وای بر فرمانبرانشان که بهشت عدن را به بهای اندک فروختند.
21- و تو ای سرور من- گرچه از مقامت محروم کردند- پیشوایی، همچون پدر ارجمندت به رغم ابله بودن کافران.
22- به روز خیبر معجز قلعه و در، بر دست که جاری شد؟ و بر سر چاه شر جنّیان که برتافت؟
23- به روز بدر و احد صفوف دشمن که پراکند؟ صفوف آشفته دین را که مجتمع آورد.
24- بتهایشان را به رضای حق، که درهم کوبید؟ با آنکه بتپرستان حاضر و ناظر بودند.
25- جز پدرت بود؟! پیشوای هدایت و چراغ امت. شیر بیشهی شجاعت.
26- کند باد شمشیری که پیکرت در خون کشید و روی هرچه شمشیر است سیاه کرد.
27- آب گوارا در کامم شرنگ شد، جامه حریرم سوهان تن گشت. - این تن ناتوانم کی تواند، این بار مصیبت توانفرسا را بر دوش کشد.
29- حسرت و افسوسم بر تو است و این نیز سخن آگاهان است که: روز قیامت آتش حسرت با اشاره تو سرد و سلامت خواهد شد.
30- سرور من، این بوی دلاویزی تو است که زایران با خود آوردند، یا مشک ختن که با تربت بیامیخت.
31- گویا عرصه مزارت گلزار بهاری است که سوز پاییزی بر آن وزید.
32- من به شما مهر ورزم مادامکه طوافکنندگان کعبه به سعی پردازند و یا قمری بر شاخسار بنالد.
33- گرچه نژادم پارسی است، اما مرد شریف و آزاد، تعلّق خاطرش وقف آزادگان شریف است.
34- بر سمند تیزگام ادب برشدم و بر دشمنان بدخواهتان تاختم.
35 و 36- سمندی تیز رفتار از قصائد آبدار که از طغیان و سرکشی آن هراسی در دل نداشتم. با آنکه سواران دگر از سرکشی و طغیان تکاور واژگون گشتند، و ردیف آنان نیز به خاک درغلتید.
رثای اهل بیت (ع):
1- یا ندیمیّ کنتما فافترقنافاسلوانی؛ لکلّ شیء زوال
2- لی فی الشیب صارف و من الحزن علی «آل أحمد» إشغال
3- معشر الرّشد و الهدی حکم البغی علیهم- سفاهة- و الضّلال
4- و دعاة اللّه استجابت رجاللهم ثمّ بدّلوا فاستحالوا
5- حملوها یوم «السّقیفة» أوزارا تخفّ الجبال و هی ثقال
6- ثمّ جاءوا من بعدها یستقیلون و هیهات عثرة لا تقال
7- یا لها سوءة إذا أحمد قام غدا بینهم فقال و قالوا!
8- ربع همّی علیهم طلل باق و تبلی الهموم و الأطلال
9- یا لقوم إذ یقتلون «علیّا»و هو للمحل فیهم قتّال
10- و یسرّون بغضه و هو لا تقبل إلّا بجبّه الأعمال
11- و تحال الأخبار و اللّه یدریکیف کانت یوم «الغدیر» الحال
12- و لسبطین تابعیه فمسموم علیه ثری «البقیع» یهال
13- درسوا قبره لیخفی عن الزوّار هیهات! کیف یخفی الهلال؟!
14- و شهید «بالطفّ» أبکی السّماوات و کادت له تزول الجبال
15- یا غلیلی له و قد حرّم الماءعلیه و هو الشّراب الحلال
16- قطعت وصلة «النبیّ» بأن تقطع من آل بیته الأوصال
17- لم تنجّ الکهول سنّ و لا الشّبانزهد و لا نجا الأطفال
18- لهف نفسی یا «آل طه» علیکملهفة کسبها جوّی و خبال
19- و قلیل لکم ضلوعی تهتزّ مع الوجد أو دموعی تذال
20- کان هذا کذا و ودّی لکم حسب و مالی فی الدّین بعد اتّصال
21- و طروسی سود فکیف بی الآن و منکم بیاضها و الصّقال
22- حبّکم کان فکّ أسری من الشّرک و فی منکبی له أغلال
23- کم تزمّلت بالمذلّة حتیقمت فی ثوب عزّکم أختال
24- برکات لکم محت من فؤادیما أهلّ الضّلال عمّ و خال
25- و لقد کنت عالما أنّ إقبالی بمدحی علیکم إقبال [۶]
1- ای حریفان. روزگاری همدم و همنوا بودیم. اینک جدا گشتیم، تسلّایم دهید. آری هر پدیدهای رو به زوال است.
2- دیگرم سپیدی مو را، عشرت بسته، داغ خاندان احمد بر دل زارم نشسته.
3- مصلحان و رهبران، امّا دست ستم با سفاهت و نادانی بر آنان تاخت.
4- داعیان حق، جمعی به ندایشان لبیک گفتند، اما بازگشتند و نعل وارونه زدند.
5- به روز سقیفه، بار خیانت بر دوش کشیدند، باری که عظمت کوهها در برابر آن ناچیز است.
6- روز دگر باز آمدند که بار از دوش بنهند، اما خطا قابل جبران نبود.
7- بدا بر حالشان، روزی که احمد در میانشان بپا خیزد و بپرسد و پاسخ گویند!
8- اندوه و غم در دل زارم آشیان گرفته برقرار و پایدار است با آنکه در زمانه غمی پایدار نماند.
9- خدا را از این قوم که علی را نابود کردند با آنکه نابودکنندهی بدبختیها همو بود.
10- کینهی او را در دل نهفتند با آنکه پذیرش اعمال، جز با مهر او نخواهد بود.
11- اخبار دست به دست از زبان پیشینیان رسد، و خدا داند که روز «غدیر» چسان بود.
12- اما دخترزادگان رسول: حسن با جگر مسموم، در خاک بقیع خفت.
13- مزارش با خاک برابر شد تا از نظر مشتاقان مستور ماند، نه به خدا پنهان نخواهد ماند.
14- حسین در سرزمین «طف» به خاک و خون درغلتید، آسمانها بر او خون گریست. کوهساران از بار اندوه درون در حال انفجار ماند.
15- وای از این آتش دل که از شربت آبی محروم شد، شربت آب که به هر شرعی حلال است.
16- خواستند رحم رسول را قطع کنند، پیکر خاندانش به هرجا دریافتند، بند از بند جدا کردند.
17- به فرتوتی کهنسالان ننگریستند، بر جوان عابد و زاهد ترحّم نیاوردند، حتی کودکان از دم شمشیر نرستند.
18- وای از این حسرت جانکاه- ای خاندان طه، این حسرت و غم، تاروپود مرا به آتش کشید.
19- لکن چه بیارزش است در راه شما، این اشکی که از سوزش دل بر رخسار میدود.
20- مرام و مسلکم این بود، شرافت خود را در دوستی شما جستجو کردم، با آنکه هنوز با دین شما پیوند نداشتم.
21- نامهام سیاه بود. اینک از برکات شما سفید و صیقل یافته شده است.
22- دوستی شما مرا از بند شرک رهانید و زنجیر ضلالت از گردنم واگسست.
23- سالها جامهی ذلّت به تن داشتم، اینک در جامههای عزت شما خرامانم.
24- رهبری شما زنگار کفر و ضلالت از قلبم زدود، و هم آنچه سالها از وسوسه خویشان بر دل نشسته بود.
25- سوگند به خدا، از آن روز که باثنا و ستایشتان زبان گشادم، بخت و اقبال، بر من آغوش گشود.
رثاء و ماتم اهل بیت (ع):
1- و بحیّ آل محمّد إطراؤهمدحا و میّتهم رضاه مراثیا
2- هذا لهم و القوم لا قومی همجنسا و عقر دیارهم لا داریا
3- إلّا المحبّة فالکریم بطبعهیجد الکرام الأبعدین أدانیا
4- یا طالبیّین اشتفی من دائه المجد الذی عدم الدواء الشافیا
5- بالضاربین قبابهم عرض الفلاعقل الرکائب ذاهبا أو جائیا
6- شرعوا المحجّة للرشاد و أرخصواما کان من ثمن البصائر غالبا
7- و أما و سیّدهم علیّ قولةتشجی العدوّ و تبهج المتوالیا
8- لقد ابتنی شرفا لهم لورامه«زحل» بیاع کان عنه عالیا
9- و أفادهم رقّ الإنام بوقفةفی الرّوع بات بها علیهم و الیا
10- ما استدرک الانکار منهم ساخطإلّا و کان بها هنالک راضیا
11- أضحوا أصادقه فلمّا سادهمحسدوا فأمسوا نادمین أعادیا [۷]
1- ثنا و ستایش، ویژه بازماندگان این خاندان، سوگ و ماتمسرایی مخصوص شهیدان آنان.
2- این است آنچه من نثار قوم آنان سازم، با آنکه نه از یک نژادیم و نه هموطن.
3- البته انگیزهی محبت است، مرد کریم با فطرت خود، جانب کریمان گیرد، گرچه خویش و نزدیک نباشند.
4- ای خاندان ابو طالب! مدّعیان مجد و عظمت، سینههای خود را شفا بخشیدند.
5- با خون کسانیکه قبّههای مفاخرشان به هر مرزوبومی افراشته بود تا پناهگاه کاروانها باشد.
6- آنها که راه صلح و صفا را هموار کردند، دانش و بینش را به رایگان در اختیار مردم نهادند.
7- به آقا و سرورشان علی سوگند، این سخن، دوست را دلشاد کند، دشمن را محزون و غمناک.
8- بنیان شرافتی را برایشان سازمان داد که از دسترس «زحل» برتر مینمود.
9- با ثبات و پایمردی در مهالک که امیر و سالارشان بود، یوغ اطاعت بر گردن همگان نهاد.
10- حتی حسد پیشهگان ناراضی راه انکار نجستند، بلکه همگان راضی و خرسند بودند. (بیعت همگانی با امام علی (ع))
11- یکسره دست دوستی و محبت دراز کردند و چون سالار و امیر مؤمنان شد، حسد بردند و به دشمنی برخاستند.
1- و لم أک أحمد أفعالهفلی اسوة ببنی «أحمد»
2- بخیر الوری و بنی خیرهمإذا ولد الخیر لم یولد
3- و أکرم حیّ علی الأرض قامو میت توسّد فی ملحد
4- و بیت تقاصر عنه البیوتو طال علیّا علی الفرقد
5- تحوم الملائک من حولهو یصبح للوحی دار الندی
6- ألاسل «قریشا» و لم منهممن استوجب اللوم أو فنّد
7- و قل: مالکم بعد طول الضّلال لم تشکروا نعمة المرشد؟!
8- أتاکم علی فترة فاستقامبکم جائرین عن المقصد
9- و ولیّ حمیدا إلی ربّهو من سنّ ما سنّه یحمد
10- و قد جعل الأمر من بعده«لحیدر» بالخبر المسند
11- و سمّاه مولی بإقرار منلو اتّبع الحقّ لم یجحد
12- فملتم بها- حسد الفضل- عنهو من یک خیر الوری یحسد
13- و قلتم: بذاک قضی الإجتماعألا إنّما الحقّ للمفرد
14- یعزّ علی «هاشم» و «النّبی»تلاعب «تیم» بها أو «عدی»
15- و إرث علیّ لأولادهإذا آیة الإرث لم تفسد
16- فمن قاعد منهم خائفو من ثائر قام لم یسعد
17- تسلّط بغیا أکفّ النّفاق منهم علی سیّد سیّد
18- و ما صرفوا عن مقام الصّلاةو لاعنّفوا فی بنی المسجد
19- أبوهم و امّهم من علمت فأنقص مفاخرهم أو زد
20- أری الدین من بعد یوم «الحسین»علیلا له الموت بالمرصد
21- و ما الشّرک للّه من قبلهإذا أنت قست بمستبعد
22- و ما آل «حرب» جنوا إنّماأعادوا الضّلال علی من بدی
23- سیعلم من «فاطم» خصمهبأیّ نکال غدا یرتدی
24- و من ساء «أحمد» یا سبطهفباء بقتلک ماذا یدی؟!
25- فداؤک نفسی و من لی بذاک لو انّ مولیّ بعبد فدی
26- ولیت دمی ما سقی الأرض منکیقوت الرّدی و أکون الرّدی
27- و لیت سبقت فکنت الشهیدأمامک یا صاحب المشهد
28- عسی الدهر یشفی غدا من عداک قلب مغیظ بهم مکمد
29- عسی سطوة الحق تعلو المحالعسی یغلب النقص بالسؤدد
30- و قد فعل اللّه لکنّنیأری کبدی بعد لم تبرد
31- بسمعی لقائکم دعوةیلبّی لها کلّ مستنجد
32- أنا العبد و آلاکم عقدهإذا القول بالقلب لم یعقد
33- و فیکم و دادی و دینی معاو إن کان فی «فارس» مولدی
34- خصمت ضلالی بکم فاهتدیتو لولاکم لم أکن أهتدی
35- و جرّدتمونی و قد کنت فیید الشرک کالصّارم المغمد
36- و لا زال شعری من نائحینقّل فیکم إلی منشد
37- و ما فاتنی نصرکم باللسانإذا فاتنی نصرکم بالید [۸]
1- هیچگاه نتوانستم گردش روزگار را بستایم، امّا میتوانم با تأسی به فرزندان احمد مختار، تسلّی خاطر جویم.
2- بهترین جهانیان، فرزندان بهترینشان جز اینان فرزند نیک پا به جهان نگذارد.
3- گرامیترین زندگان که بر بساط زمین قدم نهند و گرامیترین مردگان که در دل خاک نهان گردند.
4- خاندانی برفراز خاندانها تا آنجا که برفراز «فرقدان» برشدهاند.
5- فرشتگان در گردشان به طواف اندر، وحی و الهام بر قلوبشان مستتر.
6- از قریش واپرس. آنها که سزاوار عقاباند به نکوهش در سپار و آنها که خطاکارند خاطرنشان ساز.
7- بگو: از چه سپاس رهبر خود نگذاشتید؟! آنکه شما را از پس عمری ضلالت و سرگشتگی نجات بخشید.
8- به دوران فترت انبیا گسیل آمد و شما را به راه راست رهبری فرمود.
9- آزاد و وارسته به سوی جنان پرکشید. هر آنکه بر سنّت او رود مورد سپاس است.
10- و امر خلافت را به حیدر وانهاد، آنچنانکه خبر معتبر حاکی است.
11- بر همگانش سرور و مولی ساخت، آنها که شیفته حقاند معترفاند.
12- و شما حاسدان فضیلت، زمام خلافت از چنگ او بربودید. هر آنکه صاحب فضل باشد بر او رشک برند.
13- گفتید: «اجتماع امت رهبر ما بود»! امّا بدانید یکّهتاز امّت، ویژه خلافت بود.
14- چه ناگوار است بر دودمان هاشم و هم بر رسول کردگار که خلافت بازیچه «تیم» و «عدی» باشد.
15- بعد از علی، حق خلافت مخصوص فرزندان اوست، اگر آیه میراث زیر پا نماند.
16- آن یک خائف و ناامید از پا نشست و آن دگر که بپا خاست و یاور نیافت.
17- دست نفاق از آستین ظلم و ستم برآمد، سروری از پس سروری به خاک هلاک افکند.
18- در صفوف اجتماع برایشان تاختند و چون در محراب عبادت گوشهی انزوا گرفتند، پی کار خود رفتند.
19- پدر این خاندان علی (ع) و مادرشان فاطمه (س) معروف همگاناند، از مفاخر ایشان دم زن یا دم فروبند.
20- از پس روز حسین، آئین حق به بستر بیماری خفت، مرگ هم در کمین است.
21- اگر راه و روش مردم را قیاس گیری، دوره جاهلیت به خاطر آید.
22- خاندان پسر امیّه جنایت تازه مرتکب نشدند، آئین جاهلیت را به قدرت پیشین اعاده کردند.
23- آنکه را فاطمه، خصم خونخواه باشد، روز قیامت خواهد دید که با چه عقوبتی دست به گریبان باشد.
24- ای سبط پیامبر! هر آنکه دست به خون تو آلود، بروز قیامت چه غرامتی خواهد پرداخت؟!
25- جانم فدایت باد، و کیست که آنرا به فدا گیرد. کاش برده را جان فدای سرورش بپذیرند.
26- کاش هیولای مرگ از خون من سیراب میشد، و خون تو بر زمین نمیریخت.
27- ای خفتهی کربلا! کاش میبودم و در برابرت به خاک و خون میطپیدم.
28- شود که روزگار این دل پر درد را از دست دشمنانت شفا بخشد.
29- شود که شوکت حق بر باطل چیره شود، شود سفله مغلوب آزاده شود.
30- این آرزوها همه با دست خدائی برآورده شود، اما هنوز جگر من تفتیده و داغدار است. (گرچه عباسیان حکومت بنی امیّه را نابود کردند ولی کافی نیست و جگر من بعد از آن هم خنک نشد و آرام نگرفت و من در انتظار لحظهای هستم که داغ دلم با دعوت قائم (عج) آرام گیرد.)
31- شنیدم که قائم شما را ندای عدالتی است که هر صاحب شهامتی به پاسخ لبیک گوید.
32- من برده شمایم و با تاروپود قلبم به شما پیوند خوردهام. آنگاه که اعتراف دگران قلبی نباشد.
33- دین و دوستیم در وجود شما خلاصه گشته، با آنکه زادگاهم ایران است.
34- از برکت شما بر حیرت و ضلالت پیروز گشتم، اگر نبودید، به صراط حق راه نمیبردم.
35- تا در دست شرک بودم، چون شمشیری در نیام بودم. به دست شما از نیام برآمده افراشته ماندم.
36- هماره قصائد من دستبهدست میچرخد: از زبان این نوحهسرا به سینه آن ماتمزدهی غمفزا.
37- اگر زمان نیافتم که با دست به یاری شما خیزم. اینک با زبان شعر بهپا خاستهام.
در رثاء علی (ع) و فرزند شهیدش (ع):
1- یزوّر عن حسناء زورة خائفتعرّض طیف آخر اللیل طائف
2- فأشبهها لم تغد مسکا لناشقکما عوّدت و لا رحیقا لراشف
3- قصیّة دار قرّب النوم شخصهاو مانعة أهدی سلام مساعف
4- ألین و تغری بالإباء کأنّماتبرّ بهجرانی ألیّة حالف
5- و «بالغور» للناسین عهدی منزلحنانیک من شات لدیه و صائف
6- اغالط فیه سائلا لا جهالةفأسأل عنه و هو بادی المعارف
7- و یعذلنی فی الدار صحبی کأنّنیعلی عرصات الحبّ أوّل واقف
8- خلیلیّ إن حالت- و لم أرض- بینناطوال الفیافی أو عراض التنائف
9- فلازرّ ذاک السّجف إلّا لکاشفو لا تمّ ذاک البدر إلّا لکاسف
10- فإن خفتما شوقی فقد تأمنانهبخاتلة بین القنا و المخاوف
1- نیم شبان به نیابت «حسناء» شبحی ترسان و لرزان به زیارت آمد.
2- گویا او بود، جز اینکه عطر دلاویزش به مشام نرسید و شرابی از لب و دندانش نصیب نگشت.
3- کاشانهاش دور، خوشبختم که رویا راه را نزدیک کرد، از دیدارش محروم، ولی درود، نثار او است.
4- با نرمی نیاز برم، امتناع کند، گویا سوگندی یاد کرده که رعایت آن را فرض داند.
5- در دامن خلوت، منزلگاه آن بیوفایان فراموشکار است، که مرغ روحم به تابستان و زمستان بدان سوی شتابان و مشتاق است.
6- خواهم راز عشق را پنهان کنم. ازاینرو نام و نشانش پرسم با آنکه دانم، از حالش جویا شوم با آنکه مشهود همگان است.
7- دوستانم به نصیحت راه ملامت گیرند، پندارند اولین روز است که در وادی عشق پا گذاردم.
8- نگارا! اگر میان من و تو- و خدا نکند- صدها تپّه و صحرا حایل شود.
9- یقین بدان: این پرده آویخته نشد جز اینکه روزی کنار رود و این ماه چهارده، کمال نگرفت جز اینکه روزی تاریک شود.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:231
پی نوشت
- ↑ الاعلام زرکلی؛ ج 3، ص 1079. تاریخ بغداد؛ ج 3، ص 276. شذرات الذهب؛ ج 3، ص 247. الغدیر؛ ج 4، ص 238 و 239. ادب الطف؛ ج 2، ص 236 و 237.
- ↑ کمین: پنهان شدن.
- ↑ نغر: به جوشش آوردن.
- ↑ قروف: پوست روی جراحت.
- ↑ الدیوان المهیار؛ ج 2، ص 262 و 263. ادب الطف؛ ج 2، ص 234 و 235. الغدیر؛ ج 4، ص 245- 247. این قصیده را به سال 392 هجری سروده است.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 235 و 236. ادب الطف؛ ج 2، ص 239 و 240.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 236 و 237.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 241 و 242. ادب الطف؛ ج 2، ص 248 و 249.