عباس محمدی کلهر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
عباس محمدی کلهر (١٣٥٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
عباس محمدی کلهر | |
---|---|
زادروز | اردیبهشت ماه ١٣٥٦ ه.ش میانه |
آثار | «از دوستت دارم»، «به جز حرف تو»، «با تو مجنون» و «آلام» |
مدرک تحصیلی | کارشناس زبان و ادبیات فارسی |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عباس محمدی کلهر در اردیبهشت ماه ١٣٥٦ شمسی در شهر میانه متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. وی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و در نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها مشغول به کار شد. [۱]
ایشان در چند فرهنگسرا مشاور فرهنگی بوده است و داور و دبیر چندین جشنواره مانند شعر عاشورا، سراسری نهجالبلاغه دانشگاهیان، سراسری شعر بسیج، وزارت آموزش و پرورش و جشنواره اینترنتی جانباز شهید ... را در کارنامه فرهنگی خود دارد.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آثار تدوینی و گردآوری شده عباس محمدی کلهر عبارتند از: «از دوستت دارم»، «به جز حرف تو»، «با تو مجنون» و «آلام»
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تا ابد......[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از ازل مرثیهخوان غم تو خورشید است | سرخی خون گلویت به شفق پاشیده است | |
بعد از آن ظهر کی از شرم و عطش پاک شود | سرنوشت تر هر چشمه که در تردید است | |
حج خونین تو هفتاد و دو قربانی داشت | سر شش ماهه گل سر سبد آن عید است | |
این چه باغیست که گلهاش به نی میروید | نغمه بلبلش آیات گل توحید است | |
سروها تا ابد ای سبز سپاهت هستند | که علمدار تو تا صبح قیامت بید است | |
نقطهچین سفر فوج پرستو در باد | یادگار گذر قافله تبعید است |
پیراهن تبدار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سرخ بارید بر احساس کبودم گل پرپر خنجر | تا که در خواب پریشان تو روئید برادر خنجر | |
کوفه کوفه دغل هرزه به تزویر به نامت خواندند | دشنه دشنه نفس شوم و هوسْ زمزمه خنجر خنجر | |
تا که بیشرم به جوش آمد و در هلهله عریان رقصید | باز در پیک سگان ریخت می از خون کبوتر خنجر | |
ظهر در معرکه پیراهن تبدار تو خون میخندید | که سرت چلچله پاشید به یک دشت سراسر خنجر | |
شرح داغ تو ضریب عطش و علقمه در مشک تهیست | ضرب در دست علمدارت و در چند برابر خنجر | |
سرخ بارید و دلم در تب توفان جراحت پژمرد | تا که در خواب پریشان تو گل کرد برادر خنجر |
آل باران[ویرایش | ویرایش مبدأ]
باز برمیگشتی از دریا بهاران در نفس | از مسیر باغهای سبز باران در نفس | |
موج میزد در نگاه پرشکوهت آسمان | با غرور روشنی از جنس توفان در نفس | |
شمس من از هفت دریای عطش دم میزدی | شعله شعله شوق مولانای عرفان در نفس | |
ناگهان «امن یجیب» زخمی نایت شکفت | با سرود تازهای از شور قرآن در نفس | |
کربلا در آتش سوزان آهت جان گرفت | نینوا در نینوا داغ شهیدان در نفس | |
باز در بازار رنگ و ننگ و گندم صف شدند | کوفه کوفه دشنههای وحشی نان در نفس | |
آه.... برگشتی ولی این بار با دردی زلال | شعلهای از داغهای «آل باران» در نفس [۲] |