سید محمد رستگار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
سید محمد رستگار (١٣٣٢ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سید محمد رستگار فرزند سید علی که در شعر به نام خانوادگی خود تخلص میکند، در سال 1332 شمسی در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا دیپلم ادبی ادامه داد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.وی از ابتدای نوجوانی با پدرش در مجالس آلالله حضور پیدا میکرد. در شعر بیش از همه خود را وامدار غلامرضا آذر حقیقی (آذر)، محمد کاظم قاسمزاده (محرم) و احمد کمالپور (کمال) میداند. رستگار بازنشسته سپاه پاسداران است .[۱]
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سید محمد رستگار اگر چه در قوالب گوناگون شعر سروده است، اما اوج توانایی او در رباعی میباشد. اشعارش در مجموعههای شعری از جمله «بیت الاحزان»، «این حسین کیست؟»، «ودیعه مدینه» و... به چاپ رسیده است.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برای عبدالله بن حسن (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اختر ماه مدینه در عراق افتاده بود | یا که عبدالله چون مه در محاق افتاده بود | |
تا بیفشاند به پای دوست، سر در دست داشت | اشک شوقی بود و با صد اشتیاق افتاده بود | |
اهل دل را در نظر تک بیت دیوان خداست | ابروی پیوستهاش جفتی که طاق افتاده بود | |
در سرش شور شهادت بود طفلی کز ادب | پیش پایش چرخ با صد طمطراق افتاده بود | |
سر ز پا نشناخته میرفت معراج خدا | در سبکسیری پیاش دل چون براق افتاده بود | |
زینب آمد تا رهش گیرد ولی ممکن نشد | سرنوشت این دو در خط فراق افتاده بود | |
مردمِ قرآنْ تلاوت کن به شمشیرش زدند | سوره اخلاص در چنگ نفاق افتاده بود | |
تیغ بر دستش نشست از سینهاش برخاست آه | آتش از آهش به طاق نه رواق افتاده بود | |
طفل روی سینه پاک عمویش شد شهید | عرش حق را پاره قرآن به طاق افتاده بود | |
تا رسید از خیمه بر بالین برادرزاده را | زانچه میترسید عمه اتفاق افتاده بود | |
«رستگار» این شعر را با گریه در دفتر نوشت | ||
شور اشکش وه چه شیرین در مذاق افتاده بود |
نماز گل[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گلی که دست فلک میکشید نازش را | نداد با کف آبی فلک نیازش را | |
خدای را که گویم که جای بوسیدن | درید تیر سه شعبه گلوی نازش را | |
نهاده بود سر خود به شانه بابا | نبود طاقت از این بیش سوز و سازش را | |
برای آنکه نبیند نگاه مادر را | ببست حرمله چشمان نیم بازش را | |
وضو به خون گلو جایز است در این باغ | که گل به خنده ادا میکند نمازش را | |
حسین خون علی را به آسمان پاشید | خدا گرفت لوای در اهتزازش را | |
خدا به سوگ علی گفت تسلیت به حسین | که مرهمی بنهد داغ جانگدازش را | |
مزار او روی سینه حسین بود | زمانه داد پس از مرگ امتیازش را | |
اگر که کرب و بلا «رستگار» میخواهی | ||
ز دست کوچک اصغر، سنان جوازش را |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ میراث عشق، ص413- 416.