مریم سقلاطونی
مریم سقلاطونی (١٣٥٤ ه. ش) پژوهشگر، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مریم سقلاطونی فرزند حسین در مرداد ماه ١٣٥٤ در شهر مقدس قم به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. ایشان بهطور جدی از سال ١٣٧٥ ه. ش وارد عرصه شعر شده و در حوزه نویسندگی در رسانه و بهطور اخص در مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما فعالیت کرده است. سقلاطونی عضویت در انجمن قلم ایران و هیأت نظارت کتاب کودک و نوجوانان را نیز در کارنامه فعالیت خود دارد.
وی تحصیلات خود را تا کارشناسی ارشد ادبیات فارسی ادامه داده است.
سقلاطونی در چندین کنگره و جشنواره مانند کنگره سراسری شعر صحیفه سجادیه، شعر حج، شعر عاشوراییان، شعر رضوی و... حائز مقام اول گردید. همچنین برگزیده جشنواره بینالمللی خوارزمی، برنده جایزه ادبی دکتر طاهره صفارزاده، سردبیر برتر جشنواره بینالمللی رادیو و... بوده است.آثار مریم سقلاطونی
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آثار منتشر شده مریم سقلاطونی موارد زیر ار میتوان نام برد. «گزیده ادبیات معاصر»، «بادها از جنوب میآیند»، «خرچنگها برای ماهیها آواز نمیخوانند» مجموعه داستان دفاع مقدس، «تو را گلهای عالم دوست دارند» مجموعه نثر ادبی با موضوع امام عصر (عج)، «فردا صبح است» گردآوری اشعار پیرامون امام عصر، 16 مجموعه آثار در حوزه رسانه ملی با موضوعات: زن و خانواده، سلامت و بهداشت، پیامهای صبحگاهی، انتخابات، ورزش، شعار سال، دفاع مقدس و... [۱]
کتاب «از نامها خبری نیست» که مجموعه شعر دفاع مقدس است، برنده جایزه کتاب سال دانشجویی و کتاب دفاع مقدس در سال ١٣٨٥ ه. ش گردیده است.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش | تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش | |
شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را | پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش | |
سلام کرد به جدش... سلامی از سر صدق | سلام آنکه کند جان فدای جانانش | |
سلام کرد بر آن گونههای خاکآلود | بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش | |
سلام کرد بر آن بوسهگاه نورانی | سلام آنکه کند جان خویش قربانش | |
سلام آنکه دلش زخمی مصیبتهاست | سلام آنکه اگر بود کربلا، جانش | |
میان طف، سپر نیزه و سنان میکرد | و میسپرد به شمشیرها گریبانش | |
سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده | بر آن کسی که شکستند عهد و پیمانش | |
سلام آنکه اگر نینوا حضور نداشت | علیالدوام شده ناله فراوانش | |
سلام آنکه سرازیر میشود هر روز | به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش ... |
أَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْهُ مَلائِکه السَّمآءِ
مانده بر دوش زمین، رنج مسیر سفرت | آسمان هم شده با گریه خود نوحهگرت | |
سفر کوفه و دروازه ساعات و حلب | چه سفرها... چه سفرها که نکردهست سرت! | |
چه سفرها که نکردهست سرت بر نیزه! | چه ستمها که ندیدهست دو چشمان ترت | |
مجلس شام و تنور و طبق و تشت طلا | چند تابوت که افتاده به آنها گذرت؟ | |
کوهی از درد سراسیمه دوان است پیات | رودی از ناله سرازیر شده پشت سرت | |
راه افتاده به تشییع سرت، شهر به شهر | پا به پای تو نسیمی که شده همسفرت | |
شهر آذین شده و بر سر نی دیدنی است | رقص هفتاد و دو پروانه بیبال و پرت | |
...آه دریا! چه گذشتهست به روزت که چنین | مانده بر دوش زمین رنج مسیر سفرت؟ |
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ | این سرزمین غمزده در چشمم آشناست | |
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد | گفتند: «غاضریه» و گفتند «نینوا»ست | |
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح | آهسته زیر لب به خودش گفت: «کربلا»ست | |
توفان وزید از وسط دشت، ناگهان | افتاد پرده، دید سرش روی نیزههاست | |
یحیای اهل بیت در آن روشنای خون | بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست | |
توفان وزید، قافله را برد با خودش | شمشیر بود و حنجره و دید در «منا»ست | |
باران تیر بود که میآمد از کمان | بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست | |
افتاد پرده، دید به تاراج آمدهست | مردی که فکر غارت انگشتر و عباست | |
برگشت اسب از لب گودال قتلگاه | افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست |
باید به دنبال صدایی در خودم باشم | در جستوجوی کربلایی در خودم باشم | |
بعد از هزار و سیصد و خورشید ... عاشورا | باید به فکر جابهجایی در خودم باشم | |
زینب شوم در سعی زنجیر و صفای خون | میراثدار کربلایی در خودم باشم | |
باید سرا پا زخم باشم بگذرم از خویش | تا صاحب خون خدایی در خودم باشم | |
غمگینم و از غم بساط گریهام جور است | باید شب ماتم سرایی در خودم باشم |
پیشکش به راوی مویههای بلند زیارت ناحیه مقدسه:
... أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ،
سلام بر آن گونه خاکآلوده،
ألسَّلامُ عَلی مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ،
سلام بر آن کسی که عهد و پیمانش شکسته شد،
أَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ
سلام بر آنکه از جامهای نیزهها جرعه نوشید،
أَلسَّلامُ عَلَیک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِکَ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایـتِکَ،
.. سلام بر تو سلامِ آن کسی که به حُرمتِ تو آشنا و در ولایت تو مُخلص و بیریا است،
سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ،
سلام کسی که قلبش از مصیبت تو جریحهدار و اشکش به هنگام یاد تو جاری است،
سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ،
سلام کسی که دردناک و غمگین و شیفته و فروتن است،
سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ، لَوَقاک َبِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیوفِ،
سلام کسی که اگر با تو در کربلا میبود، با جانش در برابر تیزی شمشیرها از تو محافظت مینمود،
فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً وَ لاََبْکِینَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً،
... (در عوض) صبح و شام بر تو مویه میکنم و به جای اشک برای توخون گریه میکنم.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.