ابو العلاء معری
ابوالعلاء معری، شاعر و اندیشمند نابینای قرن چهارم و پنجم هجری عرب زبان بود.
زندگینامه
احمد بن عبد اللّه بن سلیمان تنوخی در «معرة النعمان»، شهر کوچکی میان حلب و حماة در 27 ربیع الاول سال 363 ه ق متولد شد. نیاکان وی همه از شخصیتهای برجسته و سرشناس به شمار میرفتند و اکثر آنان اهل حدیث و ادب و نیز قاضیان معرة النعمان بودهاند. پدرش ادیب لغوی و شاعر بوده است. ابو العلا در 4 سالگی دچار آبله شد و در اثر آن بینایی خود را از دست داد و چهرهاش نیز آبلهگون شد. [۱] ابو العلا قرآن را به چندین روایت نزد چند تن از شیوخ فراگرفت. لغت و نحو و حدیث و ادب را هم آموخت، سپس در نوجوانی به حلب رفت و در آنجا نزد محمّد بن عبد اللّه بن سعد نحوی راوی اشعار متنبّی آموزش دید و همین برخورد انگیزهای شد که بعدها از ستایشگران متنبّی و شارح اشعار وی شود.
ابو العلا در سال 398 هجری راهی بغداد شد و به فراگیری بیشتر دانشهای ادبی و بهویژه دستیابی به کتابخانهی بزرگ آنجا پرداخت و ملاقاتی با شریف رضی و شریف مرتضی داشت که هر دو دانش و تیزهوشی او را ستودهاند. در سال 400 هجری به معرة النعمان بازگشت و تا پایان عمر خانهنشین شد. وی خود را گروگان دو زندان- زندان نابینایی و زندان خانهنشینی و گوشهگیری- نامیده است. [۲]
ابو العلا عمر خود را در دوران پرآشوبی گذراند. وی از کنج عزلت خود، با دیدهی دل به همهی رویدادهای جهان پیرامون خود بهویژه به آنچه در زادگاهش و اطراف آن میگذشت، مینگریست. دوران عمر وی سرشار از درگیریها و کشاکشهاست، درگیریهای خلفای عباسی با ایرانیان و ترکان، درگیریهای فرمانروایان محلّی و قبایل عرب بدوی، کشاکش و رقابت عباسیان با خلفای فاطمی مصر و نفوذ قرمطیان و فاطمیان در دمشق و حلب و سرانجام مهاجمات امپراطوری بیزانس و نفوذ آن در آن نواحی. این رویدادهای تاریخی همواره با تاریخ حلب و معرة النعمان درآمیخته بوده است و برخی از آنها در اشعار ابو العلا معرّی منعکس شدهاند.
ابوالعلا از معدود شاعرانی است که در مدح و ستایش صاحبان مال و جاه شعر سروده است، وی در مقدمه دیوانش «سقط الزند» صریحا این مطلب را بیان میکند که هرگز در طلب پاداش، مدح کسی را نگفته است.
ابو العلا در 86 سالگی، پس از سه روز بیماری که در اثر آن نیروی فکری خود را از دست داده بود و در املإ به پیرامونیانش دچار خلط و اشتباه میشد در 13 ربیع الاول سال 499 ه. ق. درگذشت. قبر وی همچنان در «معرة النعمان» برجای مانده است. [۳]
آثار
ابوالعلا آثار بسیاری دارد که در موضوعات گوناگون نقد، ادب و لغت گرد آمده، عموما همراه با التزام صنایع ادبی، مراعات ترتیب الفبایی و نوعی تقید در نگارش است. در بسیاری از کتب وی به شیوهای غریب و از زبان پدیدهها و موجودات مختلف چون سور قرآن، ملائک و گاه حیوانات مختلف به نقد و بررسی مسائل گوناگون پرداخته است. برخی از آثار وی در پی جنگهای صلیبی و سقوط معرة النعمان از میان رفته است و برخی از آنها که امروز به دست ما رسیده است عبارتند از:
«الاوزان و القوافی شعر المتنبی»، «البشری بالجهاد»، «حدیث الاسلام»، «رسالة الغفران». این اثر یکی از پرآوازهترین آثار اوست که در پاسخ به رسالهی ابن قارح، ضمن یک سفر خیالی در جهان آخرت به نقد و بررسی اشعار شعرای دورانهای مختلف میپردازد. «الزجرالنابح»، «سقط الزند»، که عموما اشعار دوران جوانی او را دربر دارد. «شرح دیوان ابن ابی حصینة»، «ضوء السقط»، «عبث الواید»، «الفصول و الغایات»، «لزوم ما لا یلزم»، یا لزومات که دیوان اشعار اوست و در ابیات خود را ملزم به رعایت حروف قافیه نموده است، «ملقی السبیل» که مجموعهای از کلمات قصار و حکمتگونه در نظم و نثر است. «منار القائف» و ... هم چنین رسائل فراوانی در موضوعات مختلف از او به چاپ رسیده که «رسالة الغفران» مهمترین اثر اوست.
ابو العلا در آثار خود دو خصلت علمی و ادبی را درهم میآمیزد که خواننده از آنها هم بهرهی علمی میگیرد و هم لذّت ادبی میبرد. بارزترین ویژگی وی که زاییدهی حافظهی بیمانند او بوده، گنجینهی واژههای اوست چنانکه خطیب تبریزی میگوید:! من واژهای نمیشناسم که عرب بر زبان رانده و معری آن را ندانسته باشد. [۴]
نمونه اشعار
1- و علی الدّهر من دماء الشّهیدینعلیّ و نجله شاهدان
2- فهما فی أواخر اللّیل فجران و فی أوّلیاته شفقان
3- ثبتا فی قمیصه لیجیء الحشر مستعدیا الی الرّحمن [۵]
1- بر چهرهی روزگار، از خون دو شهید، علی و فرزندش، دو شاهد نقش بسته است.
2- آن دو شاهد، در پایان سیاهی شب، سرخی فجر است و در آغاز آن، شفق خونرنگ.
3- این سرخی بر پیراهن او نقش شده است. تا روز قیامت، بر خدای رحمان دادخواهی کند.
ابو العلا در دو بیت زیر قتل حسین (ع) و به خلافت رسیدن یزید را از زشتکاری روزگار و مردم میداند.
1- أری الأیام تفعل کل نکرفما أنا فی العجائب مستزید
2- أ لیس قریشکم قتلت حسیناو کان علی خلافتکم یزید [۶]
1- میبینم که روزگار هر کار ناپسندی را انجام میدهد و برای به شگفتآوردن من به بیش از این احتیاجی نیست.
2- مگر نه این است که قریش شما، حسین (ع) را شهید کردند و یزید را بر مسند خلافت نشاندند.
1- أدنیای اذهبی و سوای إمّیفقد ألممت لیتک لم تلمّی
2- و کان الدهر ظرفا لا لحمدتؤهله العقول و لا لذم
3- و أحسب سانح الأزمیم نادیببین الحیّ فی صحراء ذمّ
4- اذا بکر جنی فتوّق عمرافإن کلیهما لأب و أمّ
5- و خف حیوان هذی الأرض و احذرمجیء النطح من روق و جمّ
6- و فی کل الطباع طباع نکزو لیس جمیعهنّ ذوات سمّ
7- و ما ذنب الضراغم حین صیغتو صیّر قوتها مما تدّمی
8- فقد جبلت علی فرس و ضرسکما جبل الوفود علی التنمی
9- ضیاء لم یبن لعیون کمهو قول ضاع فی آذان صمّ
10- لعمرک ما أسرّ بیوم فطرو لا أضحی و لا بغدیر خم
11- و کم أبدی تشیّعه غویّلأجل تنسّب ببلاد قمّ [۷]
1- ای روزگار غدار، راه خود گیر و در کمین دگران باش، مصیبتی به بار آوردی و کاش نیاوردی.
2- زمانه را نه آن منزلت است که فرزانگان بستایش برخیزند و یا زبان به ملامت گشایند.
3- چنین پندارم که شب دیجور به صحرای هلاک بانگ جدایی و فراق برکشید.
4- اگر بکر جنایتی آرد، عمرو هم از پا ننشیند، آخر نه هر دو از یک پدر و مادر زادهاند.
5- در پهنه گیتی از هر جانداری برحذر باش، که شاخدار و بیشاخش حمله خواهد کرد.
6- هر موجودی بالطبع میگزد، منتها همگان را نیش زهرآگین نباشد.
7- شیر و پلنگ را چه گناه است، اگر شکار خود را به خاک و خون میکشد؟
8- به خوی درندگی پا به جهان نهاد، چونانکه شنهای رونده در بیابان روانند.
9- پرتوی هست اما چشم نابینا احساس نکند و سخن حق که در گوش کران جا نکند.
10- به جانت سوگند که نه در عید فطر شادمانم و نه در روز قربان و نه در عید غدیر.
11- فراوان بینم سرگشتهای راه تشیع پوید، ازاینرو که بلاد قم منزل و مأوای اوست.