محسن حافظی‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۹ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محسن حافظی‌ (١٣٣٥ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

محسن حافظی‌
محسن حافظی.jpg
زادروز ١٣٣٥ ه.ش
کاشان
کتاب‌ها سرود اشک»، «حدیث عشق»، «منشور عاشورا» و «شعله‌های سوزان»

زندگینامه

محسن حافظی، مداح اهل بیت(ع)، فرزند علی‌اکبر، در سال ١٣٣٥ ه. ش در کاشان متولد شد. وی از کودکی با غم یتیمی مواجه بود و با محرومیت خو گرفت. حافظی درباره‌ی آغاز شاعری خود می‌گوید: «در پانزده سالگی، توسلی به امام زمان پیدا کردم، احساس نمودم که می‌توانم شعر بگویم و اولین شعرم را برای امام زمان(عج) سرودم که مطلعش این است:

گر قسمتم شود که ببینم لقای توجان را کنم ز شوق فراوان فدای تو

حافظی در انجمنهای ادبی کمتر شرکت می‌کند و شعرش بیشتر در زمینه‌ی نوحه، غزل، مرثیه و مدح خاندان پیامبر(ص) است.

آثار

از آثار او می‌توان «سرود اشک»، «حدیث عشق»، «منشور عاشورا»، «شعله‌های سوزان» و جمع‌آوری آثار برگزیده‌ی شاعران در چند مجلد را نام برد.[۱]

اشعار

ای مظهر اراده و امید یا حسین‌ احیاگر طریقه‌ی توحید یا حسین
ای ماه آسمان شهادت، شهید عشق‌ مهرت بود تجلی امید یا حسین
بر سر نهاده افسر سلطانی جهان‌ هرکس غلام کوی تو گردید یا حسین
گوش دلم به محفل عشاق بی‌قرار دائم سخن ز وصف تو بشنید یا حسین
عالی‌ترین حماسه‌ی تاریخ نهضتت‌ باشد قیام سرخ تو جاوید یا حسین
برگرد ماهروی تو هفتاد و یک شهید گردیده‌اند زهره و ناهید یا حسین
در دشت خون چو لاله علی اکبر جوان‌ پرپر به پیش چشم تو گردید یا حسین
گر نقد جان به نرد وفا باختی ولیک‌ حق جمله خلق را به تو بخشید یا حسین
زینب پس از شهادت گلهای پرپرت‌ داغ تو را به دشت بلا دید یا حسین [۲]
مهی که چشم همه اختران بود سویش‌ فروغ پرتو خورشید جلوه‌ی رویش
طلایه‌دار سپاه مجاهدین عباس‌ که رهروان ره همت‌اند ره پویش
فراز قله‌ی ایثار با تکاور عشق‌ نهاد پای که تا سر نهند بر کویش
به راه عشق و وفا یکه‌تاز شطّ فرات‌ ز جان گذشت و جدا شد ز تن دو بازویش
چو بند مشک به دندان گرفت ساقی بزم‌ بریخت بارش تیر از چهار سو، سویش
حماسه‌ساز جهاد فرات می‌کوشید به حفظ آب به تن بود تا که نیرویش
فروخت هستی و بر تن خرید تیر بلا به کوی عشق نگر همّت بلا جویش
دریغ و درد که یکتاپرست وادی عشق‌ شد از عمود، دو تا فرق تا به ابرویش
کشید آه ز دل باغبان چو دید به خون‌ کنار علقمه افتاد، سرو دلجویش
نشست روی زمین و سر برادر را نهاد چون سر اکبر به روی زانویش
چو عطر فاطمه را در فضا شنید آن دم‌ به یاد مادر خود کرد همچو گل بویش
به ابر خون چو نهان دید ماه را خورشید خمید قامت او چون هلال ابرویش
امیر هر دو جهانیم «حافظی» زان رو غلام حلقه به گوشیم بر سر کویش [۳]
هرکس شنید واقعه‌ی کربلا گریست‌ تنها نه بر تو دیده‌ی اهل ولا گریست
یک دشت نینوا ز نوای تو شد بلند بر ناله‌ی غریبی تو نینوا گریست
یک آسمان ستاره به یاد تو چشم ما ای مهر پر فروغ سپهر ولا گریست
در سوگ جانگداز تو ای دلنواز خلق‌ هرکس که شد به دام غمت مبتلا گریست
بر طوف شمع روی تو در بزم اشتیاق‌ پروانه بال و پر زد و سر تا به پا گریست
در روضه‌های خلد برین ختم الانبیا هم چون علی و فاطمه و مجتبی گریست
چهل سال از فراق تو یعقوب کربلا این یوسف فتاده به دشت بلا گریست [۴]


منابع

پی نوشت

  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج ۲، ص ۱۰۴۶.
  2. همان؛ ص ۱۰۴۷.
  3. همان با ص ۱۰۴۹.
  4. منشور عاشورا، ص ۵۶.