فریبا عباسی

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۵ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فریبا عباسی (١٣٦٢ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

فریبا عباسی
فریبا عباسی.jpg
زادروز ١٣٦٢ ه.ش
پدر و مادر رضا عباسی
آثار «سهم از دوریتان چند غزل»

زندگینامه

فریبا عباسی فرزند رضا در دی ماه ١٣٦٢ شمسی در شهرستان مراغه در یک خانواده ترک زبان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. ایشان فارغ‏‌التحصیل رشته دبیری زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد مراغه است و رشته مدیریت دولتی در مقطع کارشناسی ارشد است و به عنوان دبیر زبان انگلیسی مشغول به فعالیت بوده است.

عباسی از اواخر دهه هفتاد وارد عرصه شعر و ادبیات شد. بیشتر فعالیت ادبی وی در قالب غزل بوده که اکثراً تم غزل‌‏هایش عاشقانه و روابط عاطفی و انسانی است. وی اگر چه تبحر خاصی در نوشتن نثر ترکی دارد، ولی عمده اشعار و غزلیاتش به زبان فارسی سروده شده است.

این شاعر در چندین جشنواره از جمله شعر فجر، شعر جوان آذربایجان سراب، شعر غدیر و شعر پایداری برگزیده شده است. ایشان عضو هیأت رئیسه انجمن ادبی اوحدی مراغه، رئیس کانون ادبی بهشت و عضو دوره چهارم شورای اسلامی شهر مراغه بوده است.

کتابی با عنوان «سهمم از دوریتان چند غزل» از ایشان به چاپ رسیده است. ‏‌[۱]

اشعار

در واپسین لحظه خواندی یاران نام‌آورت را گفتی که دشمن شکسته شیرازه لشکرت را
خون بود و آتش که می‌‏ریخت از هر طرف سوی خیمه اندوه طفلان تشنه پر کرد چشم ترت را
می‌‏شد که از چشم خیست پایان این قصه را خواند وقتی که می‌‏دیدی آن دم آهسته دور و برت را.....
وقتی علمدار لشکر با مشک بر دوش خود رفت وقتی که آن سوی میدان جنگ علی اکبرت را....
از دور می‌‏آمد آری نعش سواری که بی‌دست تنها مرو ای برادر تنها مکن یاورت را..
لبریز غم بودی و درد از شرم در خود شکستی وقتی که قاصد خبر داد دردانه خواهرت را...
حتی به طفلی که تشنه بر دست‌‏های پدر بود رحمی نکردند و تیری نای علی اصغرت را
وقت وداع است و اینک یک کاروان غرق ماتم خم گشتی و بوسه‏‌ای سرد پیشانی دخترت را....
مردانه تا آخرین دم لب تشنه رفتی و ماندی هر چند بارانی از تیر بارید تا پیکرت را....
ماندم که زینب چه می‏‌کرد وقتی که افتادی از پا... وقتی در آن لحظه تلخ آمد که از تن سرت را..
رفتی که با خون سرخت معنا کنی بندگی را رفتی که دشمن بداند اندیشه و باورت را..
هرگز کسی چون تو پیروز از جنگ دشمن نیامد رفتی ولی زنده کردی آیین پیغمبرت را

منابع

پی نوشت

  1. گفت‏‌وگوی مؤلف با شاعر.‏