سید محمد عباسیه کهن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۳
سید محمد عباسیه (1325 ه. ش) یکی از شاعران معاصر ایرانی است.
سید محمد عباسیه | |
---|---|
زادروز | 1325 ه. ش بندرانزلی |
کتابها | «به رنگ نیلوفران» و «شهر من عشق» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سید محمد عباسیه به سال 1325 ه. ش در بندر انزلی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا دیپلم در آن شهر گذراند و در سال 1346 شمسی وارد دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شد امّا به دلیل بروز اعتصابات دانشجویی از دانشگاه اخراج شد.
عباسیه پس از آن به سمت کارمند دادسرای صومعهسرا به خدمت مشغول شد و به سال 1355 شمسی بار دیگر به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران راه یافت و به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نائل آمد و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش در آمد.
عباسیه از دوران جوانی به سرودن اشعار پرداخت و شعرهایش به صورت پراکنده در نشریات، جنگها و مجموعههای شعری گردآوری شده، انتشار یافته است.
وی اغلب متمایل به شعر کلاسیک است و بیشتر قالب غزل را برای سرودن برگزیده است. از آثار او میتوان: «به رنگ نیلوفران» و «شهر من عشق» اشاره کرد.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گر رفته بود از سر کوی تو آفتاب | برگشته است باز به سوی تو آفتاب | |
باغ افق که روز، پر از عطر نور شد | هر صبحدم شکفت به بوی تو آفتاب | |
دلسرد زیستهست زمین، تا تو آمدی | گرم است از حرارت خوی تو آفتاب | |
ای کربلای تشنه! فلک، شرمگین توست | تا میکشد به دوش، سبوی تو آفتاب | |
مثل فرشته از فلک آید فرو به خاک | تا بوسهای زند به گلوی تو آفتاب | |
تا در قلمرو تو شبیخون زدهست شب | شد پاسدار حرمتِ کوی تو آفتاب [۱] |
رباعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شمعیست، که سوز و ساز را ترک نکرد | در راه خطر، حجاز را ترک نکرد | |
این عشق چه عشقیست که در جنگ، حسین | سرداد، ولی نماز را ترک نکرد |
آن طفل که بوی آب، بیتابش کرد | فوّارهی خون، گرم، سیرابش کرد! | |
ناگاه ز سَمت کوفه تیری برخاست | لالایی گرم خواند و در خوابش کرد! |
آغوش بهشت، روی گلها وا بود | از اشک، زمین کربلا دریا بود | |
وقتی که درِ باغ شهادت وا شد | انگار میانِ لالهها دعوا بود! | |
بیشرمی شمر، اگرچه بدنامی بود | همنام یزید بودن، از خامی بود | |
ای کاش که «با حسین» مینامیدند | آن مرد که (بایزید بسطامی) بود! |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ میراث عشق؛ ص 332.