سید فضل الله قدسی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۰
سید فضل اللّه قدسی (١٣٤٢ ه. ش) از شاعران معاصر افغانستانی است.
سید فضل اللّه قدسی | |
---|---|
زادروز | ١٣٤٢ ه. ش افغانستان |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سید فضل اللّه قدسی به سال ١٣٤٢ ه. ش در روستایی از استان بلخ در افغانستان متولد شد. شروع جوانیش هم زمان با کودتای ننگین مزدوران روسی در افغانستان است و او هم چون دیگر جوانان افغانی، جوانیش را از میدان نبرد علیه دژخیمان کرملین آغاز نمود. فرهنگ جهاد ملت مسلمان افغانستان علیه متجاوز، در لحظه لحظهی عمرش جاری است. وی در سال ١٣٦٤ ه. ش مسافرتی به کشور ایران داشته پس از سه سال به کشورش برگشت. پس از آن در سال ١٣٧٠ برای بار دوم به ایران سفر کرد و در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد مشغول تحصیل شد.
سید فضل اللّه سرودن شعر را از سال ١٣٦٠ ه. ش آغاز کرده است.[۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مشک وفا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
چه میشد پیش از آن که کشته بودم باور خود را | چهل منزل به روی نیزه میبردم سر خود را | |
چه خواهد شد- خدایا- باغبان در پنجهی طوفان | ببیند آخرین گل از بهار پرپر خود را | |
نخواهد ماند خالی بعد از این مشک وفا، زیرا | به دریا وام دادم بازوی آبآور خود را | |
جنون برقی زد امشب من به رنگ آب پاشیدم | کنار دجله پیش از سوختن، خاکستر خود را | |
و غرض از کربلا تصویر کم رنگیست، هان ای عشق | دگر پرواز لازم نیست، برگردان پر خود را |
سوز عطش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بر لب دریا، لب دریا دلان خشکیده است | از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است | |
کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ | کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است | |
سوز بیآبی اثر کردهست بر اهل حرم | هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است | |
آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا | میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است | |
دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است | کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است | |
نازم این همّت که عبّاس آید از دریا ولی | آب بر دوش است و لبها همچنان خشکیده است |
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت | تا صبح خفته بود و سر از خاک برنداشت | |
میرفت از آشیانهی آتش گرفتهاش | با دستهای کبوتر تنها که پر نداشت | |
شب ترسناک بود و سراسیمه میدوید | طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت | |
آن سوتر از خیام حرم در میان خاک | «یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت» | |
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم | در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ فرهنگ شاعران جنگ و مقاومت؛ ص ۲۲۷.