مرتضی امیری اسفندقه‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
{{ب| لبّیک بود آن سال، ذکر تشهّد تو|خواندی نماز صبح و در دل سلام کردی <ref> رستاخیز لاله‌ها؛ ص ۲۳.</ref> }}
{{ب| لبّیک بود آن سال، ذکر تشهّد تو|خواندی نماز صبح و در دل سلام کردی <ref> رستاخیز لاله‌ها؛ ص ۲۳.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==منابع==
==منابع==


خط ۱۸۷: خط ۱۸۱:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۸

مرتضی امیری اسفندقه (١٣٤٥ ه. ش) شاعر معاصرایرانی است.

مرتضی امیری اسفندقه
امیری اسفندقه.jpg
زادروز ١٣٤٥ ه.ش
تهران
کتاب‌ها «قتیل قبله»، «رستاخیز حرکات»، «این شرح شرحه شرحه»، «گزیده ادبیات معاصر شماره ٣٤» و «بازوان مولایی»

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مرتضی امیری اسفندقه فرزند حسین در سال ١٣٤٥ ه. ش در تهران پا به عرصه‌ی گیتی نهاد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و ادامه‌ی آن را در مقطع کارشناسی در رشته‌ی ادبیات فارسی در دانشگاه تبریز به پایان برد.

امیری سرودن شعر خویش را مرهون تشویقها و راهنمائی‌های مرحوم حاج شیخ محمد باقر صاعدی خراسانی که از علمای بنام خراسان بود می‌داند، و سپس با حضور فعال در انجمن‌های ادبی خراسان از شاعران پیش کسوت و متقدم آن دیار چون مرحوم احمد کمالپور «کمال»، مرحوم ذبیح اللّه صاحبکار «سهی» و استاد محمد قهرمان بهره‌های وافر برد و بر تعمیق و غنای شعر خود افزود. وی در سال ١٣٦٦ ه. ش به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان معلم در مدارس مشهد مشغول به تدریس شد.

وی در قالب کلاسیک متمایل به سرودن شعر با زبان معاصر است و در شعر نو قالب نیمایی را بهتر می‌سراید.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از امیری چند کتاب در زمینه‌ شعر و شاعری به بازار نشر راه یافته است که از آن جمله می‌توان از: کتاب «قتیل قبله»، «رستاخیز حرکات»، «این شرح شرحه شرحه» که تحقیقی پیرامون تجلی ماه مبارک رمضان در ادوار شعر فارسی است، «گزیده ادبیات معاصر شماره ٣٤» و «بازوان مولایی» اشاره نمود.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

غزل حر (١)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عاقبت جان تو در چشمه‌ی مهتاب افتاد پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در کاسه‌ی ظلمت‌زده‌ی چشمت ریخت‌ خواب از چشم تو ای شیفته‌ی خواب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
کارت از پیله‌ی پوسیده به پرواز کشید عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی بودن را از سرت زشتی این عادت ناباب افتاد
ماه را بی‌مدد طشت تماشا کردی‌ چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چه کشش بود در آن جلوه‌ی مجذوب مگر که به یک جذبه چنین جان تو جذاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد آه از این مردن شیرین، دهنم آب افتاد
امشب از هرم نفس‌های اهورایی تو گرم در دفتر من این غزل ناب افتاد


غزل حر (٢)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه می‌دیدی‌ تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟ کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفل‌ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان‌ عجب تشرّف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هرکس و ناکس نمی‌شود این بخت‌ قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد


خطبه‌ ناخوانده[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حاجیان را گفت: آن جا کعبه عریان می‌شود در طواف کعبه آن جا جسم‌تان جان می‌شود
حج منم چشمانتان را وا کنید ای حاجیان‌ کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود
استطاعت هر که دارد می‌شود ملحق به من‌ هرکه نامرداست پشت کعبه پنهان می‌شود
گفت: در ذی الحجه‌ی امسال شوری دیگر است‌ گفت: در ماه محرّم عید قربان می‌شود
آمد و در کربلا با آشنایان خیمه زد گفت با یاران که فردا ظهر توفان می‌شود
گفت با یاران که فردا خطبه‌ی ناخوانده‌ای‌ گرم از نهج البلاغه باز عنوان می‌شود
خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذو الفقار گفت فردا کاخ ظلم از ریشه ویران می‌شود
آمد و افتاد چشم حرّ به چشم روشنش‌ مشکل حرّ با نگاهی گرم آسان می‌شود
حاجی از کاروان وامانده‌ای گرد حسین‌ یک شبه می‌گردد و در کعبه مهمان می‌شود
آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت‌ آن نمایش همچنان بی‌پرده اکران می‌شود


عزم قیام[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با حاجیان ساکن، حجّت تمام کردی‌ از کعبه دل بریدی، عزم قیام کردی
گفتی که جدّ من گفت، این حجّ آخر توست‌ اتمام حجّت آن جا، با خاص و عام کردی
یک مشت خون خود را، بر آسمان فشاندی‌ ای آسمان دوباره، شُرب مدام کردی
زمزم به جوش آمد، اصغر به گریه افتاد خون گلوی او را، تا استلام کردی
در کعبه حاجیانی، با رمی جَمْرَه سرگرم‌ در کربلا تو امّا، حج را تمام کردی
احرام بستن تو، آن سال حالتی داشت‌ ماه محرّمت را، ذی الحجه نام کردی
لبّیک بود آن سال، ذکر تشهّد تو خواندی نماز صبح و در دل سلام کردی [۱]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. رستاخیز لاله‌ها؛ ص ۲۳.