نازنین مریم عمارلو: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ ۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۴۳
نازنین مریم عمارلو | |
---|---|
زادروز | بهمن ماه ١٣٥٨ ه.ش نیشابور |
آثار | «باران، شروع فصل دلتنگیست» |
مدرک تحصیلی | کارشناس زبان و ادبیات عرب |
نازنین مریم عمارلو (١٣٥٨ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه
نازنین مریم عمارلو در بهمن ماه ١٣٥٨ شمسی در نیشابور متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. وی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات عرب ادامه داد و به تدریس سفالگری پرداخت.
ایشان فعالیت خود را در زمینه ادبیات به ویژه شعر از سال ١٣٨٦ ه. ش آغاز نموده است و در این مدت در چندین جشنواره شعر از جمله جشنواره کشوری وقف، جشنواره کشوری نواها و اشعار آئینی، جشنواره کشوری شعر جوان انقلاب و... شرکت و رتبههای برتر را کسب نمود. [۱]
آثار
نارنین مریم عمارلو اشعار خود را در کتاب «باران، شروع فصل دلتنگیست» به چاپ رسانده است.
اشعار
سبزترین خواب زمان
قومی که شکستند قدِ سروِ پدر را | آخر به سرِ نیزه کشاندند پسر را | |
با کودک شش ماهه او وای چه کردند! | با خون شقایق بنویسید خبر را | |
این فتنه همان کینه پنهان غدیر است [۲] | هفتاد و دو شمشیر ببندید کمر را | |
در کوفه فرو ریخت اگر آینه در چاه | تا دجله کشاندهست زمین خون جگر را | |
با نام علی رفت به میدان پسری که | اینگونه سرِ نیزه برافراشته سر را | |
بر گُرده خورشید پسر بود و پدر نیز [۳] | بر شانه او برده به بتخانه تبر را | |
ای سرخترین واژه قاموس دلیران! | محراب ندیدهست چنین سرخ سحر را | |
عطر تو دمیدهست بر این خاک عجب نیست | امروز برآورده زمین، سرخ، ثمر را | |
عهدیست میان تو و فرزند؟ که بستید | با سجدهای از عشق چنین بار سفر را | |
او نیز قسم خورده که مانند تو باشد | همبازی طفلی که ندیدهست پدر را [۴] | |
در سیل حوادث که چو کشتی نجاتید | باید که فراموش کنم بیم خطر را | |
وقتی که پدر سبزترین خواب زمان است | با نام گل سرخ بخوانیم پسر را | |
ای ایل پر از حادثه! تحفه بپذیرید | از شاعر دل سوخته این دیده تر را | |
یک عمر در اندوه تو باید بپذیرد | مجنون تو آوارگی کوه و کمر را |
تشنه برگشته از فرات آهو
میرود مرد سرنوشتش را در دل نیزهها رقم بزند | میرود تا که در وفای به عهد رسم این قوم را به هم بزند | |
روزگار شکستن عهد است باید امروز رو سفید شود | بین این کوفیان عهدشکن راوی قصهای جدید شود | |
بیگمان اتفاق خوبی نیست که زبان زمانه شمشیر است | مرد این قصه خوب میداند این همه خون، بهای تزویر است | |
میگذارد همین که بر سر او پدر عمامه پیمبر را | میرود تا به نام نامی عشق بکشد ذوالفقار حیدر را | |
جنگ آغاز میشود پاییز، حول هجده بهار میچرخد | فکر هفتاد و دو ستاره سرخ توی ذهن سوار میچرخد | |
... مرد برگشته است از میدان زخمی بغضهای پنهان است | آمده با پدر وداع کند بیگمان در دلش زمستان است | |
دجله از آب و تاب افتاده است تشنه برگشته از فرات آهو | پدر انگشتر عقیقش را میکشد بر لبان تشنه او | |
باز باید به جنگ برگردد غوطه در خون نشان مردان است | این چنین عشق رسم آزادیست که بهایش گذشتن از جان است | |
سیب سرخی به خاک افتادهست وقت آن است که پدر حالا | بگذارد به دستهای خودش سیب را توی دامن لیلا ... |