هادی خورشاهیان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۲۴
هادی خورشاهیان (١٣٥٢ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
هادی خورشاهیان | |
---|---|
زادروز | شهریور ماه ١٣٥٢ه.ش گنبد کاووس |
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
هادی خورشاهیان در نیمه شهریور ماه ١٣٥٢ شمسی در گنبد کاووس به دنیا آمد، ولی به خاطر اصالت خراسانی و سالهای رشد و نمویش در نیشابور، او را باید شاعری خراسانی دانست. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. از سال ١٣٧٢ شمسی تا به امروز از هادی خورشاهیان آثار بسیاری در مطبوعات به چاپ رسیده است و تاکنون شصت عنوان از کتابهایش نیز به زیور طبع آراسته شده است. در حوزههای شعر، داستان، نقد ادبی، ترجمه، تحقیق و ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و در این حوزهها جوایزی نیز دریافت کرده است.
خورشاهیان تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی ادامه داد و سالها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول خدمت بوده است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تَرَکهای لبهای تواند
من که بلندتر از نام تو
سروی نشنیدهام.
درهها
ترکهای لبهای تواند.
میخواستم بیایم
دستهایت را ببوسم
امّا سوارها آمدند.
نیزهها
در برابر آفتاب ایستاده بودند.
من هنوز
پشت همان تخته سنگ
پنهان شدهام.
نگاه کرد، وَ چشمش به آن سپاه افتاد | نگاه مرد به آن سایه سیاه افتاد | |
دلش گرفت و به یاد پدر که در دل شب | سپرده بود غم خویش را به چاه افتاد | |
نگاه کرد وَ دستی به یال اسب کشید | وَ بعد رو به سپاهِ سیاه راه افتاد | |
شب سیاه به پایان رسید و چادر شب | درست اول وقت از سر پگاه افتاد | |
نگاه کرد، به سمتی که خیمه غمزده بود | به یاد خاطره خوب گاهگاه افتاد | |
صلواة ظهر زمین خورد اسب او در دشت | به روی خاک در آن لحظه قرص ماه افتاد |
برنمیداشت قدم از قدم امّا اسبش | دیده بود آن طرف رود چه آیا اسبش؟ | |
رود سهل است، نمیرفت دو گام آن سوتر | بود اگر آن طرف حادثه، دریا، اسبش | |
خیره میشد به لب آب ببیند، او را | دوست میداشت به اندازه دنیا، اسبش | |
مرد میدید که در خلوت و تنهایی شب | فکر میکرد به تنهایی فردا، اسبش | |
مرد با داغی لب، گردن او را بوسید | حرف میزد چقَدَر با هیجان با اسبش | |
خواهرش چشم به آن سوی جهان دوخته است | مرد میآید از آن رود روان یا اسبش؟ |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.