بهرام سیاره‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۵۳: خط ۵۳:


پریش از میان قوالب شعر، دلبستگی و تمایلش به سرودن غزل است ولی مثنوی و دو بیتی پیوسته را نیز بخوبی می‌سراید.
پریش از میان قوالب شعر، دلبستگی و تمایلش به سرودن غزل است ولی مثنوی و دو بیتی پیوسته را نیز بخوبی می‌سراید.
بهرام سیاره چون پدرش یک حرفه هنری (عکاسی) را به عنوان شغل انتخاب کرده است ولی فعلا کار را رها کرده و فقط به سرودن شعر و تدوین اشعار خود می‌پردازد.
==اشعار==
==اشعار==


خط ۱۸۳: خط ۱۸۱:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۲

بهرام سیاره (1323 ه. ش) یکی از شاعران معاصر است.

بهرام سیاره
بهرام سیاره.jpg
زادروز 1323 ه. ش
شهرضا
کتاب‌ها «دیوان پریش» و «پردیس پریش».
تخلص «پریش»

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بهرام سیاره فرزند قاسم متخلص به «پریش» در سال 1323 ه. ش در شهرضا به دنیا آمد. تحصیلات خود را در زادگاهش سپری نمود.

پریش خود در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب نشو و نما یافت. از همان آغاز کودکی تحت تأثیر پدر شاعر خود، ذوق سرودن شعرش شکوفا گردید ولی سرودن شعر را به طور جدی از سال 1363 شمسی آغاز نمود. از بهرام سیاره تاکنون دو مجموعه شعر منتشر گردیده است: «دیوان پریش» و «پردیس پریش».

پریش از میان قوالب شعر، دلبستگی و تمایلش به سرودن غزل است ولی مثنوی و دو بیتی پیوسته را نیز بخوبی می‌سراید.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

چو عزم کوی تو و ان خاک مشکبو کردم‌ به یُمن اشک روان، روح را وضو کردم
حدیث عشق ترا ای عزیز، شاهد باش‌ به آه گفتم و با اشک روبرو کردم
به گرد قافله‌ات هم نمی‌رسید آتش‌ میان سوختگان هرچه جستجو کردم
نشانه‌ها ز دل داغدار زینب داشت‌ به داغ لاله اگر در بهار خو کردم
چه گفت خاک کند تیره آب و آئینه را ز خاک کوی تو من کسب آبرو کردم
به پاس حرمت نامت رسید مطلب من‌ هر آنچه را ز خدای خود آرزو کردم
چه شامهای غریبی که در مصیبت تو به شمع بزم غریبانه گفتگو کردم
به لاله‌ای که برآمد، به سنبلی که شکفت‌ شکایت از غم هجر تو مو به مو کردم
«پریش» راحت روحم حسین فاطمه بود جوان شدم به خدا هرچه یاد او کردم


کربلا، فریاد خون، فریاد اشک:

باز یاران کربلایی گشته‌ام‌ واژه‌ای پاکم، خدایی گشته‌ام
پای اشکم هر زمان وا می‌شود لاله‌ی شعرم شکوفا می‌شود
بس که طبعم تشنه حال کربلاست‌ نیست دل در سینه‌ی من نینواست
کربلا یعنی به هر احوال عشق‌ کربلا یعنی هزاران سال عشق
هم صدا با های‌های بی‌کسی‌ کربلا یعنی دوای بی‌کسی
کعبه‌ی درماندگان، دلدادگان‌ قبله‌ی اهل زمین و آسمان
کربلا میقات «یا ربّ» های من‌ خانقاهی بر دل تنهای من
کربلا یعنی جهانی ماجرا ابتدایی تا ابد بی‌انتها
کربلا یعنی ستیزِ با ستم‌ کربلا یعنی خروشِ دم‌به‌دم
کربلا یک میر و هفتاد و دو مرد کربلا یعنی شرف یعنی نبرد
خون گرم آویزه شمشیر سرد نعره و سُمّ ستور و خاک و گَرد
کربلا ترسیمی از نور و صَدا [۱] حالتی با چشم و با گوش آشنا
کربلا تکرار در تعداد اشک‌ کربلا فریاد خون، فریاد اشک
حرمت نامش به هر دردی دوا تربتش چون «یا خدا» مشکل‌گشا
کربلا یعنی کرامت داشتن‌ رفتن و با خون خود گل کاشتن
کربلا یک دفتر و صد سرگذشت‌ لحظه‌ی از هرچه می‌باید گذشت
کربلا یعنی ز دل «یاهو» زدن‌ بر سر نعش جوان زانو زدن
کربلا یعنی بها پرداختن‌ گاه با پا، گاه با سر تاختن
کربلا آغاز راهی بس دراز کربلا یعنی سلامِ یک نماز
کربلا یعنی خیام افروختن‌ آشیان از مرغ سقّا سوختن
کربلا یعنی نرفتن زیر بار کربلا یعنی دویدن روی خار
کربلا هر دادخواهی را امید کربلا نیروی زانوی شهید
کربلا پنهان درون آبها کربلا شیرازه‌ی محرابها
کربلا در سینه الهامِ نَفَس‌ کربلا آوازِ بیرونِ قفس
کربلا یعنی گذشت از هرچه هست‌ آب را از خویش راندن با دو دست
کربلا یعنی خُمی لبریز می‌ گل شکفتن بر ستیغ چوبِ نی
معتکف در آشیان یادها کربلا پیچیده در فریادها
کربلا قدر هزاران سال داغ‌ یک زیارتگاه و یک دنیا چراغ
کربلا هر واژه‌اش صد اعتبار کربلا هر لحظه‌اش صد افتخار
کربلا دیباچه‌ی فرزانگی‌ یک زن و هفت آسمان مردانگی
یک زن و یک شورش و یک یا خدا انفجاری پر تشعشع، پر صدا
کربلا میخانه‌ای با صد سبو کربلا یعنی شرافت، آبرو
ضعف را با نام آل اللهیان‌ نیست نسبت ای خداوند بیان
ای که جز این صحنه‌سازی می‌کنی‌ با سخن طفلانه بازی می‌کنی
کربلا غمنامه‌ی افسوس ماست‌ کربلا عطر گلِ ناموس ماست
گرچه باید با غمش بگریستن‌ ای خوشا یکدم حسینی زیستن
آن که نسپاری به خاطر نام کس‌ بردباری کار عباس است و بس
گرچه استغنا کلامی کامل است‌ تشنه برگشتن ز دریا مشکل است
برتو زیبد ای شهید تشنه‌لب‌ خیر چشمی، معرفت‌مندی، ادب
پیش عزمت ای شهیر کاینات‌ لب به دندان می‌گزد آب فرات
در من و این اضطراب و واهمه‌ یک نظر کن ای حسینِ فاطمه
گرچه بسیارت به پنهان گفته‌ام‌ رحمتی آور که بس آشفته‌ام
قدر تکرار کلام یا خدا آفرینت ای حسین مرتضی
من کیم؟ آنجا که در میلاد تو عشق می‌گوید مبارک باد تو
گر نمک دارد عبارت‌های من‌ جان گرفت از تو حکایت‌های من
گیریش گر در پناه لطف خویش‌ می‌دهد آیینه از خاک «پریش»

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. صَدا یعنی پژواک و انعکاس صدا.