مختار ثقفى: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
(شرحی از نبرد نهر خازر)
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲۱: خط ۲۱:
| شاگردان          =
| شاگردان          =
| آثار              =
| آثار              =
| نقش های برجسته              = از اصحاب امام حسین(ع) که در کربلا به شهادت رسید.  
| نقش های برجسته              = به خونخواهی امام حسین(ع) و یارانش برخاست و از قاتلان نبرد کربلا انتقام گرفت.  
}}'''مختار بن ابی‌عبیده ثقفی''' (ابواسحاق<ref name="ReferenceA">بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱</ref>)  رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ [[عاشورا]] بود. پنج سال بعد از آن حادثه او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و 18 ماه به حکومت رسید. در این مدت جنگ‌های زیادی کرد و در اولین جنگ خود [[عبیدالله بن زیاد]] را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه [[مصعب پسر زبیر]] از بصره او را شکست داد و کشت.
}}'''مختار بن ابی‌عبیده ثقفی''' (ابواسحاق<ref name="ReferenceA">بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱</ref>)  رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ [[عاشورا]] بود. پنج سال بعد از نبرد عاشورا در سال ۶۱ هجری، او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و ۱۸ ماه حکومت کرد. او در اولین جنگ خود [[عبیدالله بن زیاد]] را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه مصعب پسر زبیر از بصره او را شکست داد و کشت.  


مختار در سال 686 میلادی قیام کرد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/pages/chronology-1 CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1] ''iranicaonline.org''</ref><ref>[http://www.barkati.net/english/chronology.htm Islamic History (Chronology)] ''barkati.net''</ref> ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.<ref>[http://books.google.com/books?id=VfYnu5F20coC&pg=PA210&lpg=PA210&dq=mukhtar+revolt+persians&source=bl&ots=-ZKA_PSrFL&sig=SLkfBXMLF8PW9WRbx8mpQhs162I&hl=en&sa=X&ei=2rZdVPu5F-qp7AbI7ICQAg&ved=0CCkQ6AEwAQ#v=onepage&q=mukhtar%20revolt+persians&f=false Sasanid Soldiers in Early Muslim Society: The Origins of 'Ayyārān and Futuwwa] books.google.com</ref>
==زندگینامه==
مختار در سال اول هجری (۶۲۲ سال پس از میلاد) به دنیا آمد. او از نخستین نوزادان مسلمان آن سال می‌باشد.<ref>انساب الاشراف، ج6، ص375.</ref> مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. او منسوب به قبیله ثقیف از هوازن، از اعراب منطقه طائف بود. خاندان مختار از شیعیان وفادار به [[اهل بیت (ع)|اهل بیت(ع)]] بودند. کنیه وی ابواسحاق بود. پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش [[ایران]] در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یوم‌الجسر به همراه پدرش شرکت کرد.<ref>الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳</ref>  


اگرچه فرقهٔ [[کیسانیه]] منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.<ref>[http://alaam.tahoor.com/page.php?id=12168&cat=1247 مختار ثقفی (مختار بن ابی‌عبیده ثقفی)<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
مادر مختار دومه بنت عمرو بن وهب بود. او را بانویی صاحب درایت و بلاغت نامیده‌اند.<ref>انساب الاشراف، ج6، ص375؛ بحارالانوار، ج 45، ص350.</ref> او از عبدالله بن زبیر زمانی که عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود.


==زندگینامه==
مختار در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ فُرس با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در [[عراق]] و [[کوفه]] ماندند.
مختار در سال اول هجری (۶۲۲ سال پس از میلاد) زاده شد. مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. قبیله نامدار و گسترده‌ای از هوازن، از اعراب منطقه طائف می‌باشد. خاندان مختار از شیعیان وفادار به [[اهل بیت (ع)|اهل بیت(ع)]] بودند. پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش [[ایران]] در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یوم‌الجسر به همراه پدرش شرکت کرد.<ref>الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳</ref>  
 
مختار در کنار امام علی(ع) بود و پس از شهادت او، برای مدتی کوتاه به [[بصره]] آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰</ref>


مادر مختار دوم بود و او را صاحب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند. مادر مختار هنگامی که او از عبدالله بن زبیر به صورت عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود. در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در [[عراق]] و [[کوفه]] ماندند. مختار در کنار امام علی(ع) بود و پس از کشته شدن او، برای مدتی کوتاه به [[بصره]] آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰</ref>
عموی مختار، سعد بن مسعود ثقفی، از یاران خاص امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) به شمار می‌رفت. وی در جنگ صفین در کنار امیرالمومنین دلاورانه جنگید و از توسط امام حسن(ع) به عنوان استاندار مدائن منسوب شد.<ref>محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص230.</ref>  


لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است، وجهه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شده‌است. کنیه مختار ابواسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.<ref>معجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۱۴۸- ۱۴۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۳۰۳</ref>.
لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است. وجهه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شده‌است. کنیه مختار ابواسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.<ref>معجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۱۴۸- ۱۴۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۳۰۳</ref>


==پیش از حادثهٔ عاشورا==
==پیش از حادثهٔ عاشورا==
مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود از سال ۳۷ هجری قمری یعنی در ۳۷ سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال ۴۱ با پناه آوردن به حسن بن علی(ع) از ترور به اتهام خیانت به عمارت مدائن که یکی از نکته‌های تاریک زندگی او بود، نجات یافت.
مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود در ۳۷ سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال ۴۱ با پناه آوردن به حسن بن علی(ع) از ترور به اتهام خیانت به عمارت مدائن، نجات یافت. مختار بعد از صلح امام حسن(ع) به [[کوفه]] رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از [[کوفه]] به [[حسین بن علی]] نامه نوشت.<ref>دو قرن سکوت. [[عبدالحسین زرین کوب]]</ref> خانه مختار محل ورود [[مسلم بن عقیل]] بود.<ref>روضه الصفا، ج۳، ص ۲۰۸</ref> پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار رفت<ref>الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۳۵۵</ref> و مختار با او بیعت کرد. با ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]]، مسلم صلاح دید به خانه [[هانی بن عروه]] نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف [[کوفه]] برای جمع‌آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل [[عبید الله بن زیاد|ابن زیاد]]، دوباره به کوفه بازگشت.


مختار بعد از صلح امام حسن(ع) به کوفه رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از [[کوفه]] به [[حسین بن علی]] نامه نوشت.<ref>دو قرن سکوت. [[عبدالحسین زرین کوب]]</ref> خانه مختار محل ورود [[مسلم بن عقیل]] بود<ref>روضه الصفا، ج۳، ص ۲۰۸</ref>. پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار رفت، مختار او را گرامی داشت و رسما از او پشتیبانی کرد<ref>الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۳۵۵</ref> و با او بیعت کرد. با ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]]، مسلم صلاح دید به خانه [[هانی بن عروه]] نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف [[کوفه]] برای جمع‌آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل [[عبید الله بن زیاد|ابن زیاد]]، دوباره به کوفه بازگشت.
[[ابن زیاد]] دستور داد که دعوت کنندگان [[حسین بن علی|حسین(ع)]] و طرفداران مختار با وی بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام می‌شوند. وی طی ماجرایی طولانی [[هانی بن عروه|هانی]] و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزه‌ای معین کرد.<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص ۳۶</ref>


[[ابن زیاد]] دستور داد که دعوت کنندگان [[حسین بن علی|حسین(ع)]] و طرفداران مختار با وی بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام می‌شوند.{{مدرک}} وی طی ماجرایی طولانی [[هانی بن عروه|هانی]] و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن اثیر در این زمینه گفته‌است: «ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، به شدت در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزه‌ای معین کرد»<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص ۳۶</ref>.
هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در [[کوفه]] نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد، فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند. زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹</ref>  


وی همچنین گفته‌است: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در [[کوفه]] نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد»<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹</ref>.  
وقتی چشم [[عبید الله بن زیاد|ابن زیاد]] به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم<ref>مقتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص ۲۶۸-۲۷۰</ref>. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۰</ref> و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه تکه کند. حتی گفته می‌شود او چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی که خورد، از دست داد. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود.  


یکی از دوستان مختار به نام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: «به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر می‌باشد». مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم<ref>مقتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص ۲۶۸-۲۷۰</ref>. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۰</ref> و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه تکه کند. حتی گفته می‌شود او چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی که خورد، از دست داد. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود. مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و به او گفت که ماجرا را به عبدالله بن عمر بگوید و او از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) بود، یزید و دیگر امویان برایش احترام و ارزش قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، که برادر زنش بود، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه [[یزید]] از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را می‌کشتم، ابن زیاد به او گفت از کوفه خارج شو. مختار به ابن زیاد گفت برای انجام زیارت کعبه به مکه می‌رود و با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر رفت<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۹</ref>.
مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و از او خواست از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) بود. یزید و دیگر امویان برایش احترام قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه [[یزید]] از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را می‌کشتم، ابن زیاد به او گفت: «از کوفه خارج شو.»
 
مختار به ابن زیاد گفت: «برای انجام زیارت کعبه به مکه می‌روم». با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر رفت<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۹</ref>.


==در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین==
==در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین==
مختار بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود بیعت کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال ۶۳ هجری سپاهیان یزید به فرماندهی [[حصین بن نمیر]]، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان از حرم دفاع کرد. تا اینکه به علت مرگ [[یزید]] محاصره پایان یافت و سپاه [[شام]] بازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید ۵ ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند.
مختار بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود [[بیعت]] کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال ۶۳ هجری سپاهیان یزید به فرماندهی [[حصین بن نمیر]]، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان از حرم دفاع کرد. تا اینکه به علت مرگ [[یزید]] محاصره پایان یافت و سپاه [[شام]] بازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید ۵ ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند.
 
مختار جهت قیام خود، ابتدا می‌خواست از [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با [[محمد حنفیه]] مذاکره کرد. [[محمد حنفیه]] جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تایید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی [[کوفه]] شد.  [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه گفت: «عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر، ورود در قیام مختار را به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»


مختار جهت قیام خود، ابتدا می‌خواست از [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با [[محمد حنفیه]] مذاکره کرد. [[محمد حنفیه]] جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تایید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی [[کوفه]] شد. وی 6 ماه پس از مرگ [[یزید]] و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود.{{مدرک}} وی در این زمان فقط به کسب قدرت و انتقام از قاتلین [[حسین بن علی]] فکر می‌کرد. {{مدرک}}
مختار ۶ ماه پس از مرگ [[یزید]] و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود. وی در این زمان فقط به کسب قدرت و انتقام از قاتلین [[حسین بن علی]] فکر می‌کرد.  


ورود او به کوفه مصادف با آمادگی [[توابین]] به فرماندهی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صرد خزاعی]] برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به قیام توابین نکرد.
ورود مختار به کوفه مصادف با آمادگی [[توابین]] به فرماندهی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صرد خزاعی]] برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به قیام توابین نکرد. گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او می‌گفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط می‌خواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاش‌های مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده ساخت و از ده هزار نفر سپاه سلیمان تنها چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.


پس از خروج توابین از شهر، قاتلان [[حسین بن علی|حسین بن علی(ع)]] که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.<ref>اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص ۲۰۲</ref>
پس از خروج توابین از شهر، قاتلان [[حسین بن علی|حسین بن علی(ع)]] که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.<ref>اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص ۲۰۲</ref>
گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او می‌گفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط می‌خواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاش‌های مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده ساخت و از ده هزار نفر سپاه سلیمان تنها چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.


==قیام مختار==
==قیام مختار==
{{سوگواری محرم}}
مختار خود را نماینده [[محمد حنفیه]] در کوفه معرفی کرد.<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> و مردم را به قیام دعوت کرد. هنگامی که عده‌ای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمد حنفیه آمدند، وی گفت: «در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت(ع) را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».<ref>تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۳۹۳؛ الفتوح، ج ۵، صص ۹۱، ۹۲، ۹۳</ref>. آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژه‌ای یابد. لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند. از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل شیعه فراهم شد. شامل:
مختار خود را نماینده [[محمد حنفیه]] در کوفه معرفی کرد.<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> و مردم را به قیام دعوت کرد. [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت؛ عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»
 
هنگامی که عده‌ای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمد حنفیه آمدند، وی گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه؛ در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت(ع) را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».<ref>تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۳۹۳؛ الفتوح، ج ۵، صص ۹۱، ۹۲، ۹۳</ref>. آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژه‌ای یابد. لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند. از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل شیعه فراهم شد. شامل:


#قبایل نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر که تاثیر زیادی در پیروزیهای مختار داشتند.
#قبایل نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر که تاثیر زیادی در پیروزیهای مختار داشتند.
#دیگر قبایل شیعه مانند قبایل یمنی.
#دیگر قبایل شیعه مانند قبایل یمنی.
#موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصب نژادی و قبیله‌ای از عجم، یعنی غیر عرب متنفر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، اما کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر می‌شدند و در مقابل آزادی مسلمان می‌شدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده می‌شدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی می‌کردند. آنها بدلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین اهل بیت(ع) به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل می‌دادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی می‌دانند. به طوری که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او می‌رفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید<ref>عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص ۹۸</ref>. این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص ۲۹۳.</ref>
#موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصب نژادی و قبیله‌ای از عجم، یعنی غیر عرب متنفر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، اما کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر می‌شدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده می‌شدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی می‌کردند. آنها بدلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین [[اهل بیت (ع)|اهل بیت(ع)]] به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل می‌دادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی می‌دانند. تا جایی که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او می‌رفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید<ref>عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص ۹۸</ref>. این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص ۲۹۳.</ref>
#اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت(ع) و در مقابل اشراف استفاده کند.
#اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت(ع) و در مقابل اشراف استفاده کند.


مختار با شعار توابین، «یا لثارات الحسین؛ به خونخواهی حسین» و شعار «یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه ۱۶ ربیع‌الثانی سال 66 هجری قمری و به نقلی در شب ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۶ هجری قمری در [[کوفه]] به پاخاست و عبدالله بن مطیع فرماندار مصعب بن زبیر در کوفه مخفیانه گریخت.
مختار با شعار توابین، «یا لثارات الحسین؛ به خونخواهی حسین» و شعار «[[یا منصور،امت|یا منصورُ اَمِت]]؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه ۱۶ ربیع‌الثانی سال ۶۶ هجری قمری و به نقلی در شب ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۶ هجری قمری در [[کوفه]] به پاخاست و عبدالله بن مطیع فرماندار مصعب بن زبیر در کوفه مخفیانه گریخت.


==دوران قیام و زمامداری==
==دوران [[خروج مختار|قیام]] و زمامداری==
مختار  پنج سال بعد از واقعه کربلا دوران زمامداری هجده ماهه خود را آغاز کرد. او تجهیز و جمع‌آوری سپاهی به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، و قلمرو ارمنیان- آذربایجان- اردلان - ری- اصفهان- حلوان (سر پل ذهاب)-حوران- ماهیان نیز زیر سلطه عراق قرار گرفت و فقط بصره و حجاز زیر سلطه آل زبیر بود.
مختار  پنج سال بعد از واقعه [[کربلا]] دوران زمامداری هجده ماهه خود را آغاز کرد. او تجهیز و جمع‌آوری سپاهی را به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر در قلمرو کوفه تا موصل را آغاز کرد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، ارمنیان، آذربایجان، اردلان، ری، اصفهان، حلوان (سر پل ذهاب)،حوران و ماهیان را زیر سلطه عراق قرار داد و فقط بصره و حجاز زیر سلطه آل زبیر بود.


در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:
در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:


#سپاه شام
#سپاه شام
#از مسببان واقعه کربلا خصوصا اشراف کوفه
#مسببان واقعه کربلا خصوصا اشراف کوفه
#زبیریان بصره
#زبیریان بصره


اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به [[بصره]] گریختند اما در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود ۳۰۰۰ نفر را ذکر کرده‌اند.{{مدرک}} البته در بحار الانوار این تعداد ۱۸۰۰۰ نفر بیان شده.<ref>بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶</ref> اما از آنجا که لشکر عمر سعد ۱۰۰۰۰ نفره بوده {{مدرک}} و بسیاری گریخته‌اند و بسیاری نیز به اجبار در لشکر [[عمر سعد]] بوده‌اند و بعدها با توابین قیام کردند، این عدد بعید است.
اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به [[بصره]] گریختند اما در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود ۳۰۰۰ نفر را ذکر کرده‌اند، البته در بحار الانوار این تعداد ۱۸۰۰۰ نفر بیان شده.<ref>بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶</ref> اما از آنجا که لشکر عمر سعد ۱۰۰۰۰ نفره بوده و بسیاری گریخته‌اند و بسیاری نیز به اجبار در لشکر [[عمر سعد]] بوده‌اند و بعدها با توابین قیام کردند، این عدد، ۳۰۰۰ نفر بعید است.


===نبرد با عبید اللّه بن زیاد===
===نبرد با عبیداللّه بن زیاد===
سپاه مختار سپس لشکر عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.<ref>تاریخ اسلام، علی‌اکبر فیاض، چاپ سال ۱۳۷۴، دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.</ref>
مختار سپاهی را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ عبیدالله بن زیاد و لشکرش در موصل فرستاد و آنها را شکست داد و عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.<ref>تاریخ اسلام، علی‌اکبر فیاض، چاپ سال ۱۳۷۴، دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.</ref>


===مجازات شدگان قیام مختار===
===مجازات شدگان قیام مختار===
خط ۹۱: خط ۹۲:
!فرد!!جنایت!!کیفر
!فرد!!جنایت!!کیفر
|-
|-
|[[شمر]]||فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد||گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند
|[[شمر]]||فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر [[حسین]](ع) را از تن جدا کرد||گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند
|-
|-
|[[خولی بن یزید اصبحی|خولی]]||او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند<ref>انقلاب تکاملی اسلام، ص ۸۲۴</ref>||کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد
|[[خولی بن یزید اصبحی|خولی]]||او سر حسین(ع) را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند<ref>انقلاب تکاملی اسلام، ص ۸۲۴</ref>||کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد
|-
|-
|[[ابن زیاد]]||حاکم کوفه||در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند<ref>انساب الاشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.</ref>
|[[ابن زیاد]]||حاکم کوفه||در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند<ref>انساب الاشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.</ref>
|-
|-
|[[عمر بن سعد]]||فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار||مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند
|[[عمر بن سعد]]||فرمانده سپاه [[یزید]] و شوهرخواهر مختار||مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند
|-
|-
|[[شرحبیل بن ذی الکلاع]]||از پشت سر سیلی به حسین زده بود||او را به آتش سوزاندند
|[[شرحبیل‌ بن ذی‌ الکلاع حمیری|شرحبیل بن ذی الکلاع]]||از پشت سر سیلی به [[حسین بن علی|حسین بن علی(ع)]] زده بود||او را به آتش سوزاندند
|-
|-
|[[حصین بن نمیر]]||از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه حسین||در نزدیکی موصل کشته شد
|[[حصین بن نمیر]]||از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه [[امام حسین(ع)]]||در نزدیکی موصل کشته شد
|-
|-
|[[نافع بن مالک]]||کسی‌که آب را بر حسین بست||مشخص نیست
|[[نافع بن مالک]]||کسی‌که آب را بر حسین بست||مشخص نیست
|-
|-
|[[عمرو بن حجاج]]||فرمانده جناح راست لشکر عمر بن‌سعد||پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد.
|[[عمرو بن‌ حجاج‌ زبیدی|عمرو بن حجاج]]||فرمانده جناح راست لشکر [[عمر بن سعد|عمر بن‌سعد]]||پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد.
|-
|-
|[[بشر بن خوط]]||قاتل جعفر بن عقیل||گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.
|[[بشر بن خوط همدانی|بشر بن خوط]]||قاتل [[جعفر بن عقیل بن‌ ابی‌ طالب (ع‌)|جعفر بن عقیل]]||گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.
|-
|-
|[[بحدل بن سلیم]]||انگشت حسین را برای انگشترش برید||هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد.
|[[بجدل‌ بن‌ سلیم‌ کلبی‌|بجدل بن سلیم]]||انگشت حسین(ع) را برای انگشترش برید||هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد.
|-
|-
|[[زید بن ورقاء]]||با شمشیر، دست راست عباس بن علی را از کار انداخت||او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند
|[[زید بن ورقاء]]||با شمشیر، دست راست [[عباس ابن علی(ع)|عباس بن علی(ع)]] را از کار انداخت||او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند
|-
|-
|[[حکیم بن طفیل]]||پس از قطع دست راست عباس، دست چپ عباس را از کار انداخت||آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد
|[[حکیم بن طفیل]]||پس از قطع دست راست عباس(ع)، دست چپ او را از کار انداخت||آنقدر بر بدن او تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد
|-
|-
|[[سنان بن انس نخعی]]||کسی‌که نیزه بر پشت حسین زد||دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند<ref>بحارالانوار، ج 45، ص 375</ref><ref>حکایة المختار ص 45</ref>
|[[سنان‌ بن انس نخعی|سنان بن انس نخعی]]||کسی‌که نیزه بر پشت [[ابا عبدالله (ع)|اباعبدالله(ع)]] زد||دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۵؛ حکایة المختار ص ۴۵</ref>
|-
|-
|[[عبدالله بن اُسَید]]||کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد||مشخص نیست
|[[عبدالله بن اسید جهنی|عبدالله بن اُسَید]]||کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد||مشخص نیست
|-
|-
|[[مالک بن نسیر]]||با شمشیر بر سر حسین زد||دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد
|[[مالک بن نسیر کندی|مالک بن نسیر]]||با شمشیر بر سر [[سید الشهدا (ع)|سیدالشهدا(ع)]] زد||دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد
|-
|-
|[[اسحاق بن حیوه]]||پیراهن حسین را به سرقت برد و پوشید||مشخص نیست
|[[اسحق‌ بن‌ حیوه حضرمی‌|اسحاق بن حیوه]]||پیراهن حسین(ع) را به سرقت برد و پوشید||مشخص نیست
|-
|-
|[[حارث بن نوفل]]||کسی‌که تازیانه به زینب زد||مشخص نیست
|[[حارث بن نوفل]]||کسی‌که تازیانه به [[زینب (س)|زینب(س)]] زد||مشخص نیست
|-
|-
|[[مرة بن منقذ]]||قاتل [[علی اکبر]]||اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند
|[[مرة بن منقذ عبدی|مرة بن منقذ]]||قاتل [[علی اکبر (ع)|علی اکبر]](ع)||اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند
|-
|-
|[[حرمله]]||قاتل [[علی اصغر]]||دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند<ref>محجّة البیضاء، ج ص 241</ref>
|[[حرمله]]||قاتل [[علی اصغر]]||دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند<ref>محجّة البیضاء، ج ۴، ص ۲۴۱.</ref>
|-
|-
|[[اخنس بن مرثد]]||از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|[[اخنس‌ بن‌ مرثد بن علقمه حضرمی|اخنس بن مرثد]]||از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین(ع) اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|-
|-
|[[اسحاق بن حیوه]]||از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|[[اسحق‌ بن‌ حیوه حضرمی‌|اسحاق بن حیوه]]||از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|-
|-
|[[صالح بن وهب]]||از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|[[صالح‌ بن وهب یزنی|صالح بن وهب]]||از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|-
|-
|[[هانی بن ثبیت حضرمی]]||از جمله 10 نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|[[هانی ‌بن‌ ثبیت ‌حضرمی|هانی بن ثبیت حضرمی]]||از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند||با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
|-
|‌[[‌‌عبدالله بن وهب همدانی|‌عبدالله بن وهب همدانی]]
|از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند
|در ملاعام گردن او را زدند و در آتش سوزاندند.
|-
|-
|}
|}


==سرکوب کردها==
===سرکوب کردها===
در سال 66 هجری قمری (686 میلادی) کردهای منطقۀ [[حلوان]] ([[سرپل ذهاب]] کنونی) شورش کردند. مختار برای سرکوب آنان حاکمی به حلوان فرستاد که شورش کردهای را سرکوب کرد.<ref>[http://af.samta.ir/atlas/index.php?title=پیشینه_تاریخی_استان_کرمانشاه اطلس فرهنگی ایران: پیشینۀ تاریخی استان کرمانشاه؛] بازدید در 12 نوامبر 2014.</ref>
در سال ۶۶ هجری قمری (۶۸۶ میلادی) کردهای منطقۀ [[حلوان]] ([[سرپل ذهاب]] کنونی) شورش کردند. مختار برای سرکوب آنان حاکمی به حلوان فرستاد که شورش کردهای را سرکوب کرد.<ref>[http://af.samta.ir/atlas/index.php?title=پیشینه_تاریخی_استان_کرمانشاه اطلس فرهنگی ایران: پیشینۀ تاریخی استان کرمانشاه؛] بازدید در۱۲ نوامبر ۲۰۱۴.</ref>


==نبرد با زبیریان==
===نبرد با زبیریان===
{{شروع عربی}}
مختار ابتدا لشکری را با فرماندهی بن شمیط راهی جنگ [[حروراء|حرورا]] کرد<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.rajanews.com/detail.asp?id=63989| عنوان =  قیام مختار|  ناشر = کتاب‌همشهری - میرشکاک | زبان = فارسی}}</ref> بن شمیط با همراهی عبدالله بن کامل شاکری و همچنین کیان ایرانی به این جنگ رفت که با حیله مهلب، بن شمیط فریب یکی از دوستانش به نام بن وهب را خورد و به خاطر شک به عجمان به کیان دستور داد که پیاده به جنگ بروند و علی‌رغم اصرارهای کیان که لشکریانش در جنگ سواره ماهرتر هستند متقاعد نشد و دستور داد که پیاده به میدان بروند ایرانی‌ها پیاده به میدان رفتند و همگی کشته شدند. پس از ان جنگ روحیه سربازان ضعیف شد و عبدالله بن کامل برای تلافی یار ایرانیش کیان به میدان جنگ رفته و او هم کشته شد، پس از بن کامل خود بن شمیط به اشتباه خود اقرار کرده و پیاده به میدان جنگ می‌رود دلیرانه می‌جنگد و کشته می‌شود در همین حین که لشکریان بی فرمانده مانده بودند خود مختار از راه می‌رسد در ابتدا لشکر مختار با فرماندهی خود او به پیروزی می‌رسند ولی مختار با فرماندهانش عقب نشینی کرده و به دشتی بین [[حرورا]] و کوفه، رفتند و از موانع نیزار توانست دوباره به دشمن پیروز شده و بعد از آنجا به طور محرمانه لشکر را به عقب نشینی کوفه راضی کرد ولی کوفیان باز هم میدان را خالی کردند و شهر کوفه را دو دستی تقدیم زبیریان نمودند.  
مختار ابتدا لشکری را با فرماندهی بن شمیط راهی جنگ [[حرورا]] کرد<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.rajanews.com/detail.asp?id=63989| عنوان =  قیام مختار|  ناشر = کتاب‌همشهری - میرشکاک | زبان = فارسی}}</ref>
بن شمیط با همراهی عبدالله بن کامل شاکری و همچنین کیان ایرانی به این جنگ رفت که با حیله مهلب، بن شمیط فریب یکی از دوستانش به نام بن وهب را خورد و به خاطر شک به عجمان به کیان دستور داد که پیاده به جنگ بروند و علی‌رغم اصرارهای کیان که لشکریانش در جنگ سواره ماهرتر هستند متقاعد نشد و دستور داد که پیاده به میدان بروند ایرانی‌ها پیاده به میدان رفتند و همگی کشته شدند.
پس از ان جنگ روحیه سربازان ضعیف شد و عبدالله بن کامل برای تلافی یار ایرانیش کیان به میدان جنگ رفته و او هم کشته شد، پس از بن کامل خود بن شمیط به اشتباه خود اقرار کرده و پیاده به میدان جنگ می‌رود دلیرانه می‌جنگد و کشته می‌شود در همین حین که لشکریان بی فرمانده مانده بودند خود مختار از راه می‌رسد در ابتدا لشکر مختار با فرماندهی خود او به پیروزی می‌رسند ولی مختار در شور با فرماندهانش به عقب نشینی به مزار به دشتی بین [[حرورا]] و کوفه بود عقب نشست و از موانع نیزار توانست دوباره به دشمن پیروز شده و بعد از آنجا به طور محرمانه لشکر را به عقب نشینی کوفه راضی می‌کند ولی کوفیان باز هم میدان را خالی می‌کنند و شهر کوفه را دو دستی تقدیم زبیریان می‌کنند.
پس از عقب نشینی مختار نامه‌ای به ابراهیم بن مالک اشتر به موصل می‌فرستد
نقلی است که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت این امر جدایی توسط زبیریان و مکاتبات دروغینی که فی‌مابین مختار و ابراهیم انجام داده‌اند صورت گرفته و آخر هم از زبیریان نامه پیمان صلح را دریافت کرده و ابراهیم هم برای اینکه به مختار نرسیده و در امر کمک به امیر قیام تصمیم ریشه کن کردن دولت امویان به دست زبیریان را در سر می پروراند و در این راه او نیز به اشراف کوفه در بصره پیوست.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://tarikheslam.com/history/4-amavian/584-1388-08-08-14-43-26.html| عنوان = عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)|  ناشر = وبگاه تاریخ اسلام | زبان = فارسی}}</ref><ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=84568| عنوان =  نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی؛ در حوادث سیاسی عراق| زبان = فارسی}}</ref><ref>ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج 6، ص 190</ref>


مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛ اما آنها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را 19 نفر برشمرده‌اند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛ اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار هم جوانمردانه جنگید و در چهاردهم رمضان سال 67 هجری، در سن 67 سالگی به کشته شد پس از کشته شدن مختار یاران مختار که او را تنها گذاشته بودند و به امید امان به یاری مختار نرفته بودند همانطور که مختار پیش گویی کرده بود مصعب دستور داد همه را گردن بزنند و آن روز هفت هزار نفر از یاران مختار را گردن زدنند از عرب و عجم.
پس از عقب نشینی، مختار نامه‌ای به ابراهیم بن مالک اشتر به موصل می‌فرستد. گفته شده که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت بود این امر به دلیل جدایی توسط زبیریان و مکاتبات دروغینی که فی‌مابین مختار و ابراهیم بود، صورت گرفت و آخر هم از زبیریان نامه پیمان صلح را دریافت کرده و ابراهیم هم برای اینکه به مختار نرسیده بود، ریشه کن کردن دولت امویان به دست زبیریان را در سر می پروراند و در این راه او نیز به اشراف کوفه در بصره پیوست.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://tarikheslam.com/history/4-amavian/584-1388-08-08-14-43-26.html| عنوان = عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)|  ناشر = وبگاه تاریخ اسلام | زبان = فارسی}}؛ {{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=84568| عنوان =  نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی؛ در حوادث سیاسی عراق| زبان = فارسی}}؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج ۶، ص ۱۹۰.</ref>
 
مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از [[دار الاماره|دارالاماره]] وادار نماید؛ اما آنها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را ۱۹ نفر برشمرده‌اند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛ اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار هم جوانمردانه جنگید و در چهاردهم رمضان سال۶۷ هجری، در سن ۶۷ سالگی به کشته شد<ref>کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص۲۷۸.</ref> پس از کشته شدن مختار یاران مختار که او را تنها گذاشته بودند و به امید امان به یاری مختار نرفته بودند، همانطور که مختار پیش گویی کرده بود، به دستور مصعب هفت هزار نفر از یاران مختار کشته شدند و سر از بدنشان جدا کردند.


سر مختار را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.
سر مختار را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.


مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده‌است.<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج ص 206</ref> هنگامی که کشته شد، 67 سال از عمرش سپری شده بود و کشته شدنش روز چهاردهم ماه رمضان سال 67 اتفاق افتاده‌است.<ref>کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 278.</ref>
مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده‌است.<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، ص ۲۰۶</ref> هنگامی که کشته شد.


===کشته شدن همسر مختار توسط مصعب===
===کشته شدن همسر مختار توسط مصعب===
پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است، اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «انه کان عبدا من عباد الله الصالحین» او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود.
پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است، اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود.» همچنین اادامه داد: «مختار نه کذاب است و نه بد دین او راستگوترین و عادلترین مردی است که دیده‌ام چطور منکر مردی شوم که خدا ترس بود و تا سحر سر به سجده داشت آرزوی دوران جوانی‌ام داشتن همسری همچون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم نمود که فخر عرب بود و فخر دین. مختار نشان لیاقت از زبان علی بن ابی‌طالب دارد. بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد بر جراحت دل اهل بیت. یدالله بود و از قاتلین جگرگوشه رسول خدا انتقام ستاند.»
همچنین عمره دختر نعمان درباره مختار گفت: ((مختار نه کذاب است و نه بد دین او راستگوترین و عادلترین مردی است که دیده‌ام چطور منکر مردی شوم که خدا ترس بود و تا سحر سر به سجده داشت آرزوی دوران جوانی‌ام داشتن همسری همچون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم نمود که فخر عرب بود و فخر دین مختار نشان لیاقت از زبان [[علی بن ابی‌طالب]] دارد بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد بر جراحت دل اهل بیت. یدالله بود، دست با کفایت مختار که از قاتلین جگرگوشه رسول خدا انتقام ستاند.))


مصعب بن زبیر وقتی این سخنان را شنید دستور داد این زن را زبان ببرند و گردن بزنند.<ref name="hawzah.net">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=5402| عنوان =  قیام مختار| ناشر = رسول جعفریان}}</ref>
مصعب بن زبیر وقتی این سخنان را شنید دستور داد این زن را زبان ببرند و گردن بزنند.<ref name="hawzah.net">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=5402| عنوان =  قیام مختار| ناشر = رسول جعفریان}}</ref>
{{پایان عربی}}


==آرامگاه==
==آرامگاه==
{{شروع عربی}}
پس از کشته‌شدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی [[بحرالعلوم]] در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌کرد، پیرو دستور بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمر آن مساوی مقام پیامبر و خانه نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است.
پس از کشته‌شدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک [[مسجد کوفه]] مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی [[بحرالعلوم]] در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌کرد، پیرو دستور [[بحرالعلوم]] زمین مسجد کوفه که عمر آن مساوی مقام پیامبر و خانه [[نوح]] بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است.
 
در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.masjed-alkufa.net/fa/4.htm| عنوان =  ابو اسحاق| ناشر = وبگاه رسمی مسجد کوفه وعتبات}}</ref>
 
پس از یافتن قبر، ''محسن الحاج عبود شلاش'' ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم مسلم بن عقیل از سمت جنوب ملحق کرد،<ref>تنزیه المختار، ص 14 13</ref> و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته [[صاحب جواهر]] و وصی [[امیرکبیر]]، وقتی برای زیارت [[عتبات عالیات]] وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت.
[[علامه امینی]] به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و [[ابن بطوطه]] نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است.<ref>رحله، ابن بطوطه، ص 232.</ref>
ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به [[خط کوفی]] دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx?bookId=346&pageNumber=40| عنوان =  نقشه مسجد کوفه و آثار آن| ناشر = کتابخانه تخصصی حج}}</ref>{{پایان عربی}}
 
==نظرگاهها درباره مختار==
===موضع اهل بیت و امامان شیعه در برابر مختار===
پس از قیام، در روایتی آمده‌است: هیچ زن هاشمیه‌ای بعد از کشته شدن [[حسین]] موهایش را شانه و خضاب نکرد تا زمانی که مختار سر ابن زیاد را برای فرزندش فرستاد.<ref>جامع الرواة، ج 2، ص 220</ref> چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفته‌اند علی بن حسین را پس از کشته شدن پدرش جز آن روز خندان ندیدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 6.</ref> و ابن عبدریه نوشته‌است: «سر عبیدالله را هنگامی نزد علی بن حسین آوردند که نیم‌روز بود و او ناهار می‌خورد. چون سر را دید گفت: سبحان‌الله، کسی فریفته دنیا نمی‌شود مگر آنکه حق نعمت خدا در گردنش نباشد وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند غذا می‌خورد.»<ref>عقد الفرید، ج 5، ص 143.</ref><ref>بحار، ج 45، ص 334 336.</ref> در نقلی دیگر آمده‌است که سر به سجده نهاد و فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.»<ref>بحارالانوار، ج 45، ص 336.</ref>
 
پس از مرگ. [[محمد بن علی]] (نوه حسین) فرمود: «به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلین ما را به سزای عمل ننگین آن‌ها نشاند و زن‌های بی‌شوهر ما را شوهر داد و در شرایط تنگدستی مختار ما را کمک کرد.»<ref>اختیار معرفة الرجال، ص 125.</ref>
 
در کتاب [[رجال کشی|رجالِ کشی]] به عنوان یکی از متون معتبر رجالی شیعه از زبان [[محمد بن علی (امام پنجم شیعه)|محمد بن علی، امام پنجم شیعیان]] در رابطه با مختار و خطاب به پسر مختار آمده‌است: {{نقل قول|خدای پدرت را رحمت کند که خون‌های به ناحق ریخته شده ما را طلب کرد و قاتلان «عزیز ما» را کشت.}}
همچنین [[جعفر بن محمد|جعفر بن محمد امام ششم شیعیان]] در رابطه با مختار می‌گوید: {{نقل قول| بانوان هاشمی پس از قتل [[حسین بن علی|حسین]] خود را نیاراستند و خضاب نکردند تا آنگاه که مختار سر [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله]] و [[عمر بن سعد|عمربن‌سعد]] و برخی دیگر را به [[مدینه]] فرستاد.<ref>[[روزنامه همشهری]] شماره 5446 صفحه 7، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی</ref>}}
 
===اختلافات تاریخ نگاران در مورد مختار===
مورخین، اعم از [[شیعه]] و [[سنی]] در مورد شخصیت مختار اختلاف نظر دارند برخی او را مستحق لعن و نفرین می‌دانند و گروهی او را بسیار مدح و ستایش می‌کنند.<ref>[[معجم رجال الحدیث]]، ج19، ص 102</ref> اموی‌ها و زبیری‌ها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش،<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.rasoolnoor.com/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=133| عنوان =  خاندان پیغمبر (ص)| ناشر = بامداد اسلام، عبدالحسین زرین کوب}}</ref> ادعای «مهدویت» برای ابن حنفیه و تأسیس فرقه [[کیسانیه]]<ref>ابن حزم اندلوسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ج 5، ص 35</ref> و شایع‌تر از همه نسبت دادن لقب «کذاب» به مختار است که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شده‌است.<ref name="hawzah.net" />
 
مختار شیعه بود ولی امامت [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] قبول نداشت و معتقد بود که امامت باید از جناب [[محمد بن علی حنفی]] که برادر ناتنی [[حسین]] بود، ادامه بابد<ref>{{cite book|last=جعفری|first=حسین‌محمد|title=تشیع در مسیر تاریخ|chapter=پس از کربلا|language=فارسی}}</ref>
 
[[مجلسی]] درباره مختار می‌گوید:{{نقل قول|مختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان می‌کرد و حتی مناقب [[علی|امیرالمؤمنین]] و [[حسن بن علی|امام حسن]] و [[حسن بن علی|امام حسین]] را برای مردم منتشر می‌ساخت و معتقد بود که خاندان [[محمد|پیامبر]] از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیامبر سزاوارترند و از مصایبی که بر خاندان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.»<ref>بحارالانوار، ج 45، ص 352٫</ref>}}
 
بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهٔ دشمنان مختار از زبیریان و [[امویان]] که از او ضربه خوردند دانسته‌اند، که پس از مرگش به وی نسبت داده‌اند.<ref>سیدابوالقاسم خوئی، [[معجم رجال الحدیث]]، ج 19، ص 105 110</ref><ref>علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 343</ref><ref>سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 93 95</ref> برخی می‌گویند مختار در باطن برای تصاحب حکومت [[عراق]] قیام کرد.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=5402| عنوان =  داستان‌های ما| ناشر = علی دوانی}}</ref>.{{سخ}}
 
مختار قاتلان حسین را «[[مثله]]» می‌کرد، اعضایشان را می‌برید<ref>مناقب، ج 4، ص 133.</ref> و این کار حتی در جنگ با کفار ممنوع است.{{مدرک}}


''[[سید جعفر شهیدی]] نیز در این باره آورده‌است:''
در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالاماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://www.masjed-alkufa.net/fa/4.htm| عنوان =  ابو اسحاق| ناشر = وبگاه رسمی مسجد کوفه وعتبات}}</ref>
{{نقل قول|... از نو قتل‌گاه، بلکه قتل‌گاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی‌عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌های حقوقی زده باشیم، ممکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فرزندی از فرزندان حسین(علیه‌السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را به زمین دوختند و اسبان را روی آن گذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چهل و هشت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما این داستان‌ها را می‌خوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.<ref>پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه‌السلام)، سید جعفر شهیدی، ص 193 194.</ref>}}


توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار می‌گوید:«تنها برخورد قاطع و خونباری که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.»<ref>اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517</ref>
پس از یافتن قبر، ''محسن الحاج عبود شلاش'' ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم [[مسلم بن عقیل]] از سمت جنوب ملحق کرد،<ref>تنزیه المختار، ص ۱۴و ۱۳</ref> و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته [[صاحب جواهر]] و وصی [[امیرکبیر]]، وقتی برای زیارت [[عتبات عالیات]] وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت.


روایات رسیده درباره مختار بر دو قسم هستند، روایاتی که او را مدح و روایتی که او را سرزنش می‌کنند. روایات رسیده در مدح او روایاتی قوی‌تر هستند.<ref>[[معجم رجال الحدیث|معجم رجال]]، آیت‌الله خویی، برگرفته شده از روزنامه همشهری شماره 5446 صفحه 7، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی</ref>
[[علامه امینی]] به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و [[ابن بطوطه]] نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است.<ref>رحله، ابن بطوطه، ص ۲۳۲.</ref>


حضور مختار در متون تاریخی و سیره امامان شیعه را می‌توان به درک علی بن ابی‌طالب و برخی دیگر از بزرگان بنی‌هاشم و [[صحابه]] و راویانی مربوط دانست که مختار در نزد آنان شاگردی کرده و به نقل حدیث پرداخته‌است و البته که جزو مردانی است که امامان شیعه نیز پیرامون شخصیت و فعالیت‌هایش صحبت‌هایی داشته‌اند. اما دلیل اشاره نام مختار در متون کلامی متقدم شیعه چون مباحث کلامی [[شیخ مفید]] را باید در انتساب فرقه [[کیسانیه]] به مختار دانست، فرقه‌ای که آنگاه که شیخ مفید نیز درباره بطلان آن استدلال کلامی می‌کند.<ref>بحث‌های کلامی شیخ مفید، آقاجمال خوانساری، صفحه 555</ref>
ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».<ref>{{یادکرد وب| نشانی = http://hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx?bookId=346&pageNumber=40| عنوان =  نقشه مسجد کوفه و آثار آن| ناشر = کتابخانه تخصصی حج}}</ref>


==پیوند به بیرون==
<br />
منبع مقاله:[http://fa.wikipedia.org ویکی پدیا دانشنامه آزاد]


==منابع==
==منابع==


*طبری، محمد بن جریر (1375)،تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر
*طبری، محمد بن جریر (۱۳۷۵)،تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر
*[https://hussainlib.com/web/faces/search/bibliographic/biblioFullView.jspx?_afPfm=1806r14npa ابوالفضل رضوی اردکانی، قیام مختار، سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، ‏‫، ۱۳۸۹]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده:افراد]]
[[رده:افراد]]
<references />
<references />
[[رده:اصحاب اهل بیت]]
[[رده:خونخواهان امام حسین(ع)]]
[[رده:قیام کنندگان علیه بنی‌امیه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۱۵

آرامگاه مختار ثقفی.jpg
اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
نام کامل مختار بن ابی عبیده ثقفی
نقش های برجسته به خونخواهی امام حسین(ع) و یارانش برخاست و از قاتلان نبرد کربلا انتقام گرفت.

مختار بن ابی‌عبیده ثقفی (ابواسحاق[۱]) رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ عاشورا بود. پنج سال بعد از نبرد عاشورا در سال ۶۱ هجری، او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و ۱۸ ماه حکومت کرد. او در اولین جنگ خود عبیدالله بن زیاد را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه مصعب پسر زبیر از بصره او را شکست داد و کشت.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار در سال اول هجری (۶۲۲ سال پس از میلاد) به دنیا آمد. او از نخستین نوزادان مسلمان آن سال می‌باشد.[۲] مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. او منسوب به قبیله ثقیف از هوازن، از اعراب منطقه طائف بود. خاندان مختار از شیعیان وفادار به اهل بیت(ع) بودند. کنیه وی ابواسحاق بود. پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.[۳] او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش ایران در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یوم‌الجسر به همراه پدرش شرکت کرد.[۴]

مادر مختار دومه بنت عمرو بن وهب بود. او را بانویی صاحب درایت و بلاغت نامیده‌اند.[۵] او از عبدالله بن زبیر زمانی که عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود.

مختار در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ فُرس با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند.

مختار در کنار امام علی(ع) بود و پس از شهادت او، برای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجا ساکن شد.[۶]

عموی مختار، سعد بن مسعود ثقفی، از یاران خاص امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) به شمار می‌رفت. وی در جنگ صفین در کنار امیرالمومنین دلاورانه جنگید و از توسط امام حسن(ع) به عنوان استاندار مدائن منسوب شد.[۷]

لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است. وجهه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شده‌است. کنیه مختار ابواسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.[۸]

پیش از حادثهٔ عاشورا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود در ۳۷ سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال ۴۱ با پناه آوردن به حسن بن علی(ع) از ترور به اتهام خیانت به عمارت مدائن، نجات یافت. مختار بعد از صلح امام حسن(ع) به کوفه رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از کوفه به حسین بن علی نامه نوشت.[۹] خانه مختار محل ورود مسلم بن عقیل بود.[۱۰] پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار رفت[۱۱] و مختار با او بیعت کرد. با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مسلم صلاح دید به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع‌آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.

ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان حسین(ع) و طرفداران مختار با وی بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام می‌شوند. وی طی ماجرایی طولانی هانی و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزه‌ای معین کرد.[۱۲]

هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد، فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند. زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.[۱۳]

وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم[۱۴]. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد[۱۵] و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه تکه کند. حتی گفته می‌شود او چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی که خورد، از دست داد. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود.

مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و از او خواست از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) بود. یزید و دیگر امویان برایش احترام قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه یزید از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را می‌کشتم، ابن زیاد به او گفت: «از کوفه خارج شو.»

مختار به ابن زیاد گفت: «برای انجام زیارت کعبه به مکه می‌روم». با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر رفت[۱۶].

در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود بیعت کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال ۶۳ هجری سپاهیان یزید به فرماندهی حصین بن نمیر، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان از حرم دفاع کرد. تا اینکه به علت مرگ یزید محاصره پایان یافت و سپاه شام بازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید ۵ ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند.

مختار جهت قیام خود، ابتدا می‌خواست از علی بن حسین تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با محمد حنفیه مذاکره کرد. محمد حنفیه جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تایید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی کوفه شد. علی بن حسین امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه گفت: «عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر، ورود در قیام مختار را به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»

مختار ۶ ماه پس از مرگ یزید و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود. وی در این زمان فقط به کسب قدرت و انتقام از قاتلین حسین بن علی فکر می‌کرد.

ورود مختار به کوفه مصادف با آمادگی توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به قیام توابین نکرد. گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او می‌گفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط می‌خواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاش‌های مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده ساخت و از ده هزار نفر سپاه سلیمان تنها چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.

پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی(ع) که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.[۱۷]

قیام مختار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار خود را نماینده محمد حنفیه در کوفه معرفی کرد.[۱۸] و مردم را به قیام دعوت کرد. هنگامی که عده‌ای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمد حنفیه آمدند، وی گفت: «در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت(ع) را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».[۱۹]. آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژه‌ای یابد. لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند. از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل شیعه فراهم شد. شامل:

  1. قبایل نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر که تاثیر زیادی در پیروزیهای مختار داشتند.
  2. دیگر قبایل شیعه مانند قبایل یمنی.
  3. موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصب نژادی و قبیله‌ای از عجم، یعنی غیر عرب متنفر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، اما کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر می‌شدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده می‌شدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی می‌کردند. آنها بدلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین اهل بیت(ع) به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل می‌دادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی می‌دانند. تا جایی که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او می‌رفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید[۲۰]. این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.[۲۱]
  4. اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت(ع) و در مقابل اشراف استفاده کند.

مختار با شعار توابین، «یا لثارات الحسین؛ به خونخواهی حسین» و شعار «یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه ۱۶ ربیع‌الثانی سال ۶۶ هجری قمری و به نقلی در شب ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۶ هجری قمری در کوفه به پاخاست و عبدالله بن مطیع فرماندار مصعب بن زبیر در کوفه مخفیانه گریخت.

دوران قیام و زمامداری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار پنج سال بعد از واقعه کربلا دوران زمامداری هجده ماهه خود را آغاز کرد. او تجهیز و جمع‌آوری سپاهی را به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر در قلمرو کوفه تا موصل را آغاز کرد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، ارمنیان، آذربایجان، اردلان، ری، اصفهان، حلوان (سر پل ذهاب)،حوران و ماهیان را زیر سلطه عراق قرار داد و فقط بصره و حجاز زیر سلطه آل زبیر بود.

در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:

  1. سپاه شام
  2. مسببان واقعه کربلا خصوصا اشراف کوفه
  3. زبیریان بصره

اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به بصره گریختند اما در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود ۳۰۰۰ نفر را ذکر کرده‌اند، البته در بحار الانوار این تعداد ۱۸۰۰۰ نفر بیان شده.[۲۲] اما از آنجا که لشکر عمر سعد ۱۰۰۰۰ نفره بوده و بسیاری گریخته‌اند و بسیاری نیز به اجبار در لشکر عمر سعد بوده‌اند و بعدها با توابین قیام کردند، این عدد، ۳۰۰۰ نفر بعید است.

نبرد با عبیداللّه بن زیاد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار سپاهی را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ عبیدالله بن زیاد و لشکرش در موصل فرستاد و آنها را شکست داد و عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.[۲۳]

مجازات شدگان قیام مختار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند، به شرح زیر است:

فرد جنایت کیفر
شمر فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین(ع) را از تن جدا کرد گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند
خولی او سر حسین(ع) را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند[۲۴] کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد
ابن زیاد حاکم کوفه در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند[۲۵]
عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند
شرحبیل بن ذی الکلاع از پشت سر سیلی به حسین بن علی(ع) زده بود او را به آتش سوزاندند
حصین بن نمیر از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه امام حسین(ع) در نزدیکی موصل کشته شد
نافع بن مالک کسی‌که آب را بر حسین بست مشخص نیست
عمرو بن حجاج فرمانده جناح راست لشکر عمر بن‌سعد پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد.
بشر بن خوط قاتل جعفر بن عقیل گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.
بجدل بن سلیم انگشت حسین(ع) را برای انگشترش برید هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد.
زید بن ورقاء با شمشیر، دست راست عباس بن علی(ع) را از کار انداخت او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند
حکیم بن طفیل پس از قطع دست راست عباس(ع)، دست چپ او را از کار انداخت آنقدر بر بدن او تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد
سنان بن انس نخعی کسی‌که نیزه بر پشت اباعبدالله(ع) زد دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند[۲۶]
عبدالله بن اُسَید کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد مشخص نیست
مالک بن نسیر با شمشیر بر سر سیدالشهدا(ع) زد دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد
اسحاق بن حیوه پیراهن حسین(ع) را به سرقت برد و پوشید مشخص نیست
حارث بن نوفل کسی‌که تازیانه به زینب(س) زد مشخص نیست
مرة بن منقذ قاتل علی اکبر(ع) اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند
حرمله قاتل علی اصغر دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند[۲۷]
اخنس بن مرثد از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین(ع) اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
اسحاق بن حیوه از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
صالح بن وهب از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
هانی بن ثبیت حضرمی از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب‌های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
‌عبدالله بن وهب همدانی از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند در ملاعام گردن او را زدند و در آتش سوزاندند.

سرکوب کردها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در سال ۶۶ هجری قمری (۶۸۶ میلادی) کردهای منطقۀ حلوان (سرپل ذهاب کنونی) شورش کردند. مختار برای سرکوب آنان حاکمی به حلوان فرستاد که شورش کردهای را سرکوب کرد.[۲۸]

نبرد با زبیریان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مختار ابتدا لشکری را با فرماندهی بن شمیط راهی جنگ حرورا کرد[۲۹] بن شمیط با همراهی عبدالله بن کامل شاکری و همچنین کیان ایرانی به این جنگ رفت که با حیله مهلب، بن شمیط فریب یکی از دوستانش به نام بن وهب را خورد و به خاطر شک به عجمان به کیان دستور داد که پیاده به جنگ بروند و علی‌رغم اصرارهای کیان که لشکریانش در جنگ سواره ماهرتر هستند متقاعد نشد و دستور داد که پیاده به میدان بروند ایرانی‌ها پیاده به میدان رفتند و همگی کشته شدند. پس از ان جنگ روحیه سربازان ضعیف شد و عبدالله بن کامل برای تلافی یار ایرانیش کیان به میدان جنگ رفته و او هم کشته شد، پس از بن کامل خود بن شمیط به اشتباه خود اقرار کرده و پیاده به میدان جنگ می‌رود دلیرانه می‌جنگد و کشته می‌شود در همین حین که لشکریان بی فرمانده مانده بودند خود مختار از راه می‌رسد در ابتدا لشکر مختار با فرماندهی خود او به پیروزی می‌رسند ولی مختار با فرماندهانش عقب نشینی کرده و به دشتی بین حرورا و کوفه، رفتند و از موانع نیزار توانست دوباره به دشمن پیروز شده و بعد از آنجا به طور محرمانه لشکر را به عقب نشینی کوفه راضی کرد ولی کوفیان باز هم میدان را خالی کردند و شهر کوفه را دو دستی تقدیم زبیریان نمودند.

پس از عقب نشینی، مختار نامه‌ای به ابراهیم بن مالک اشتر به موصل می‌فرستد. گفته شده که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت بود این امر به دلیل جدایی توسط زبیریان و مکاتبات دروغینی که فی‌مابین مختار و ابراهیم بود، صورت گرفت و آخر هم از زبیریان نامه پیمان صلح را دریافت کرده و ابراهیم هم برای اینکه به مختار نرسیده بود، ریشه کن کردن دولت امویان به دست زبیریان را در سر می پروراند و در این راه او نیز به اشراف کوفه در بصره پیوست.[۳۰]

مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛ اما آنها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را ۱۹ نفر برشمرده‌اند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛ اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار هم جوانمردانه جنگید و در چهاردهم رمضان سال۶۷ هجری، در سن ۶۷ سالگی به کشته شد[۳۱] پس از کشته شدن مختار یاران مختار که او را تنها گذاشته بودند و به امید امان به یاری مختار نرفته بودند، همانطور که مختار پیش گویی کرده بود، به دستور مصعب هفت هزار نفر از یاران مختار کشته شدند و سر از بدنشان جدا کردند.

سر مختار را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.

مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده‌است.[۳۲] هنگامی که کشته شد.

کشته شدن همسر مختار توسط مصعب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است، اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود.» همچنین اادامه داد: «مختار نه کذاب است و نه بد دین او راستگوترین و عادلترین مردی است که دیده‌ام چطور منکر مردی شوم که خدا ترس بود و تا سحر سر به سجده داشت آرزوی دوران جوانی‌ام داشتن همسری همچون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم نمود که فخر عرب بود و فخر دین. مختار نشان لیاقت از زبان علی بن ابی‌طالب دارد. بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد بر جراحت دل اهل بیت. یدالله بود و از قاتلین جگرگوشه رسول خدا انتقام ستاند.»

مصعب بن زبیر وقتی این سخنان را شنید دستور داد این زن را زبان ببرند و گردن بزنند.[۳۳]

آرامگاه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از کشته‌شدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌کرد، پیرو دستور بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمر آن مساوی مقام پیامبر و خانه نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است.

در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالاماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.[۳۴]

پس از یافتن قبر، محسن الحاج عبود شلاش ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم مسلم بن عقیل از سمت جنوب ملحق کرد،[۳۵] و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت.

علامه امینی به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است.[۳۶]

ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».[۳۷]


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱
  2. انساب الاشراف، ج6، ص375.
  3. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲
  4. الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳
  5. انساب الاشراف، ج6، ص375؛ بحارالانوار، ج 45، ص350.
  6. الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰
  7. محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص230.
  8. معجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۱۴۸- ۱۴۹؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۳۰۳
  9. دو قرن سکوت. عبدالحسین زرین کوب
  10. روضه الصفا، ج۳، ص ۲۰۸
  11. الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۳۵۵
  12. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص ۳۶
  13. کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹
  14. مقتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص ۲۶۸-۲۷۰
  15. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۰
  16. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۹
  17. اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص ۲۰۲
  18. کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲
  19. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۳۹۳؛ الفتوح، ج ۵، صص ۹۱، ۹۲، ۹۳
  20. عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص ۹۸
  21. الاخبار الطوال، ص ۲۹۳.
  22. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶
  23. تاریخ اسلام، علی‌اکبر فیاض، چاپ سال ۱۳۷۴، دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.
  24. انقلاب تکاملی اسلام، ص ۸۲۴
  25. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.
  26. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۵؛ حکایة المختار ص ۴۵
  27. محجّة البیضاء، ج ۴، ص ۲۴۱.
  28. اطلس فرهنگی ایران: پیشینۀ تاریخی استان کرمانشاه؛ بازدید در۱۲ نوامبر ۲۰۱۴.
  29. «قیام مختار»(فارسی)‎. کتاب‌همشهری - میرشکاک. 
  30. «عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)»(فارسی)‎. وبگاه تاریخ اسلام. ؛ «نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی؛ در حوادث سیاسی عراق»(فارسی)‎. ؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج ۶، ص ۱۹۰.
  31. کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص۲۷۸.
  32. تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، ص ۲۰۶
  33. «قیام مختار». رسول جعفریان. 
  34. «ابو اسحاق». وبگاه رسمی مسجد کوفه وعتبات. 
  35. تنزیه المختار، ص ۱۴و ۱۳
  36. رحله، ابن بطوطه، ص ۲۳۲.
  37. «نقشه مسجد کوفه و آثار آن». کتابخانه تخصصی حج.