احمد کمال پور: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''احمد کمال پور''' ( | '''احمد کمال پور''' (۱۲۹۷ ه.ش) از شاعران معاصر ایرانی است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
| زمینه فعالیت = شاهنامه خوانی | | زمینه فعالیت = شاهنامه خوانی | ||
| ملیت = ایرانی | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = ۱۲۹۷ ه.ش | ||
| محل تولد = مشهد | | محل تولد = مشهد | ||
| والدین = | | والدین = | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
احمد کمال پور متخلص به «کمال» در سال | احمد کمال پور متخلص به «کمال» در سال ۱۲۹۷ ه.ش، در مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در مدرسه نظمیه شهر خود گذراند. سیزده ساله بود که پدر خود را از دست داد و سرپرستی او را داییاش به عهده گرفت امّا خود نیز ناگزیر بود درآمدی برای تحصیل و معیشت پیدا کند. در سال ۱۳۰۱ شاهنامه خوانی را وسیله کسب درآمد قرار داد، بنابراین روزها به مدرسه رفت و شبها به شاهنامهخوانی پرداخت. | ||
کمال بیشک از استعداد و قریحه شعر و شاعری بهره داشت و شاهنامهخوانی زمینه شاعری او را آماده کرد و ذوق و توانایی شعر را در او بیدار و تقویت ساخت و در آن هنگام که شاعری را تجربه میکرد به انجمنهای ادبی راه یافت و در سلک شاعران درآمد و در شعر تخلّص «کمال» را برگزید. وی از شاعران قصیدهسرای خوشنام خطه خراسان است. محمود فرّخی در ارشاد و راهنمایی شعر او از عوامل مؤثر بود و سپس از استادان دکتر فیّاض، دکتر رجایی و نوید بهرهها گرفت و به عنوان شاعری توانا درآمد. | کمال بیشک از استعداد و قریحه شعر و شاعری بهره داشت و شاهنامهخوانی زمینه شاعری او را آماده کرد و ذوق و توانایی شعر را در او بیدار و تقویت ساخت و در آن هنگام که شاعری را تجربه میکرد به انجمنهای ادبی راه یافت و در سلک شاعران درآمد و در شعر تخلّص «کمال» را برگزید. وی از شاعران قصیدهسرای خوشنام خطه خراسان است. محمود فرّخی در ارشاد و راهنمایی شعر او از عوامل مؤثر بود و سپس از استادان دکتر فیّاض، دکتر رجایی و نوید بهرهها گرفت و به عنوان شاعری توانا درآمد. | ||
کمال در سرودن انواع شعر تواناست. بخصوص در قصیدهسرایی مهارت و استادی دارد و اشعارش از انسجام و استحکام لفظ و لطف مضمون برخوردار میباشد و در سال | کمال در سرودن انواع شعر تواناست. بخصوص در قصیدهسرایی مهارت و استادی دارد و اشعارش از انسجام و استحکام لفظ و لطف مضمون برخوردار میباشد و در سال ۱۳۵۶ شمسی مجموعه «آیینه کمال»، به کوشش محمد حسین ساکت در بزرگداشت او چاپ گردیده است. <ref>سخنوران نامی معاصر؛ ج ۵، ص ۲۹۴۵.</ref> | ||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
===شعر | ===شعر ۱=== | ||
وداع: | وداع: | ||
{{شعر}}{{ب| ز کویت ای برادر با دو چشم خون فشان رفتم|ز بار رنج و غم با قامتی همچون کمان رفتم }} | {{شعر}}{{ب| ز کویت ای برادر با دو چشم خون فشان رفتم|ز بار رنج و غم با قامتی همچون کمان رفتم }} | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
{{ب| بمان ای کاروان سالار فارغ دل درین منزل|که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم }} | {{ب| بمان ای کاروان سالار فارغ دل درین منزل|که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم }} | ||
{{ب| تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من|به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم }} | {{ب| تو ماندی با شهیدان در زمین [[کربلا]] و من|به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم }} | ||
{{ب| تو کردی آشیان در این چمن ای عندلیب جان|من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم }} | {{ب| تو کردی آشیان در این چمن ای عندلیب جان|من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم }}{{ب| به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون|به همراه اسیران چون درای کاروان <ref>درای کاروان: رنگ قافله.</ref> رفتم <ref> گلشن کمال؛ ص ۱۸۵.</ref> }}{{شعر}}{{شعر}} | ||
===شعر ۲=== | |||
===شعر | |||
گل بی خار{{ب| ای شمع فروزان به شبستان که بودی؟|دیشب به کجا رفتی و مهمان که بودی؟ }} | گل بی خار{{ب| ای شمع فروزان به شبستان که بودی؟|دیشب به کجا رفتی و مهمان که بودی؟ }} | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۰۹: | ||
{{ب| شب تا به سحر، اشک به دامان بفشاندم|ای گوهر یکدانه به دامان که بودی؟ <ref>همانجا.</ref> }} | {{ب| شب تا به سحر، اشک به دامان بفشاندم|ای گوهر یکدانه به دامان که بودی؟ <ref>همانجا.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===شعر | ===شعر ۳=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| حسین آمد و آمد سفیر آزادی|حسین آمد و بنمود خلق را ره راست }} | {{ب| [[حسین]] آمد و آمد سفیر آزادی|حسین آمد و بنمود خلق را ره راست }} | ||
{{ب| حسین آمد و در دست او زمام جهان|حسین آمد و او خود جهان مُستوفاست }} | {{ب| حسین آمد و در دست او زمام جهان|حسین آمد و او خود جهان مُستوفاست }} | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۲۷: | ||
{{ب| حسین پیشرو و پیشگام جانبازان|حسین راهبر و رهنمای راه هداست }} | {{ب| حسین پیشرو و پیشگام جانبازان|حسین راهبر و رهنمای راه هداست }} | ||
{{ب| حسین رهبر دلدادگان وادی عشق|حسین قافله سالار و | {{ب| حسین رهبر دلدادگان وادی عشق|حسین قافله سالار و سید الشهداست }} | ||
{{ب| حسین دادرس و دادخواه مظلومان|حسین قبلهی حاجات مردم دنیاست }} | {{ب| حسین دادرس و دادخواه مظلومان|حسین قبلهی حاجات مردم دنیاست }} | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۱: | ||
{{ب| بخوان مرا که ببینم به چشم ظاهربین|مرا که دیدهی باطن ز دیدنت اعماست }} | {{ب| بخوان مرا که ببینم به چشم ظاهربین|مرا که دیدهی باطن ز دیدنت اعماست }} | ||
{{ب| اگر به توس شدم پای بند و خاک نشین|تنم به توس مقیم است و دل به کرب و | {{ب| اگر به توس شدم پای بند و خاک نشین|تنم به توس مقیم است و دل به [[کربلا|کرب و بلا]]ست }} | ||
{{ب| اگر به سوی تو دارم دراز، دستِ نیاز|از آن بود که عطا و سخای تو دریاست }} | {{ب| اگر به سوی تو دارم دراز، دستِ نیاز|از آن بود که عطا و سخای تو دریاست }} | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۶۳: | ||
{{ب| عزیز فاطمه! از دل برآمد این جامه|بدان طریق نگفتم که شیوهی شعر است }} | {{ب| عزیز فاطمه! از دل برآمد این جامه|بدان طریق نگفتم که شیوهی شعر است }} | ||
{{ب| اگر قبول تو افتد چکامهام، شاید|که افتخار کنم بر جهانیان و سزاست <ref>رستاخیز لالهها؛ ص | {{ب| اگر قبول تو افتد چکامهام، شاید|که افتخار کنم بر جهانیان و سزاست <ref>رستاخیز لالهها؛ ص ۱۴۱ و ۱۴۲.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۲۰۰-۱۲۰۱.] | ||
== | ==پینوشت== | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۸
احمد کمال پور (۱۲۹۷ ه.ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
احمد کمال پور | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شاهنامه خوانی |
زادروز | ۱۲۹۷ ه.ش مشهد |
ملیت | ایرانی |
سبک نوشتاری | قصیدهسرا |
کتابها | مجموعهی «آیینهی کمال» |
تخلص | کمال |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
احمد کمال پور متخلص به «کمال» در سال ۱۲۹۷ ه.ش، در مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در مدرسه نظمیه شهر خود گذراند. سیزده ساله بود که پدر خود را از دست داد و سرپرستی او را داییاش به عهده گرفت امّا خود نیز ناگزیر بود درآمدی برای تحصیل و معیشت پیدا کند. در سال ۱۳۰۱ شاهنامه خوانی را وسیله کسب درآمد قرار داد، بنابراین روزها به مدرسه رفت و شبها به شاهنامهخوانی پرداخت.
کمال بیشک از استعداد و قریحه شعر و شاعری بهره داشت و شاهنامهخوانی زمینه شاعری او را آماده کرد و ذوق و توانایی شعر را در او بیدار و تقویت ساخت و در آن هنگام که شاعری را تجربه میکرد به انجمنهای ادبی راه یافت و در سلک شاعران درآمد و در شعر تخلّص «کمال» را برگزید. وی از شاعران قصیدهسرای خوشنام خطه خراسان است. محمود فرّخی در ارشاد و راهنمایی شعر او از عوامل مؤثر بود و سپس از استادان دکتر فیّاض، دکتر رجایی و نوید بهرهها گرفت و به عنوان شاعری توانا درآمد.
کمال در سرودن انواع شعر تواناست. بخصوص در قصیدهسرایی مهارت و استادی دارد و اشعارش از انسجام و استحکام لفظ و لطف مضمون برخوردار میباشد و در سال ۱۳۵۶ شمسی مجموعه «آیینه کمال»، به کوشش محمد حسین ساکت در بزرگداشت او چاپ گردیده است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وداع:
ز کویت ای برادر با دو چشم خون فشان رفتم | ز بار رنج و غم با قامتی همچون کمان رفتم | |
تو گر از خون خود این سرزمین را گلستان کردی | ولی من همچون بلبل با فغان زین گلستان رفتم | |
امیدم بود روزی سوی یثرب با تو برگردم | به سوی شام آخر بیتو ای آرام جان رفتم | |
بمان ای کاروان سالار فارغ دل درین منزل | که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم | |
تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من | به سوی شام همراه زنان و کودکان رفتم | |
تو کردی آشیان در این چمن ای عندلیب جان | من آخر بال و پر بشکسته از این آشیان رفتم | |
به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون | به همراه اسیران چون درای کاروان [۲] رفتم [۳] |
شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گل بی خارای شمع فروزان به شبستان که بودی؟ | دیشب به کجا رفتی و مهمان که بودی؟ | |
از دوری روی تو من آرام ندارم | ای جان من آرام دل و جان که بودی؟ | |
من دیده چو یعقوب به ره دوخته بودم | ای یوسف گم گشته، به زندان که بودی؟ | |
بردند به یغما سرو سامان تو را، دوش | خود زیور و زیب سرو سامان که بودی؟ | |
بعد از تو برادر! شدهام خوارتر از خار | تو ای گل بیخار، به بستان که بودی؟ | |
شب تا به سحر، اشک به دامان بفشاندم | ای گوهر یکدانه به دامان که بودی؟ [۴] |
شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حسین آمد و آمد سفیر آزادی | حسین آمد و بنمود خلق را ره راست | |
حسین آمد و در دست او زمام جهان | حسین آمد و او خود جهان مُستوفاست | |
حسین جان نبیّ و نبیست جان حسین | حسین آینهی چهرهی رسول خداست | |
حسین رهبر مردان راه آزادی | حسین مظهر وارستگی و لطف و صفاست | |
حسین اصل صلوة و حسین روح حیات | حسین منشأ ایجاد و مستشار قضاست | |
حسین ضابط تورات و حافظ انجیل | حسین معنی قرآن و اسوهی تقواست | |
حسین واسطهی بین کوثر و تسنیم | حسین رابطهی روح حیدر و زهراست | |
حسین پیشرو و پیشگام جانبازان | حسین راهبر و رهنمای راه هداست | |
حسین رهبر دلدادگان وادی عشق | حسین قافله سالار و سید الشهداست | |
حسین دادرس و دادخواه مظلومان | حسین قبلهی حاجات مردم دنیاست | |
حسین بحر محیط و حسین فُلک نجات | حسین منجی امروز و شافع فرداست | |
لوای اوست که افکنده سایه بر سر خاک | ولای اوست که کهف است و عروة الوثقاست | |
مپیچ سر ز ولایش که روز رستاخیز | کسی که سایه به سرافکند همین مولاست | |
درم خرید توام ای سلیل پاک خلیل | عنایتی، که مرا چشم دل به سوی شماست | |
بخوان مرا که ببینم به چشم ظاهربین | مرا که دیدهی باطن ز دیدنت اعماست | |
اگر به توس شدم پای بند و خاک نشین | تنم به توس مقیم است و دل به کرب و بلاست | |
اگر به سوی تو دارم دراز، دستِ نیاز | از آن بود که عطا و سخای تو دریاست | |
شهید عشق! سخنها مراست با تو و لیک | درین چکامه نیاید یک از هزاران راست | |
نه طبع کرد مرا یاری و نه خامه، نه لفظ | دریغ و درد که این هر سه بر خلاف رضاست | |
توان مدح تو از چون منی نمیآید | به ناتوانی طبعم همین چکامه گواست | |
کسی که خامهی تقدیر مانده در وصفش | مدیح او نه سردار خامهی ادباست | |
ستوده است خدایت در آیهی تطهیر | کجا مدیح تو کار «کمال» بیسر و پاست | |
امید مرحمت از حضرت تو دارم و بس | بدین امید شب و روز دست من به دعاست | |
اگر چه دورم از آن روضهی بهشت آیین | خدا گواست دل بیشکیب من آن جاست | |
خوشا به حال کسی کو به روضهی تو نشست | بدا به روز کسی کو ز درگهت برخاست | |
عزیز فاطمه! از دل برآمد این جامه | بدان طریق نگفتم که شیوهی شعر است | |
اگر قبول تو افتد چکامهام، شاید | که افتخار کنم بر جهانیان و سزاست [۵] |