رضا یزدان پناه: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''رضا یزدان پناه''' شاعر معاصر ایرانی | '''رضا یزدان پناه''' (١٣٣٧ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = رضا یزدان پناه | | نام = رضا یزدان پناه | ||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = | ||
| ملیت = | | ملیت = | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد =١٣٣٧ ه.ش | ||
| محل تولد =اهواز | | محل تولد =اهواز | ||
| والدین = | | والدین = | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | |||
رضا یزدان پناه در سال ١٣٣٧ ه. ش در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذراند و به علت از دست دادن پدر در کودکی و مادر در آغاز جوانی تحصیلات خود را رها کرد و به شغل کمک رانندگی روی آورد و ساکن شهرستان دورود شد. پس از پایان جنگ تحمیلی به شهرستان خمین رفت و در مرکز بهداشت آن شهرستان با سمت رانندهی آمبولانس به خدمت مشغول شد و در همین زمان به سرودن شعر پرداخت. شعرهای وی به صورت پراکنده در روزنامهها منتشر شده است، و در حال حاضر با انجمن ادبی شهرستان خمین همکاری دارد. گزیدهی ادبیات معاصر شماره 97 در بر گیرندهی اشعار اوست. | |||
وی شعرهایش بیشتر در قالب غزل و مثنوی میباشد. او به غیر از شعر به نوشتن داستان و نثرهای ادبی علاقمند است . | |||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
===روز واقعه | ===روز واقعه=== | ||
{| style="margin: 0 auto; " | |||
| class="b" |<span class="beyt"> در سایهی خورشید دشتی آتشین ماندهست</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">پشت سر او کهکشانی بر زمین ماندهست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> یک پیکر و شوق هزاران نیزهی عاشق</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">از این غزل بازی به لبها آفرین ماندهست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ای کاروان، خورشید را تا [[شام]]، خواهی برد</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">از روز، روز واقعه تنها همین ماندهست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> مهمانی خورشید و صحرا را مگر داغی</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">در سینههای مردم صحرانشین ماندهست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> بر ما زمان آنسان نمیگردد که میگردید</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">یک لحظه تا آغاز روز واپسین ماندهست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ای تشنهی خورشید تا از اسب افتادی</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">شک کردهام بر هر که بر بالای زین ماندهست </span> | |||
|} | |||
<br /> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
*دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1531. | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1531.] | ||
{{شاعران}} | |||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۵
رضا یزدان پناه (١٣٣٧ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
رضا یزدان پناه | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٧ ه.ش اهواز |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رضا یزدان پناه در سال ١٣٣٧ ه. ش در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذراند و به علت از دست دادن پدر در کودکی و مادر در آغاز جوانی تحصیلات خود را رها کرد و به شغل کمک رانندگی روی آورد و ساکن شهرستان دورود شد. پس از پایان جنگ تحمیلی به شهرستان خمین رفت و در مرکز بهداشت آن شهرستان با سمت رانندهی آمبولانس به خدمت مشغول شد و در همین زمان به سرودن شعر پرداخت. شعرهای وی به صورت پراکنده در روزنامهها منتشر شده است، و در حال حاضر با انجمن ادبی شهرستان خمین همکاری دارد. گزیدهی ادبیات معاصر شماره 97 در بر گیرندهی اشعار اوست.
وی شعرهایش بیشتر در قالب غزل و مثنوی میباشد. او به غیر از شعر به نوشتن داستان و نثرهای ادبی علاقمند است .
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
روز واقعه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در سایهی خورشید دشتی آتشین ماندهست | پشت سر او کهکشانی بر زمین ماندهست | |
یک پیکر و شوق هزاران نیزهی عاشق | از این غزل بازی به لبها آفرین ماندهست | |
ای کاروان، خورشید را تا شام، خواهی برد | از روز، روز واقعه تنها همین ماندهست | |
مهمانی خورشید و صحرا را مگر داغی | در سینههای مردم صحرانشین ماندهست | |
بر ما زمان آنسان نمیگردد که میگردید | یک لحظه تا آغاز روز واپسین ماندهست | |
ای تشنهی خورشید تا از اسب افتادی | شک کردهام بر هر که بر بالای زین ماندهست |