رضا اسمخانی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «رضا اسمخانی در سال 1366 در زنجان متولد شد. وی لیسانس کشاورزی خود را از دانشگاه ز...» ایجاد کرد) |
(←اشعار) |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
رضا اسمخانی در سال | '''رضا اسمخانی''' (١٣٦٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
وی | | نام = رضا اسمخانی | ||
رضا اسمخانی مسئول برگزاری چندین جشنواره شعر و | | تصویر = رضا اسمخانی.jpg | ||
|اندازه تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
میآید و انگار کسی دوروبرش نیست | | نام اصلی = | ||
ذرات جهان یکسره در سلطه اویند | | زمینه فعالیت = | ||
لبخند به لب دارد و آماده جنگ است | | ملیت = | ||
از ظلمت این دشت پر از واهمه پیداست | | تاریخ تولد = ١٣٦٦ ه.ش | ||
هی تیر پس از تیر پس از تیر پس از تیر... | | محل تولد = زنجان | ||
گفتم به لبش جرعه آبی برسانم | | والدین = | ||
این سرو چه سرویست که اینگونه خمیدهست | | تاریخ مرگ = | ||
«آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب» | | محل مرگ = | ||
| علت مرگ = | |||
شاعر چه کند خواست بیاید به حرم... دید | | محل زندگی = | ||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن = | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب = | |||
|بنیانگذار = | |||
| پیشه = | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = | |||
|آثار = | |||
|کتابها =«رو چشام قدم بزن» و «یک ربع به یک» | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = | |||
|تخلص = | |||
|فیلم(های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = | |||
|دانشگاه = | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
==زندگینامه== | |||
رضا اسمخانی در سال ١٣٦٦ شمسی در زنجان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف [[امام حسین (ع)]]، اشعاری را سروده است. وی کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه زنجان اخذ نمود و به عنوان مدیر سازمان دانشجویان در دانشگاه مشغول به کار شد. <ref>گفتوگوی مؤلف با شاعر.</ref> | |||
فعالیت ایشان در حوزه شعر و ادبیات به صورت جدی از سال ١٣٨٩ شمسی شروع شد و تاکنون 10کتاب «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=5797338&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author رو چشام قدم بزن]» و «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2198305&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author یک ربع به یک]» « چهل برگ»و « عطر تربت 1 تا 5» » خورشید ضمیران» و... از وی به چاپ رسیده است. | |||
رضا اسمخانی مسئول برگزاری چندین جشنواره شعر ملی و استانی بوده و در چندین جشنواره سراسری عاشورایی نیز برگزیده شده است. | |||
==اشعار== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| میآید و انگار کسی دوروبرش نیست | از آن همه سرباز یکی پشت سرش نیست }} | |||
{{ب| ذرات جهان یکسره در سلطه اویند | اما به خداوند جهان در نظرش نیست }} | |||
{{ب| لبخند به لب دارد و آماده جنگ است | انگار نه انگار که دیگر پسرش نیست }} | |||
{{ب| از ظلمت این دشت پر از واهمه پیداست | خورشید پذیرفته که دیگر قمرش نیست }} | |||
{{ب| هی تیر پس از تیر پس از تیر پس از تیر... | آخر به چه رویی بنویسم سپرش نیست؟ }} | |||
{{ب| گفتم به لبش جرعه آبی برسانم | بالای سرش رفتم و دیدم که سرش نیست }} | |||
{{ب| این سرو چه سرویست که اینگونه خمیدهست | این کوه چه کوهیست که حتی کمرش نیست }} | |||
{{ب| «آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب» <ref>وام گرفته از استاد حسین منزوی.</ref> | جز نیزه سرگشته کسی همسفرش نیست }} | |||
{{ب| شاعر چه کند خواست بیاید به حرم... دید | بار سفرش هست ولی بال و پرش نیست }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب| میخواست در برابر طوفان بایستدت | نها خودش میانه میدان بایستد }} | |||
{{ب| پیش برادرش به پدر قول داده بود | در چنگ بادهای پریشان بایستد }} | |||
{{ب| از روزهای کودکیاش لحظه میشمرد | یک روز در میان نیستان بایستد }} | |||
{{ب| هفتاد بار آیه امن یجیب خواند | تا اینکه روی نقطه پایان بایستد }} | |||
{{ب| لب تشنه- دستهاش قلم-های العطش | مجبور شد که مشک به دندان بایستد }} | |||
{{ب| هی فکر میکنم که ببینم چه میشود | تیری اگر موازی مژگان بایستد }} | |||
{{ب| مردانگی به ذات خودش غبطه میرود | وقتی که مرد بر سر پیمان بایستد }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1281-1282. | |||
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3623708&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1281-1282.] | |||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
خط ۴۰: | خط ۸۷: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۱
رضا اسمخانی (١٣٦٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
رضا اسمخانی | |
---|---|
زادروز | ١٣٦٦ ه.ش زنجان |
کتابها | «رو چشام قدم بزن» و «یک ربع به یک» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رضا اسمخانی در سال ١٣٦٦ شمسی در زنجان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. وی کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه زنجان اخذ نمود و به عنوان مدیر سازمان دانشجویان در دانشگاه مشغول به کار شد. [۱]
فعالیت ایشان در حوزه شعر و ادبیات به صورت جدی از سال ١٣٨٩ شمسی شروع شد و تاکنون 10کتاب «رو چشام قدم بزن» و «یک ربع به یک» « چهل برگ»و « عطر تربت 1 تا 5» » خورشید ضمیران» و... از وی به چاپ رسیده است.
رضا اسمخانی مسئول برگزاری چندین جشنواره شعر ملی و استانی بوده و در چندین جشنواره سراسری عاشورایی نیز برگزیده شده است.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
میآید و انگار کسی دوروبرش نیست | از آن همه سرباز یکی پشت سرش نیست | |
ذرات جهان یکسره در سلطه اویند | اما به خداوند جهان در نظرش نیست | |
لبخند به لب دارد و آماده جنگ است | انگار نه انگار که دیگر پسرش نیست | |
از ظلمت این دشت پر از واهمه پیداست | خورشید پذیرفته که دیگر قمرش نیست | |
هی تیر پس از تیر پس از تیر پس از تیر... | آخر به چه رویی بنویسم سپرش نیست؟ | |
گفتم به لبش جرعه آبی برسانم | بالای سرش رفتم و دیدم که سرش نیست | |
این سرو چه سرویست که اینگونه خمیدهست | این کوه چه کوهیست که حتی کمرش نیست | |
«آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب» [۲] | جز نیزه سرگشته کسی همسفرش نیست | |
شاعر چه کند خواست بیاید به حرم... دید | بار سفرش هست ولی بال و پرش نیست |
میخواست در برابر طوفان بایستدت | نها خودش میانه میدان بایستد | |
پیش برادرش به پدر قول داده بود | در چنگ بادهای پریشان بایستد | |
از روزهای کودکیاش لحظه میشمرد | یک روز در میان نیستان بایستد | |
هفتاد بار آیه امن یجیب خواند | تا اینکه روی نقطه پایان بایستد | |
لب تشنه- دستهاش قلم-های العطش | مجبور شد که مشک به دندان بایستد | |
هی فکر میکنم که ببینم چه میشود | تیری اگر موازی مژگان بایستد | |
مردانگی به ذات خودش غبطه میرود | وقتی که مرد بر سر پیمان بایستد |