زهرا شعبانی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''زهرا شعبانی،''' فرزند رضا در فروردین ماه 1362 در شهرستان هندیجان در استان خوزس...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = زهرا شعبانی | | نام = زهرا شعبانی | ||
خط ۹: | خط ۶: | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = | ||
| ملیت = | | ملیت = | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = ١٣٦٢ ه.ش | ||
| محل تولد = شهرستان هندیجان در استان خوزستان | | محل تولد = شهرستان هندیجان در استان خوزستان | ||
| والدین = رضا شعبانی | | والدین = رضا شعبانی | ||
خط ۵۰: | خط ۴۷: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''زهرا شعبانی''' (١٣٦٢ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است. | |||
==زندگینامه== | |||
زهرا شعبانی فرزند رضا در فروردین ماه ١٣٦٢ شمسی در شهرستان هندیجان در استان خوزستان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف [[امام حسین|امام حسین (ع)]]، اشعاری را سروده است. وی کارشناس علوم و معارف اسلامی از حوزه علمیه الزهراء هندیجان و مؤلف مجموعه شعر «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=759283&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author حرفهای تنهایی]» است. | |||
ایشان در چندین جشنواره از جمله کنگره ملی شعر رضوی کرمان، شعر عاشورایی زنجان و... برگزیده شده است. <ref>گفتوگوی مؤلف با شاعر.</ref> | |||
ایشان در چندین جشنواره از جمله کنگره ملی شعر رضوی کرمان، شعر عاشورایی زنجان و... برگزیده شده است. | |||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| باد بر دامنِ فرات افتاد، گریه آبها | {{ب| باد بر دامنِ فرات افتاد، گریه آبها روانتر شد | ||
| تشنگی چنگ زد بیابان را، زخم شمشیرها | | تشنگی چنگ زد بیابان را، زخم شمشیرها گرانتر شد }} | ||
{{ب| آسمان در هجوم دلتنگی، | {{ب| آسمان در هجوم دلتنگی، صورتاش را به ابرها چسباند | ||
| دل هر سنگ را به درد آورد، | | دل هر سنگ را به درد آورد، نالههایی که بیامانتر شد }} | ||
{{ب| داغ | {{ب| داغ بیوقفه بر زمین بارید، لحظهها بیقرار جان دادند | ||
| ماه | | ماه کمکم به سمت میدان رفت، قدّ خورشید هی کمانتر شد! }} | ||
{{ب| رفت و با نیزه رد پایش را...، رفت و | {{ب| رفت و با نیزه رد پایش را...، رفت و یکباره چشمهایش را... | ||
| رفت و بانگ اخا!اخا!یش را...، رفت و | | رفت و بانگ اخا! اخا!یش را...، رفت و بیدست پهلوانتر شد! }} | ||
{{ب| خنجری قتلگاه را چرخاند، خون تمام قبیله را برداشت | {{ب| خنجری قتلگاه را چرخاند، خون تمام قبیله را برداشت | ||
| بغض پروردگار در هم ریخت چشم هر هفت آسمان، تر شد }} | | بغض پروردگار در هم ریخت چشم هر هفت آسمان، تر شد }} | ||
{{ب| کوفه با یک سپاه سردرگم، در تب | {{ب| کوفه با یک سپاه سردرگم، در تب روسیاهیاش جا ماند | ||
| | | جامهای خلیفه در مشتاش، لحظه تا لحظه شوکرانتر شد }} | ||
{{ب| گریههایم مرا کم آوردند، بار این شعر روی | {{ب| گریههایم مرا کم آوردند، بار این شعر روی دوشام ماند | ||
| | | هر چه بر پای واژه افتادم، دست خودکار ناتوانتر شد }} | ||
{{ب| عقل از اختیار بیرون رفت، عشق مثل همیشه تاوان داد | {{ب| عقل از اختیار بیرون رفت، عشق مثل همیشه تاوان داد | ||
| دشت در خون خود تپید اما، کربلا ماند و | | دشت در خون خود تپید اما، کربلا ماند و جاودانتر شد! }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===برای مسلم بن عوسجه اسدی=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| جز عشق نخواهد غزل نابی از این دست | دل برده از این معرکه آدابی از این دست }} | {{ب| جز عشق نخواهد غزل نابی از این دست | دل برده از این معرکه آدابی از این دست }} | ||
{{ب| آه است که با سوز جگر ریخته در آب | هر بار که گرد آمده گردابی از این دست }} | {{ب| آه است که با سوز جگر ریخته در آب | هر بار که گرد آمده گردابی از این دست }} | ||
{{ب| خورشید برآورده سر از خاک و عجب نیست | از خاک اگر | {{ب| خورشید برآورده سر از خاک و عجب نیست | از خاک اگر سر زده مهتابی از این دست }} | ||
{{ب| حیف است که از (کوفه) | {{ب| حیف است که از (کوفه) بگیرند وفا را | پرورده اگر دامناش اصحابی از این دست <ref>مسلم بن عوسجه از معدود کوفیانی بود که به بیعت خود با امام حسین (ع) وفادار ماند.</ref> }} | ||
{{ب| جنگاوری و زُهد، مرامِ (اسدی)هاست | با | {{ب| جنگاوری و زُهد، مرامِ (اسدی)هاست | با سیرهاش آمیخته القابی از این دست <ref>مسلم بن عوسجه اسدی از طایفه بنیاسد بود که در پاکی و دلاوری زبانزد بودند.</ref> }} | ||
{{ب| | {{ب| لبهای تَرَش بر لب کوثر به من آموخت | از دست نباید برود آبی از این دست }} | ||
{{ب| عمریست که خوابیده میان حرم دوست | ای کاش به ما هم برسد خوابی از این دست }} | {{ب| عمریست که خوابیده میان حرم دوست | ای کاش به ما هم برسد خوابی از این دست <ref>محل دفن این شهید بزرگوار در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) است.</ref> }} | ||
{{ب| خوابیده و زانو زده ارباب کنارش | عالم همگی نوکر اربابی از این دست... }} | {{ب| خوابیده و زانو زده ارباب کنارش | عالم همگی نوکر اربابی از این دست... }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}}{{شعر}} | ||
{{ب| هیچ فرقی نمیکند تا کی، چشم دلدادگان به در باشد | |||
| بیگمان دل به راه باید داد، حکم معشوق اگر سفر باشد }} | |||
{{شعر}} | {{ب| میرود کاروان و آگاه است، مقصدش (قربة الی الله) است | ||
{{ب| هیچ فرقی | | تیر دشمن که میرسد بایست، سینه دوستان سپر باشد }} | ||
| | |||
{{ب| میرود کاروان و آگاه است، مقصدش ( | |||
| تیر دشمن که | |||
{{ب| بین این کاروان قرار یکیست، دل هفتاد و چند یار یکیست | {{ب| بین این کاروان قرار یکیست، دل هفتاد و چند یار یکیست | ||
| گرچه در چهره این شبیه علی(ع) ، آن شبیه پیامبر(ص) | | گرچه در چهره این شبیه علی (ع)، آن شبیه پیامبر (ص) باشد }} | ||
{{ب| کوفه با لشکری سواره نظام، | {{ب| کوفه با لشکری سواره نظام، میشتابد به پیشواز امام | ||
| بلکه با | | بلکه با میزبانیاش یک عمر، در تمام عِراق سَر باشد! }} | ||
{{ب| ناگهان دست | {{ب| ناگهان دست میدهد در راه، شهر یکدست با عبیدالله | ||
| غیرت از دست | | غیرت از دست میدهد ناگاه، آنکه مشتاق سیم و زر باشد }} | ||
{{ب| | {{ب| میرسد لحظه مصاف اما، شرح این قصه در توانم نیست | ||
| «شور» وقتی که | | «شور» وقتی که بیکران بشود، «شعر» خوب است مختصر باشد }} | ||
{{ب| | {{ب| میروم پای بیتهایم را، بکشانم به دستههای عزا | ||
| نذر دارم که این غزل با من، چـارده قرن دربدر باشد }} | | نذر دارم که این غزل با من، چـارده قرن دربدر باشد }} | ||
{{ب| راه ما تا حسین(ع) | {{ب| راه ما تا حسین (ع) بسیار است، تا حسینیه گر چه راهی نیست | ||
| چشممان محو منبر است انگار، بلکه قدری | | چشممان محو منبر است انگار، بلکه قدری خلاصهتر باشد!! }} | ||
{{ب| | {{ب| بیگمان کربلا فقط غم نیست، کربلا نیمی از محّـرم نیست | ||
| یک جهان جان نداده تا امروز، بغض یک کوچه بارور باشد }} | | یک جهان جان نداده تا امروز، بغض یک کوچه بارور باشد }} | ||
{{ب| وای بر ما اگر ارادتمان، جز همین چند جمله چیزی نیست: | {{ب| وای بر ما اگر ارادتمان، جز همین چند جمله چیزی نیست: | ||
| | | نالههایی که با ریا بزنیـم، اشکهایی که بیاثر باشد... }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1231-1234. | |||
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3623708&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1231-1234.] | |||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۳: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۸
زهرا شعبانی | |
---|---|
زادروز | ١٣٦٢ ه.ش شهرستان هندیجان در استان خوزستان |
پدر و مادر | رضا شعبانی |
آثار | «حرفهای تنهایی» |
مدرک تحصیلی | کارشناس علوم و معارف اسلامی |
زهرا شعبانی (١٣٦٢ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
زهرا شعبانی فرزند رضا در فروردین ماه ١٣٦٢ شمسی در شهرستان هندیجان در استان خوزستان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. وی کارشناس علوم و معارف اسلامی از حوزه علمیه الزهراء هندیجان و مؤلف مجموعه شعر «حرفهای تنهایی» است.
ایشان در چندین جشنواره از جمله کنگره ملی شعر رضوی کرمان، شعر عاشورایی زنجان و... برگزیده شده است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
باد بر دامنِ فرات افتاد، گریه آبها روانتر شد | تشنگی چنگ زد بیابان را، زخم شمشیرها گرانتر شد | |
آسمان در هجوم دلتنگی، صورتاش را به ابرها چسباند | دل هر سنگ را به درد آورد، نالههایی که بیامانتر شد | |
داغ بیوقفه بر زمین بارید، لحظهها بیقرار جان دادند | ماه کمکم به سمت میدان رفت، قدّ خورشید هی کمانتر شد! | |
رفت و با نیزه رد پایش را...، رفت و یکباره چشمهایش را... | رفت و بانگ اخا! اخا!یش را...، رفت و بیدست پهلوانتر شد! | |
خنجری قتلگاه را چرخاند، خون تمام قبیله را برداشت | بغض پروردگار در هم ریخت چشم هر هفت آسمان، تر شد | |
کوفه با یک سپاه سردرگم، در تب روسیاهیاش جا ماند | جامهای خلیفه در مشتاش، لحظه تا لحظه شوکرانتر شد | |
گریههایم مرا کم آوردند، بار این شعر روی دوشام ماند | هر چه بر پای واژه افتادم، دست خودکار ناتوانتر شد | |
عقل از اختیار بیرون رفت، عشق مثل همیشه تاوان داد | دشت در خون خود تپید اما، کربلا ماند و جاودانتر شد! |
برای مسلم بن عوسجه اسدی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جز عشق نخواهد غزل نابی از این دست | دل برده از این معرکه آدابی از این دست | |
آه است که با سوز جگر ریخته در آب | هر بار که گرد آمده گردابی از این دست | |
خورشید برآورده سر از خاک و عجب نیست | از خاک اگر سر زده مهتابی از این دست | |
حیف است که از (کوفه) بگیرند وفا را | پرورده اگر دامناش اصحابی از این دست [۲] | |
جنگاوری و زُهد، مرامِ (اسدی)هاست | با سیرهاش آمیخته القابی از این دست [۳] | |
لبهای تَرَش بر لب کوثر به من آموخت | از دست نباید برود آبی از این دست | |
عمریست که خوابیده میان حرم دوست | ای کاش به ما هم برسد خوابی از این دست [۴] | |
خوابیده و زانو زده ارباب کنارش | عالم همگی نوکر اربابی از این دست... |
هیچ فرقی نمیکند تا کی، چشم دلدادگان به در باشد | بیگمان دل به راه باید داد، حکم معشوق اگر سفر باشد | |
میرود کاروان و آگاه است، مقصدش (قربة الی الله) است | تیر دشمن که میرسد بایست، سینه دوستان سپر باشد | |
بین این کاروان قرار یکیست، دل هفتاد و چند یار یکیست | گرچه در چهره این شبیه علی (ع)، آن شبیه پیامبر (ص) باشد | |
کوفه با لشکری سواره نظام، میشتابد به پیشواز امام | بلکه با میزبانیاش یک عمر، در تمام عِراق سَر باشد! | |
ناگهان دست میدهد در راه، شهر یکدست با عبیدالله | غیرت از دست میدهد ناگاه، آنکه مشتاق سیم و زر باشد | |
میرسد لحظه مصاف اما، شرح این قصه در توانم نیست | «شور» وقتی که بیکران بشود، «شعر» خوب است مختصر باشد | |
میروم پای بیتهایم را، بکشانم به دستههای عزا | نذر دارم که این غزل با من، چـارده قرن دربدر باشد | |
راه ما تا حسین (ع) بسیار است، تا حسینیه گر چه راهی نیست | چشممان محو منبر است انگار، بلکه قدری خلاصهتر باشد!! | |
بیگمان کربلا فقط غم نیست، کربلا نیمی از محّـرم نیست | یک جهان جان نداده تا امروز، بغض یک کوچه بارور باشد | |
وای بر ما اگر ارادتمان، جز همین چند جمله چیزی نیست: | نالههایی که با ریا بزنیـم، اشکهایی که بیاثر باشد... |