فواد کرمانى: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۴٬۲۷۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ اوت ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۸: خط ۶۸:


===برگزیده آثار عاشورایى===
===برگزیده آثار عاشورایى===
====قصیده:====
{{شعر}}
{{ب| شنیدم ظهر عاشورا که آن مِهر جهان آرا|روان شد بی‌کس و تنها به رزم فرقه‌ی کافر }}
{{ب| گرفت آن نقطه‌ی توحید جا در مرکزِ میدان‌|چو پرگارش به گِرد آمد سپاه از ایمن وایسر }}
{{ب| ستاد آن ماه برج آفرینش در میان تنها|بر گِردش هاله مانند آمدند آن قومِ بد اختر }}
{{ب| به ارشاد آن کلام اللّه ناطق در حدیث آمد|به آواز جلی فرمود: کای قوم ستم گستر }}
{{ب| اگر دانید من نسل کیم دانیم اصلم را|که هم ارث جلالت از پدر دارم، هم از مادر }}
{{ب| ریاض ارض بطحایم، بهار گلشن یثرب‌|نهال باغ زهرایم، گل بستان پیغمبر  }}
{{ب| بود ختم رسل جدّم که پا بر عرش اعلا زد|بود دست خدا بابم، کزو بگرفت انگشتر }}
{{ب| به دیوان بقا شیرازه‌ی اوراق امکانم‌|ز جمع آفرینش فردم و ایجاد را دفتر }}
{{ب| من آن نخلم که حقّم کِشت و دستش آبیار آمد|رسولم کرد دهقانی بتولم ساخت بارآور }}
{{ب| دو گیتی را منم آمر فلک بر دور من دائر|ملک از خدمتم فاخر جهان را حضرتم مفخر }}
{{ب| قلوب اهل بیتش را منم مطلب، منم مقصد|سرای آفرینش را منم زینت، منم زیور }}
{{ب| دمم روح القدس را دم که با مریم شود محرم‌|وز آن دم عیسی مریم ببخشد روح بر عازر <ref>شخصی که مرده بود و حضرت عیسی او را دوباره زنده کرد.</ref> }}
{{ب| ز چهرم مهر نورانی سراندر مهر من فانی‌|کنم از نور پیشانی جمال صبح را انور }}
{{ب| فنا را چون شدم سالک بقا را آمدم مالک‌|دو عالم غیر من هالک منم وجه اللّه اکبر }}
{{ب| دو گیتی عبدو من شاهم، خدا بخشنده اینجا هم‌|حسینم صبغة اللّهم، نه رنگ احمر و اصفر }}
{{ب| حقیقت کعبه‌ی دل‌ها طواف کوی من باشد|که در حولش بود طائف منا و مکّه و مشعر }}
{{ب| نگویم مر مرا جدّ است و مادر از ره نسبت‌|رسول اکرم امجد بتول اطیب اطهر }}
{{ب| نگویم مجتبی باشد برادر مرتضی بابم‌|که آن طوبای جنّت آمد و این ساقی کوثر }}
{{ب| شما آخر مسلمانم نمی‌دانید مهمانم‌|ره آب از چه بر من بسته‌اید ای بی‌حیا لشکر }}
{{ب| خدا را گر مسلمانید و من آخر مسلمانم‌|دریغ از آب مهمان را ندارد هیچ بدگوهر }}
{{ب| نگشت این نال‌ها نافذ بر آن کفّار سنگین دل‌|نشد این پندها راسخ بر آن جمعیّت منکر }}
{{ب| بسان حلقه از هر گوشه بگرفتند گردش را|بدان تنگی که صرصر را نبود از هیچ سو معبر }}
{{ب| یکی رمحش به پهلو زد، یکی شمشیر بر بازو|یکی زد بر دلش پیکان، یکی بر سینه‌اش خنجر }}
{{ب| نبودی غیر تسلیما لَامر اللّه گفتارش‌|در آن ساعت که می‌زد تیرها بر پیکرش نشتر }}
{{ب| رضا و صبر و سلمی از وجودش در شهود آمد|که گاهِ امتحان ظاهر نشد از هیچ پیغمبر }}
{{ب| تحمّل کرد در عالم چنان کوه بلایی را|که از یکپاره‌اش گردید پشت اولیا چنبر }}
{{ب| اگر برقی بجستی زین بلاء البرز امکان را|چنان بر خویش لرزیدی که طفل از غرّش تندر }}
{{ب| خلیل حقّ اگر مجروح دیدی حلق اصغر را|پسر بگذاشتی خود را نهادی کارد بر خنجر }}
{{ب| به جای ماه با ناخن نبی بشکافتی دل را|بدیدی منشق از شمشیر اگر فرق علی اکبر }}
{{ب| علی را گر خبر از زخم‌های پیکرش بودی‌|از آن تیغ دو پیکر خویش را کردی دو صد پیکر }}
{{ب| از این ماتم اگر بودی خبر حوّا و آدم را|نه آدم روی زن دیدی نه حوّا چهره‌ی شوهر }}
{{ب| شنیدی این مصیبت را گر از روح القدس عیسی‌|گُزیدی بطن مریم را نزادی هرگز از مادر }}
{{ب| اگر رشحی ازین توفان گرفتی نوح را بر جان‌|ز بیم انداختی خود را به قعر لجه‌ی اخضر }}
{{ب| نسیمی گر وزیدی بر سلیمان زین مصیبت‌ها|چنان بگریختی از وی که خیل پشّه از صرصر }}
{{ب| گر این بار امانت را فلک بر دوش می‌کردی‌|چنان پشتش خم آوردی که سودی روی براغبر }}
{{ب| از این بحر بلا گر قطره‌ای می‌ریخت بر موسی‌|نهان می‌شد در آب نیل یا در اشکمِ اژدر  }}
{{ب| اگر ایّوب را بودی خبر از حال سجّادش‌|نمی‌خواندی دگر خود را ز قوم صابرین اصبر }}
{{ب| گر این خونین کواکب آمدی در خواب یوسف را|به خفتی تا ابد از خوف این تعبیر در بستر }}
{{ب| گر این بحر قضا یک لطمه می‌افکند یونس را|ز خوف اندر دل ماهی نهان می‌گشت تا محشر }}
{{ب| نبودی اتّصال رشته‌ی دل گر به فرزندش‌|گسستی تار و پود عالم امکان ز یکدیگر }}
{{ب| ز بام ای طاس کیهان طشت زرّینت نگون گردد|سر از سرّ خدا برداشتی هشتی به طشت زر }}
{{ب| سرت را دستی اندر پرده‌ای گردون جدا سازد|عیال اللّه را بی‌پرده از سر می‌کشی معجر }}
{{ب| جهانا این چه عدوان است رویت نیلگون گردد|جمال اللّه را سیلی زنی بر چهره‌ی دختر }}
{{ب| ز داس ماه نو ای آسمان دستت قلم گردد|که بدرودی گلستان نبی را لاله و عبهر <ref>همان، قصیده شماره 20، ص 101- 104.</ref> }}
{{پایان شعر}}
'''غزل:'''
{{شعر}}
{{ب| ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند|سوختگان غمت با غم دل خرّمند }}
{{ب| هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت‌|با خبرانِ غمت بی‌خبر از عالمند }}
{{ب| در شکن طرّه‌ات بسته دل عالمی است‌|و آن همه دل بستگان عقده‌گشای همند }}
{{ب| یوسف مصر بقا در همه عالم توئی‌|در طلبت مرد و زن آمده با درهمند }}
{{ب| تاج سر بو البشر خاک شهیدان تست‌|کاین شهدا تا ابد فخر بنی آدمند }}
{{ب| در طلبت اشک ماست رونق مرآت دل‌|کاین دُرَرِ با فروغ پرتو جام جمند }}
{{ب| چون به جهان خرّمی جز غم روی تو نیست‌|باده‌کِشان غمت مست شراب غمند }}
{{ب| عقد عزای تو بست سنّت اسلام و بس‌|سلسله‌ی کائنات حلقه‌ی این ماتمند }}
{{ب| گشت چو در کربلا رایت عشقت بلند|خیل مَلَک در رکوع پیش لوایت خمند }}
{{ب| خاک سر کوی تو زنده کند مرده را|زان که شهیدان او جمله مسیحادمند }}
{{ب| هردم از این کشتگان گرطلبی بذلِ جان‌|در قدمت جان فشان با قدمی محکمند }}
{{ب| سرّ خدای ازل غیب در اسرار توست‌|سرّ تو با سرّ حق خود ز ازل توأمند }}
{{ب| محرم سرّ حبیب نیست به غیر از حبیب‌|پیک و رسل در میان محرم و نامحرمند }}
{{ب| در غم جسمت «فؤاد» اشک نبارد چرا|کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند <ref>همان، غزل شماره 18، ص 155.</ref>  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| جز تو ای کشته‌ی بی‌سر که سراپا همه جانی‌|کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی }}
{{ب| ما تو را کشته نخوانیم که در صورت و معنی‌|زنده اندر تن عشّاق چو ماهیّت جانی }}
{{ب| عجبی نیست که عرش دل ما جای تو باشد|دوست را جز دل عاشق به جهان نیست مکانی }}
{{ب| ما تو را در دل و بیگانه ترا یافته در گِل‌|هرکسی را به تو از رتبه‌ی خویش است گمانی  }}
{{ب| خلق در کوی تو جویند نشان از تو و لیکن‌|بی‌نشان تا نشوند از تو نجویند نشانی }}
{{ب| ما تو را دیده به چشم دل و در پرده‌ی غفلت‌|که تو در افئده پیدایی و از دیده نهانی }}
{{ب| وه که گر چشم حقیقت بگشائیم به رویت‌|همه جا وز همه سو در دل و در دیده عیانی }}
{{ب| سالکانت ز مجازند طلبکارِ حقیقت‌|غافل از اینکه حقیقت تو هم اینی و هم آنی }}
{{ب| جایی از نور تو خالی نبود در همه عالم‌|چون تو در قالب امکان، مَثَل روح روانی }}
{{ب| پیش عشّاقِ تو، چون ذکر خدا ذکر تو باشد|به که از ذکر تو غافل ننشینند زمانی }}
{{ب| عاصیان را نبود ایمنی از قهر الهی‌|مگر از لطف تو آرند به کف خطّ امانی }}
{{ب| سخن آن به که نگوییم در اوصاف کمالت‌|زانکه ما را نبود در خور مدح تو لسانی }}
{{ب| کی توانند خلایق سخن از فضل تو گفتن‌|مگر از فضل تو جویند لسانی و بیانی <ref>همان، غزل شماره 59، ص 224 و 225.</ref>  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| زنده‌ی جاوید کیست کشته‌ی شمشیر دوست‌|کاب حیات قلوب در دم شمشیر اوست }}
{{ب| گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق‌|آید از آن کشتگان زمزمه‌ی دوست دوست }}
{{ب| آنکه هلاکش نمود ساعدِ سیمین یار|باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست }}
{{ب| بنده‌ی یزدان شناس موت و حیاتش یکیست‌|ز آنکه به نور خداش پرورش طبع و خوست }}
{{ب| غیر خدا باطل است در نظر اهل حق‌|دعوی «إِنِّی أَنَا» <ref> اشاره به آیه 30 سوره قصص: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» منم خدای یکتا، پروردگار جهانیان.</ref> کاشف توحید هوست }}
{{ب| آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید|بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست }}
{{ب| دل چو ز خود غافل است عارف باللّه نیست‌|بر لب جو سال‌ها تشنه لب و آب جوست }}
{{ب| گوش دل مؤمن است سامع و صوت خدا|گرچه ز آواز خلق مُلک پُرازهای هوست }}
{{ب| هر که ز کوی مجاز پا به حقیقت نهاد|بر سرش از روزگار مخمصه‌ی <ref>مخمصه: رنج، زحمت، گرفتاری.</ref> توبه توست }}
{{ب| عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار|قصّه‌ی ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست }}
{{ب| عاشق دیدار دوست اوست که هم چون حسین‌|ز روی رخسار او سرخ ز خون گلوست }}
{{ب| هر که چو او پا نهاد بر سر میدانِ عشق‌|بی‌سر و سامان سرش در خم چوگان چو گوست }}
{{ب| دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش‌|منّت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست }}
{{ب| گر به اسیری برند عترت او دشمنان‌|هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد نکوست <ref>شمع جمع؛ غزل شماره 10، ص 145 و 146.</ref>  }}
{{پایان شعر}}
'''مسمّط:'''
{{شعر}}
{{ب| امتحانات خدا در بحر زخّار <ref> زخّار: پرآب و موّاج.</ref> قضا|لطمه‌ها زد از بلایا بر وجود انبیا }}
{{ب| اولیا را کرد هر فوجی به موجی مبتلا|لیک طوفان بلا چون موج زد در کربلا }}
{{م| گشت طوفان‌های عالم غرق طوفان شما}}
{{ب| این شهادت طرفه <ref>طرفه: چیز عجیب و شگفت‌آور.</ref> برهانی‌ست بر عبد شکور|که امتحان است اولیا را از خداوند غیور }}
{{ب| وین شرف مانْد از شما باقی در ادوار و دهور <ref>دهور: جمع دهر، روزگاران.</ref> |کاین شهادت را شهادت‌ها بود تا نفخ صور }}
{{م| همچو نفخ صور بر ایمان و ایقان شما}}
{{ب| آن حسینی را که دشمن کشت پیش چشم دوست|چشم دشمن کور اینک عالمی مجذوب اوست }}
{{ب| عاشقان را سرخ‌رویی الحق از خون گلوست‌|وین سعادت در شهادت انبیا را آرزوست }}
{{م| تا رهی یابند از این نسبت به ایمان شما <ref>شمع جمع؛ ص 329.</ref> }}
{{پایان شعر}}
'''مثنوی:''' <ref>شمع جمع؛ مثنوی، ص 450 تا 452.</ref>
{{شعر}}
{{ب| کربلا فردا شود آتشکده‌|مشتعل در اوست نار موقده }}
{{ب| از صلای سوختن بیگانگان‌|یک به یک رفتند جز پروانگان }}
{{ب| پر زنان برگرد شه جمع آمدند|جان فشان از بهر آن شمع آمدند }}
{{ب| فرقه‌ی از خلق و از خود رستگان‌|بر خدا و مظهرش دلبستگان }}
{{ب| جانشان سرمست از جام الست‌|خویشتن را داده از مستی ز دست }}
{{ب| خواست سلطان تا کند امدادشان‌|هم بداند حدّ استعدادشان }}
{{ب| پادشاه بی‌نیاز از روی ناز|بندگان را آزمایش کرد باز }}
{{ب| باز خاصان را دمش زد بر محک‌|تا پدید آید زر بی ریب و شکّ }}
{{ب| از شداید گفت وز بَلبالشان <ref>بلبل: اندوه و غم شدید.</ref> |تا کند بر آزمون غربالشان }}
{{ب| هرچه گفت آن قوم را از بَلبَله‌|می‌نرفتندی برون از غربله }}
{{ب| دید چون اصحاب خود را مستقیم‌|کز شهادتشان نه خوف است و نه بیم }}
{{ب| جمله بر جان باختن آمده‌اند|تن به قتل خویشتن در داده‌اند  }}
{{ب| چون ولیشان در ولا ثابت بدید|پرده از سرّ ولایت برکشید }}
{{ب| شمس ربّانی به اسماء و صفات‌|جلوه بر ذرّات کرد از غیب ذات }}
{{ب| ذرّه‌ها را گفت آن شمس منیر|که شما را ذات من باشد مجیر }}
{{ب| گر شما در ذات من فانی شوید|همچو من خود شمس ربّانی شوید }}
{{ب| بحر سبحانی ز غیب آمد به جوش‌|قطره‌ها را گفت با جوش و خروش }}
{{ب| کز منید ایجاد ای قطرات من‌|رجعتان باید به سوی ذات من }}
{{ب| در من آیید از طریق بی‌منی‌|تا ببخشم از فناتان ایمنی }}
{{ب| قطره چون خود را نه از خود مالک است‌|گر نیامیزد به دریا هالک است }}
{{ب| قطره در دریا نگردد تا فنا|کی کنندش در غنا مدح و ثنا }}
{{ب| من که شمسم روشن از خود نیستم‌|شرق از انوار سبحانی ستم }}
{{ب| تا نگشتم محو نور ذات او|می‌نشد در من ظهور ذات او }}
{{ب| تا شما هستید ای پروانگان‌|پیش این شمعید از بیگانگان }}
{{ب| هست آن پروانه با من آشنا|که شود در نار ذات من فنا }}
{{ب| سرّ خود آن شعله‌ی آتش پسند|گفت و در پروانگان آتش فکند }}
{{ب| شمع زان ناری که در خود برفروخت‌|با خود آن پروانگان را خوش بسوخت }}
{{ب| قصد آن شمع آمد از خود سوختن‌|سوختن پروانه را آموختن }}
{{ب| لیل عاشورا که از غوغا و شور|عاشقان را بود چون روز نشور }}
{{ب| تا سحر چون چشم بی‌خواب حسین‌|خواب رفت از چشم اصحاب حسین }}
{{ب| جمع بر اطراف آن شمع طراز|جمله چون پروانه در سوز و گداز }}
{{ب| عاشقان را آن شب از خود فصل بود|روزشان در مرگ روز وصل بود }}
{{ب| چون پدید آمد ز مشرق صبحدم‌|شاه عشق از خیمه بیرون زد قدم }}
{{ب| تافت از برج حرم خورشید وش‌|چون نجوم اصحاب محو از پرتوش }}
{{ب| دید ناگه آن شه خُلّت <ref>خُلّت: دوستی.</ref> نشان‌|کربلا را قلزمی آتش فشان }}
{{ب| گرد آتش یافت چون دودی سیاه‌|در تهاجم اهل دوزخ را سپاه }}
{{ب| چون نبودش غیر نور حق به دید|هم به دیدش نار نور آمد پدید }}
{{ب| یافت از حق آتشی افروخته‌|که آتش از حق غیر حق را سوخته }}
{{ب| و آتش از باطن همین کرد این ندا|من نیم آتش منم نور خدا }}
{{ب| چون در آتش سرّ حق دید آن خلیل‌|همچو موسی آمدش آتش دلیل }}
{{ب| تاخت در آتش سمند آتشین‌|بانگ زد «کانّی سبقت العالمین» }}
{{ب| بر حسین آن آتش آمد گُلِسْتان‌|وز گُلِسْتانش جهانی گُل‌ستان  }}
{{ب| زان نبیّش خواند مصباح هدی‌|که او سراپا سوخت از نار خدا }}
{{ب| کشته شد آن صاحب عزّ رفیع‌|تا شود ابنای آدم را شفیع }}
{{ب| بر شفاعت آن سراج عدل و داد|شیعیان را سوختن تعلیم داد }}
{{ب| وز پِیَش اصحاب در آتش شدند|و اندر آن آتش زر بی‌غش شدند }}
{{ب| جانشان را بس که از حق شوق بود|چون سمندرشان در آتش ذوق بود }}
{{ب| اندر آن دریای آتش بی‌ألَم‌|سوختند آن قوم عاشق بر عدم }}
{{ب| چون فنا گشتند در غیب وجود|سر برآوردند اینک از شهود }}
{{ب| آسمان‌ها مات از کردارشان‌|ماه و اختر محو از انوارشان }}
{{ب| اینک از اجسامشان هر قطره خون‌|روحشان رامست بحری از شوؤن }}
{{ب| تا قیامت آن شهیدان زنده‌اند|نامشان را پادشاهان بنده‌اند }}
{{ب| روحشان را با کمال هیمنت <ref>هیمنت: وقار، ابهت.</ref> |بر قلوب خلق باشد سلطنت }}
{{ب| در شکست خود چو حق را طالبند|زیر خنجر بر اعادی غالبند }}
{{ب| اولیا را نیست در کشتن شکست‌|حق شکست آن را که اینجا ورشکست }}
{{ب| زین سبب آن احد نیکو فنون‌|خواند «جُنْدُ اللّه» را از «غالِبُونَ» <ref> اشاره به آیه 173 سوره صافات، «وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ». و همیشه سپاه ما غالبند.</ref> }}
{{پایان شعر}}
'''رباعیات:'''
{{شعر}}
{{ب| شاهی که عنان عالمش بود به دست‌|بر ناقه‌ی بی‌عنان شدش اوج نشست }}
{{ب| این مفخر اولیا پس از ختم رسل‌|معراج به ناقه کرد زین عالم پست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| از عقده‌ی دل هرآنچه بودش بنهفت‌|یک‌باره به سیل گریه آن عقده شگفت }}
{{ب| اشکش چو ستاره بود بر ماه جمال‌|و آن نیّر پیکرش مخاطب شد و گفت }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| تا نیک یقین کند که این کشته‌ی کیست‌|با دیده‌ی معرفت در آن تن نگریست }}
{{ب| عریان بدنی بدید کز تیغ و سنان‌|اعداد جراحتش هزار است و دویست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| چون دید سرش بریده از راه قفاست‌|و آن پیکر انورش لگدکوب جفاست }}
{{ب| دانست یقین که باشد این جسم امام‌|زیرا که بلا همیشه بر اهل ولاست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| با حیرت عقل و قلب از غم شده مات‌|در بی‌جهتی نظّاره بودش به جهات  }}
{{ب| از شمس حقیقتش طلب بود و بر او|من غیر اشاره گشت کشف سبحات  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| تا یاد شب و داغش اندر دل ماست‌|در خواب شبم روز قیامت برپاست }}
{{ب| چون صبح شود به دیده‌ام پنداری‌|خورشید حسین است و زمین کرب و بلاست }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای رسته که جان اهل دل بسته‌ی تست‌|هرجا که دلی شکسته پیوسته‌ی تُست }}
{{ب| اشکسته دلان دل به تو بستند حسین‌|چون جای خدا در دل اشکسته‌ی تُست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آن فانی در خدا که باقی به خداست‌|خلّاق فنا و شمس انوار بقاست }}
{{ب| او دامنش از گرد مصیبت پاک است‌|بر او چه مصیبت که مصیبت بر ماست }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای روح خدا که چشم دل مایل تُست‌|و آئینه‌ی آنچه هست هستی دل تُست }}
{{ب| احیا همه از تو حیّ و این مرده دلان‌|گویند که شمر بی‌حیا قاتل تُست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای سرّ خدا که دیده هر ذی بَصَرت‌|گردیده ولی ندیده کوته نظرت }}
{{ب| می‌خواست خدا که سرّ خود فاش کند|انگشت نما بر سر نی کرد سرت }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای کشته که هستِ خلق از هستی تُست‌|سر دادی و در سر تو سرمستی تُست }}
{{ب| در دست تو سر رشته‌ی هستی است حسین‌|و این دستِ پُر از پَرِ تهی دستی تُست}}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای دست خدا که در سرت سرّ خداست‌|بر گو سرت از بدن به دست که جداست }}
{{ب| چون بوته در آتشم که بر نقره‌ی خام‌|اکسیر سرت چو شعله در طشت طلاست  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای کشته که جان عالمی کشته‌ی تُست|پیوسته به هر دل از خفا رشته‌ی تُست}}
{{ب| در دیده‌ی اهل دل ملاقات خدا|رخسار به خون فرق آغشته‌ی تُست <ref> همان؛ ص 245 و 246.</ref> }}
{{پایان شعر}}


====سه رباعى====
====سه رباعى====
۳٬۴۸۸

ویرایش

منوی ناوبری