۶٬۰۷۷
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
}} | }} | ||
==پدر== | ==زندگینامه== | ||
===پدر=== | |||
پدرش زیاد را به جهت ابهام در نسبش به زیادبن ابیه، زیادبن اُمّه، زیادبن سُمَیه و زیادبن عُبَید خواندهاند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص213؛ تاریخ طبری، ج4، ص185؛ الاستیعاب، ج2، ص523.</ref> بعدها در سال 44 هجری معاویه در اقدامی سیاسی برای جذب زیاد به دستگاه خویش او را به پدر خویش منتسب و برادر خود خواند و از آن پس، زیادبن ابیسفیان نیز خوانده شد.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص218،216؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص218-219؛ تاریخ طبری، ج5، ص214-215؛ مروج الذهب، ج3، ص191-192. انتساب زیاد به ابوسفیان همواره مورد اعتراض و انتقاد ائمه علیهم السلام و بزرگان صحابه بود. امام حسن (ع) ضمن نامهای به زیاد، انتساب وی به معاویه را مخالف فرموده پیامبر (ص): (الوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعاهِرِ الحَجَرَ فرزند از آن شوهر و برای زناکار سنگسار است) و اصول اسلامی دانست. امام حسین (ع) نیز در نامهای به معاویه نوشت که وی بر خلاف فرموده پیامبر (ص)، زیادبن سمیه را که بر فِراشِ عبید بنده ثقیف به دنیا آمده، پسرِ پدرِ خویش خوانده است. ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص 138؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص194. </ref> | پدرش زیاد را به جهت ابهام در نسبش به زیادبن ابیه، زیادبن اُمّه، زیادبن سُمَیه و زیادبن عُبَید خواندهاند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص213؛ تاریخ طبری، ج4، ص185؛ الاستیعاب، ج2، ص523.</ref> بعدها در سال 44 هجری معاویه در اقدامی سیاسی برای جذب زیاد به دستگاه خویش او را به پدر خویش منتسب و برادر خود خواند و از آن پس، زیادبن ابیسفیان نیز خوانده شد.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص218،216؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص218-219؛ تاریخ طبری، ج5، ص214-215؛ مروج الذهب، ج3، ص191-192. انتساب زیاد به ابوسفیان همواره مورد اعتراض و انتقاد ائمه علیهم السلام و بزرگان صحابه بود. امام حسن (ع) ضمن نامهای به زیاد، انتساب وی به معاویه را مخالف فرموده پیامبر (ص): (الوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعاهِرِ الحَجَرَ فرزند از آن شوهر و برای زناکار سنگسار است) و اصول اسلامی دانست. امام حسین (ع) نیز در نامهای به معاویه نوشت که وی بر خلاف فرموده پیامبر (ص)، زیادبن سمیه را که بر فِراشِ عبید بنده ثقیف به دنیا آمده، پسرِ پدرِ خویش خوانده است. ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص 138؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص194. </ref> | ||
مادر زیاد بنا به قول مشهور سمیه از کنیزان حارثبن کَلَدَه ثقفی بود و از آنجا که سمیه از زنان بدکاره طائف بود، پدر زیاد معلوم نیست.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج7، ص99؛ مروج الذهب، ج3، ص192؛ الاستیعاب، ج2، ص523. </ref> گاه نیز بنا بر قاعده فراش<ref>-قاعده فراش: الوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعاهِرِ الحَجَرَ ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص212،138؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص194. </ref> او را به عبید ثقفی همسر سمیه نسبت دادهاند.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص212،138.</ref> | مادر زیاد بنا به قول مشهور سمیه از کنیزان حارثبن کَلَدَه ثقفی بود و از آنجا که سمیه از زنان بدکاره طائف بود، پدر زیاد معلوم نیست.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج7، ص99؛ مروج الذهب، ج3، ص192؛ الاستیعاب، ج2، ص523. </ref> گاه نیز بنا بر قاعده فراش<ref>-قاعده فراش: الوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعاهِرِ الحَجَرَ ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص212،138؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص194. </ref> او را به عبید ثقفی همسر سمیه نسبت دادهاند.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص212،138.</ref> | ||
خط ۲۸: | خط ۲۹: | ||
بههرحال زیاد در فارس مأموریت خویش را بهخوبی انجام داد و حتی امور آن ولایت را سامان داد و خراج را گردآوری کرد،<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص214؛ تاریخ طبری، ج5، ص137،122،110؛ الاستیعاب، ج2، ص525.</ref> اما نامهای از امام علی (ع) به زیاد در دست است که آن حضرت وی را به دلیل نفرستادن خراج فارس و تزویر در اینباره، توبیخ کرده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص204؛ نهج البلاغه، نامه20: و همانا من به خداوند سوگند میخورم، سوگندی راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشانحال. و السلام.</ref> | بههرحال زیاد در فارس مأموریت خویش را بهخوبی انجام داد و حتی امور آن ولایت را سامان داد و خراج را گردآوری کرد،<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص214؛ تاریخ طبری، ج5، ص137،122،110؛ الاستیعاب، ج2، ص525.</ref> اما نامهای از امام علی (ع) به زیاد در دست است که آن حضرت وی را به دلیل نفرستادن خراج فارس و تزویر در اینباره، توبیخ کرده است.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص204؛ نهج البلاغه، نامه20: و همانا من به خداوند سوگند میخورم، سوگندی راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشانحال. و السلام.</ref> | ||
در همین زمان، معاویه نامهای به زیاد نوشت و سعی در شوراندن او علیه امیرالمؤمنین داشت که زیاد نپذیرفت و نامه معاویه را برای امام فرستاد. آن حضرت نیز در جواب زیاد، نامهای نوشت و او را از فریبکاری معاویه برحذر داشت.<ref>- نهج البلاغه، نامه44: دانستم که معاویه نامهای به تو نوشته، میخواهد خِردت را بلغزاند و عزمت را سست گرداند. از او بترس که شیطان است. نزد آدمی میآید و از پیشرو و پشتسر و راست و چپ او در آید تا به هنگام غفلت وی بر او بتازد و خردش را تاراج سازد</ref> | در همین زمان، معاویه نامهای به زیاد نوشت و سعی در شوراندن او علیه امیرالمؤمنین داشت که زیاد نپذیرفت و نامه معاویه را برای امام فرستاد. آن حضرت نیز در جواب زیاد، نامهای نوشت و او را از فریبکاری معاویه برحذر داشت.<ref>- نهج البلاغه، نامه44: دانستم که معاویه نامهای به تو نوشته، میخواهد خِردت را بلغزاند و عزمت را سست گرداند. از او بترس که شیطان است. نزد آدمی میآید و از پیشرو و پشتسر و راست و چپ او در آید تا به هنگام غفلت وی بر او بتازد و خردش را تاراج سازد</ref> | ||
===پس از شهادت امام علی (ع)=== | ===فعالیتهای پدرش پس از شهادت امام علی (ع)=== | ||
پس از شهادت امیرالمؤمنین و صلح امام حسن (ع)، زیاد با وساطت مغیرةبن شعبه، از فارس به شام نزد معاویه رفت و پس از گزارش درباره اموال فارس و مصالحه با معاویه در آنباره به کوفه بازگشت و در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص176-179.</ref> | پس از شهادت امیرالمؤمنین و صلح امام حسن (ع)، زیاد با وساطت مغیرةبن شعبه، از فارس به شام نزد معاویه رفت و پس از گزارش درباره اموال فارس و مصالحه با معاویه در آنباره به کوفه بازگشت و در آنجا اقامت گزید.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص176-179.</ref> | ||
معاویه در سال 45 هجری زیاد را به حکومت بصره گمارد و خراسان، سیستان، بحرین، عمان و هند را نیز به وی داد. در سال 50 و پس از مرگ مغیرةبن شعبه، والی کوفه، حکومت کوفه را نیز به زیاد سپرد. وی نخستین کسی بود که حکومت عراقین (کوفه و بصره) را بهدست گرفت <ref>- المعارف، ص346؛ تاریخ طبری، ج5، ص234.</ref> | معاویه در سال 45 هجری زیاد را به حکومت بصره گمارد و خراسان، سیستان، بحرین، عمان و هند را نیز به وی داد. در سال 50 و پس از مرگ مغیرةبن شعبه، والی کوفه، حکومت کوفه را نیز به زیاد سپرد. وی نخستین کسی بود که حکومت عراقین (کوفه و بصره) را بهدست گرفت <ref>- المعارف، ص346؛ تاریخ طبری، ج5، ص234.</ref> | ||
زیاد به سرکوب مخالفان خاندان اموی پرداخت. او با شدت و خشونت، سلطه امویان را بر عراق بر قرار کرد، پادشاهی معاویه را استوار ساخت، مردم را به اطاعت از او واداشت. به پندار مؤاخذه میکرد و به گمان عقوبت میداد. همسایه را به جرم همسایهای بازخواست میکرد و بدینگونه امنیت را برقرار کرد. در ایام حکومتش، مردم از او سخت بیمناک بودند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص221-222،228؛ تاریخ طبری، ج5، ص222-223.</ref> | زیاد به سرکوب مخالفان خاندان اموی پرداخت. او با شدت و خشونت، سلطه امویان را بر عراق بر قرار کرد، پادشاهی معاویه را استوار ساخت، مردم را به اطاعت از او واداشت. به پندار مؤاخذه میکرد و به گمان عقوبت میداد. همسایه را به جرم همسایهای بازخواست میکرد و بدینگونه امنیت را برقرار کرد. در ایام حکومتش، مردم از او سخت بیمناک بودند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص221-222،228؛ تاریخ طبری، ج5، ص222-223.</ref> | ||
گفته شده است در آغاز حکومتش در مسجد کوفه سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی مردم او را با ریگ زدند، به همین سبب دستور داد دستان سی و به قولی هشتاد تن را بریدند.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص234-235.</ref> | گفته شده است در آغاز حکومتش در مسجد کوفه سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی مردم او را با ریگ زدند، به همین سبب دستور داد دستان سی و به قولی هشتاد تن را بریدند.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص234-235.</ref> | ||
زیاد نسبت به مردم عراق و شیعیان سختگیری بسیار کرد. وی دستان مسلمانان را قطع و چشمانشان را کور و آنان را به دار میآویخت.<ref>- المحبر، ص479؛ انساب الاشراف، ج4، ص138-139.</ref> همچنین، شیعیان را به سبّ و لعن امام علی (ع) وامیداشت.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص235. </ref> | زیاد نسبت به مردم عراق و شیعیان سختگیری بسیار کرد. وی دستان مسلمانان را قطع و چشمانشان را کور و آنان را به دار میآویخت.<ref>- المحبر، ص479؛ انساب الاشراف، ج4، ص138-139.</ref> همچنین، شیعیان را به سبّ و لعن امام علی (ع) وامیداشت.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص235. </ref> | ||
حجربن عدی از یاران برجسته امیرالمؤمنین، علیه زیاد شورید. زیاد بر او و سیزده تن از یارانش دست یافت و همگی آنان به دستور معاویه کشته شدند.<ref>- الغارات، ج2، ص695؛ الفتوح، ج4، ص344. </ref> | حجربن عدی از یاران برجسته امیرالمؤمنین، علیه زیاد شورید. زیاد بر او و سیزده تن از یارانش دست یافت و همگی آنان به دستور معاویه کشته شدند.<ref>- الغارات، ج2، ص695؛ الفتوح، ج4، ص344. </ref> | ||
===مرگ | ===مرگ پدر=== | ||
از آنجا که معاویه در سال 53، حکومت حجاز را نیز علاوه بر کوفه و بصره به زیاد سپرد، مردم مدینه به سبب ظلم و خشونت زیاد، سه روز در مسجد پیامبر ناله سر دادند. در پی آن کورکی (دُمَل) در دست او پیدا شد و به سبب چرک آن مُرد.<ref>- مروج الذهب، ج3، ص216؛ الکامل فی التاریخ، ص493-494.</ref> بنا بر پارهای روایات مرگ زیاد پس از نفرین امام حسن (ع) بوده است.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص307؛ الفتوح، ج4، ص316-317.</ref> اما چون مرگ زیاد پس از شهادت امام حسن (ع) بوده است، قول اول قابل قبول میباشد. او در رمضان سال 53 هجری در کوفه مُرد و در ثُوَیه، خارج از کوفه به خاک سپرده شد.<ref>- مروج الذهب، ج3، ص216.</ref> | از آنجا که معاویه در سال 53، حکومت حجاز را نیز علاوه بر کوفه و بصره به زیاد سپرد، مردم مدینه به سبب ظلم و خشونت زیاد، سه روز در مسجد پیامبر ناله سر دادند. در پی آن کورکی (دُمَل) در دست او پیدا شد و به سبب چرک آن مُرد.<ref>- مروج الذهب، ج3، ص216؛ الکامل فی التاریخ، ص493-494.</ref> بنا بر پارهای روایات مرگ زیاد پس از نفرین امام حسن (ع) بوده است.<ref>- انساب الاشراف، ج4، ص307؛ الفتوح، ج4، ص316-317.</ref> اما چون مرگ زیاد پس از شهادت امام حسن (ع) بوده است، قول اول قابل قبول میباشد. او در رمضان سال 53 هجری در کوفه مُرد و در ثُوَیه، خارج از کوفه به خاک سپرده شد.<ref>- مروج الذهب، ج3، ص216.</ref> | ||
پس از مرگ او پسرانش عبدالرحمن در خراسان، عبیدالله در خراسان و عراقین، سَلم در خراسان و عَبّاد در سیستان به حکومت رسیدند.<ref>- المعارف، ص347-348.</ref> | پس از مرگ او پسرانش عبدالرحمن در خراسان، عبیدالله در خراسان و عراقین، سَلم در خراسان و عَبّاد در سیستان به حکومت رسیدند.<ref>- المعارف، ص347-348.</ref> | ||
==مادر== | ===مادر=== | ||
مادر عبیدالله، مرجانه به قولی شاهدختی ایرانی بود<ref>- سیر اعلام النبلاء، ج3، ص545. </ref> که زیاد وی را به ازدواج شیرویه اسواری درآورد و عبیدالله در خانه شیرویه متولد شد و به همین جهت زیاد او را به مرجانه سپرد، از اینرو عبیدالله در میان اسواران (سپاهیان سواره و آزاده ایرانی) پرورش یافت و عربی را درست ادا نمیکرد.<ref>- المعارف، ص347.</ref> او از لحاظ ظاهری نیز سرخروی و زیبا و شبیه به موالی بود.<ref>- الامامه و السیاسه، ج2، ص18.</ref> | مادر عبیدالله، مرجانه به قولی شاهدختی ایرانی بود<ref>- سیر اعلام النبلاء، ج3، ص545. </ref> که زیاد وی را به ازدواج شیرویه اسواری درآورد و عبیدالله در خانه شیرویه متولد شد و به همین جهت زیاد او را به مرجانه سپرد، از اینرو عبیدالله در میان اسواران (سپاهیان سواره و آزاده ایرانی) پرورش یافت و عربی را درست ادا نمیکرد.<ref>- المعارف، ص347.</ref> او از لحاظ ظاهری نیز سرخروی و زیبا و شبیه به موالی بود.<ref>- الامامه و السیاسه، ج2، ص18.</ref> | ||
عبیدالله نیز به طعن گاهی به نام مادرش ابنمرجانه<ref>- ر.ک : الفتوح، ج5، ص122؛ مروج الذهب، ج3، ص252؛ مقاتل الطالبیین، ص324؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80، ص166.</ref> و گاهی به نام مادربزرگش ابنسمیه<ref>- ر.ک : الامامه و السیاسه، ج2، ص16؛ تاریخ دمشق، ج37، ص436.</ref> خوانده میشد. زینب (س) در دارالاماره کوفه او را یابن مرجانه خواند<ref>- وقعة الطف، ص262؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص42؛ ارشاد، ج2، ص472؛ اللهوف، ص191.</ref> و با این سخنان تیر خلاصی بر قلب ماهیت پست و پلید او زد. زینب (س) فخرفروشی قبیلهای او و ریشه تباهِ رسوایش را بر باد داد. امام حسین (ع) نیز در روز عاشورا و در صحرای کربلا او را فرزند زن زناکار نامید: ” اَلا اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکزَ اِثنَتَین بَینَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَة یابِیَ اللهُ ذ'لِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمُؤْمِنوُنَ وَ حُجوُرٌ طابَتْ وَ طَهُرَت لا وَ اللهِ لا اُعْطیهِم بِیدی اِعْطاءَ الذَّلیلِ وَ لا اَفِّرُ مِنْهُم فِرارَ العَبید“<ref>- ر.ک : الامامه و السیاسه، ج2، ص6.</ref> آگاه باشید! آن ناپاک و ناپاکزاده مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است. ولی برای ما تسلیم به ذلت و خواری محال است. خدا و پیامبر (ص) و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما امتناع میورزند. نه به خدا سوگند، نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم. | عبیدالله نیز به طعن گاهی به نام مادرش ابنمرجانه<ref>- ر.ک : الفتوح، ج5، ص122؛ مروج الذهب، ج3، ص252؛ مقاتل الطالبیین، ص324؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80، ص166.</ref> و گاهی به نام مادربزرگش ابنسمیه<ref>- ر.ک : الامامه و السیاسه، ج2، ص16؛ تاریخ دمشق، ج37، ص436.</ref> خوانده میشد. زینب (س) در دارالاماره کوفه او را یابن مرجانه خواند<ref>- وقعة الطف، ص262؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص42؛ ارشاد، ج2، ص472؛ اللهوف، ص191.</ref> و با این سخنان تیر خلاصی بر قلب ماهیت پست و پلید او زد. زینب (س) فخرفروشی قبیلهای او و ریشه تباهِ رسوایش را بر باد داد. امام حسین (ع) نیز در روز عاشورا و در صحرای کربلا او را فرزند زن زناکار نامید: ” اَلا اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکزَ اِثنَتَین بَینَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَة یابِیَ اللهُ ذ'لِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمُؤْمِنوُنَ وَ حُجوُرٌ طابَتْ وَ طَهُرَت لا وَ اللهِ لا اُعْطیهِم بِیدی اِعْطاءَ الذَّلیلِ وَ لا اَفِّرُ مِنْهُم فِرارَ العَبید“<ref>- ر.ک : الامامه و السیاسه، ج2، ص6.</ref> آگاه باشید! آن ناپاک و ناپاکزاده مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است. ولی برای ما تسلیم به ذلت و خواری محال است. خدا و پیامبر (ص) و انسانهای با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه، از پذیرش آن برای ما امتناع میورزند. نه به خدا سوگند، نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم. | ||
== | ==زندگینامه== | ||
کُنیه عبیداللهبن زیاد، ابوحفص بود.<ref>- المعارف، ص347؛ انساب الاشراف، ج5، ص401؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص545؛ تاریخ دمشق، ج37، ص433.</ref> | کُنیه عبیداللهبن زیاد، ابوحفص بود.<ref>- المعارف، ص347؛ انساب الاشراف، ج5، ص401؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص545؛ تاریخ دمشق، ج37، ص433.</ref> | ||
==تاریخ تولد== | ===تاریخ تولد=== | ||
در مورد تاریخ تولد او اختلاف است. چون به روایتی در آخر سال 53 هجری،<ref>- ر.ک : عیون الاخبار، ج1، ص229؛ فتوح البلدان، ص410؛ تاریخ طبری، ج5، ص297.</ref> او 23 ساله و یا در سال 61 هجری،<ref>- تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص176.</ref> 28 ساله بوده پس باید در سالهای 28، 30 و یا 33 هجری متولد شده باشد. او در شهر بصره متولد شد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص148. </ref> | در مورد تاریخ تولد او اختلاف است. چون به روایتی در آخر سال 53 هجری،<ref>- ر.ک : عیون الاخبار، ج1، ص229؛ فتوح البلدان، ص410؛ تاریخ طبری، ج5، ص297.</ref> او 23 ساله و یا در سال 61 هجری،<ref>- تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص176.</ref> 28 ساله بوده پس باید در سالهای 28، 30 و یا 33 هجری متولد شده باشد. او در شهر بصره متولد شد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص148. </ref> | ||
==نبرد بخارا== | ==نبرد بخارا== |