اکبر قلم سیاه
اکبر قلمسیاه متخلص به «قلم» فرزند حسین به سال 1323 ه. ش در یزد متولد شد. وی در رشتهی فلسفه و علوم تربیتی لیسانس گرفت.
قلم در سال 1369 با همکاری تنی چند از فرهنگ دوستان به تأسیس مرکز یزدشناسی در محل کتابخانه وزیری اقدام کرد و فعالیتهای ثمربخشی انجام داد. وی از سال 1351 به نشر مقالات تحقیقی ادبی و تاریخی و فرهنگی پرداخت که این آثار در روزنامهها و مجلههای یزد و اصفهان و تهران به چاپ رسید آثار و تألیفات دیگر او بدین شرح است: «گوش شنوا»، «تاریخ سال شماری یزد»، «یزد در سفرنامهها»، «تذکرهی شبستان» و «تصحیح دیوان شارق الملک».
قلم شاعری توانا و خوش قریحه است و در شعر معتقد به نوآوری و خلاقیت میباشد. [۱]
حسین (ع) چراغ قیام:
آن شه دین که سرم باد فدای سر او خون کنم گریه که کردند به خون پیکر او چون کنم از غم او ناله که هر دم چون شمع با زبان میفکنم در دل خود آذر او آتش افتد به دل از واقعهی عاشورا آه از آن قصهی جانسوز محنآور او هر نفس بر دل از آن داغ عزایی دگر است گه عزای شه و گه اکبر و گه اصغر او که تواند که کند ماتم آن شاه بیان که تواند که دهد شرح مگر داور او؟ خاک عالم به سر این قوم سیه دل چه کنند با نوامیس خدا صفوت پیغمبر او؟ کاولیاءاند همه خاک در درگاهش کانبیاءاند همه مفتخر از مفخر او نه در آن قوم نشانیست ز دین و نه ز رحم نه به مادر نه به طفلی که بود در بر او وای از آن لحظه که آن نور خدا گشت شهید آه از آن صحنه که میریخت گل پرپر او اف بر آن قوم! که آن خیمهی عشرت سوزند که زند روح امین بوس ادب بر در او ز جهالت ز پی خامشی نور خدا که خدا ضامن او باشد و روشنگر او آسمانا ز چه این خیمه برافراشتهای تو بر این قوم فرود آی و بزن بر سر او بس کن این ناله که نالند سرا پردهی غیب دم فرو بند از این غصّهی دردآور او خیز ای رهرو ره، درس از آنجا گیریم که دهد درس سعادت به خدا رهبر او هر قیامی که بحق است حسین است چراغ اینچنین فعل نباشد مگر از مصدر او دولت عشق بیابی تو از این درگه اگر تا به سر منزل مقصود برد شهپر او که نترسی دگر از فتنهی بیدادگران نه ز تزویر کس و زور کسی، یا زر او درس یاری تو فراگیر ز عبّاس جوان که چو بیدست شود چون بشود یاور او درس صبر ارکه بجویی تو ز زینب آموز نهضتی کرد دگر نطق پیامآور او چارمین اختر دین مانده ازین صحنه به جا شوکت دین خدا روشن از این اختر او تاج عزّت بنهد شه به سر همچو منی که شوم از ره آن لطف و کرم نوکر او نخرم ناز کسی چونکه نیازم همه اوست نفروشم به دو عالم به خدا افسر او [۲]
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1400-1401.