فضولی بغدادی
ملّا محمّد بن سلیمان بغدادی از اکابر شعرا و عرفای قرن دهم هجری است که اشعار مؤثر و سوزناک به زبان ترکی و گاه به عربی و فارسی دارد. او کتاب «حدیقة السّعدا» را به تقلید از کتاب «روضة الشّهدا» حسین واعظ کاشفی نوشته است. فضولی از وابستگان دربار سلطان سلیمان خان قانونی دهمین سلطان عثمانی بوده است.
فضولی به سال 970 ه ق. در گذشته است. دیوان او شامل قصاید، غزلیات، قطعات، رباعیات و ساقی نامه است که در ترکیه به طبع رسیده است. تخلّص «فضولی» را از این جهت انتخاب کرد که این لقب مقبول طبع کسی نخواهد افتاد و به قول خودش این لقب موافق هوای او و لقبی مطابق دعوای او بود. خود مینویسد: این لقب چند وجه دارد اول آنکه من خود را یگانه روزگار میخواستم و این معنی درین تخلّص به ظهور پیوست دوم آنکه من به توفیق همّت، استدعای جامعیّت جمیع علوم و فنون داشتم و این تخلّص متضمّن این مضمون است چرا که کلمه فضول در لغت جمع فضل است بر وزن علوم و فنون. دیگر مفهوم فضولی به اصطلاح عوّام خلاف ادب است و چه خلاف ادب ازین برتر که مرا با وجود قلّت معاشرت علمای عالی مقدار در مباحث عقلیه و نقلیه مسایلی را مطرح کردم که اختلاف بین فقهاست.
دیگر آثار او عبارتند از: «انیس القلب»، «بنگ و باده» (ترکی)، «صحّت و مرض»، «لیلی و مجنون» (ترکی) . [۱]
قصیده:
طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداستطوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست | {{{2}}} | |
ای خوش آن مردم که بهر قوّت نور نظردر نظر او را مدام آن قبلهی حاجت رواست | {{{2}}} | |
ای خوش آن طالب که در هنگام حاجت خواستنخاک راه کربلا در چشم او چون توتیاست | {{{2}}} | |
ای خوش آن زایر که او را در چنان حاجت گهیگه نماز بیرعونت گه نیاز بیریاست | {{{2}}} | |
گه به یاد تشنهی آن بادیه اشکش روانگه برای سجدهی آن خاک در قدش دوتاست | {{{2}}} | |
گاه چون پرگار گرد نقطهی مرقد دوانگاه چون بینقطه احرام طاعت ما به جاست | {{{2}}} | |
کربلا گنجیست در ویرانهی دیرین دهرلیک آن گنجی که نقدش نقد شاه اولیاست | {{{2}}} | |
خازن حکمت نهاده در چنان گنج شریفطرفه صندوقی که پر از دُر درج لافتاست | {{{2}}} | |
یا گلستانیست آن روضه که گر بینند بازرنگ گلهایش ز خون رنگ آل مصطفاست | {{{2}}} | |
حدّت ار دارد هوای بقعهاش نبود عجبآتش دلهای سوزان در مزاج آن هواست | {{{2}}} | |
شور اگر خیزد ز خاکش آب دارد جای آنچون همیشه چشمهی آن آب آب چشم ماست | {{{2}}} | |
در میان روضه و آن بقعه تا پا بند فرقدر میان جان و دل انواع بحث ماجراست | {{{2}}} | |
بحث دارد جان که آن روضه شبیه روضه استدل مغارض میشود کان هر دو از هم کی جداست | {{{2}}} | |
با وجود آن همه رفعت که دارد آسمانگر زمین از آسمان خود را فزون گیرد رواست | {{{2}}} | |
از زمین جزء وست صحرای شریف کربلاکربلا جای حسین ابن علی مرتضاست | {{{2}}} | |
آن امام ظاهر و باطن که از محض صفاهمچو ظاهر باطنش آیینهی گیتی نماست | {{{2}}} | |
کی رود ناکام هرکس کآورد رو سوی اوکی شود محروم هرکس را که با او التجاست | {{{2}}} | |
رتبهی گردی که خیزد از ره زوّار اواز ره رفعت قرار بارگاه کبریاست | {{{2}}} | |
شهسوار یثرب و بطحا امام انس و جانپادشاه صورت و معنی شه هر دو سراست | {{{2}}} | |
زندگی بخش دل ارباب صدق اعتقادکشتهی تیغ جفای ناکسان بیوفاست | {{{2}}} | |
عاصیان خیر را از قتل آن معصوم پاکصد خجالت روز حشر از حضرت خیر النساست | {{{2}}} | |
تا اثر دارد جهان در دعوی خون حسینصد هزاران بیادب در معرض فوت و فناست | {{{2}}} | |
باد [۲] نصرت نیک بختی را که دایم در جهاناز ره اخلاص دارد نیّت این باز خواست | {{{2}}} | |
السّلام ای نور بخش دیدهی اهل نظرالسّلام ای آنکه درگاه تو حاجتگاه ماست | {{{2}}} | |
دردمندی نیست کز لطف تو درمانی نیافتخاک درگاه تو اهل درد را دار الشفاست [۳] | {{{2}}} |
السلام ای ساکن محنت سرای کربلاالسلام ای مستمند و مبتلای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای هربلای کربلا را کرده صبرالسلام ای مبتلای هر بلای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفاالسلام ای کشتهی تیغ جفای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای متّصل با آب چشم و آه دلالسلام ای خستهی آب و هوای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای غنچهی نشکفتهی گلزار غممانده از غم تنگدل در تنگنای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای کرده جا در کربلا وز فیض خوددر دل اهل محبّت کرده جای کربلا | {{{2}}} | |
السلام ای رشک برده زندههای هر دیاردر جوار مرقدت بر مردههای کربلا | {{{2}}} | |
یا شهید کربلا گردم بگرد طوف تورغبت سیر فضای غم فزای کربلا | {{{2}}} | |
یاد اندوه و غمت کردم شد از اندوه و غماز دل من تنگتر بر من فضای کربلا | {{{2}}} | |
ریخت خون در کربلا از مردم چشم قضااز ازل اینست گویا مقتضای کربلا | {{{2}}} | |
هرکه اندر کربلا از دیده خون دل نریختغالبا آگه نشد از ماجرای کربلا | {{{2}}} | |
چرخ خاک کربلا را ساخت از خون تو گلکرد تدبیر نیاز آن گل، برای کربلا | {{{2}}} | |
جای آن باشد که گر بویند آید بوی خونتا بنای دهر باشد از بنای کربلا | {{{2}}} | |
سرورا، با یاد لبهای به خون آلودهاتخوردن خونست کارم چون گیای کربلا | {{{2}}} | |
اجر من این بس که گر میرم شود سر منزلمخاک پاک جانفزای دلگشای کربلا | {{{2}}} | |
کربلا خوان عطای تست گردون دم بدممیرساند بر همه عالم صلای کربلا | {{{2}}} | |
هر که میآید به قدر سعی و استعداد خودبهره میگیرد از بحر عطای کربلا | {{{2}}} |
نیست سبحه این که بردستست ما را بلکه هستدانهی چندی ز درّ بیبهای کربلا | {{{2}}} | |
یا شهید کربلا، از من عنایت کم مکنچون تو شاه کربلایی من گدای کربلا | {{{2}}} | |
در دلم دردیست استیلای بیم معصیتشربتی میخواهم از دار الشفای کربلا | {{{2}}} | |
روزگاری شد که مأوای فضولی کربلاستنیست او را میل مأوایی ورای کربلا | {{{2}}} | |
هست امیدم که هرگز برنگردد تا ابدروی ما از کعبهی حاجت روای کربلا | {{{2}}} | |
هم چو سعی مروه لطف حق نبخشد اجرهاسعی ما را در زمین پرصفای کربلا [۴] | {{{2}}} |
روی دلم باز سوی کربلاسترغبت بیمار به دار الشفاست | {{{2}}} | |
گرد ره بادیهی کربلامخبر مظلومی آل عباست | {{{2}}} | |
زین سبب از دیدهی اهل نظراشک فشانندهتر از توتیاست | {{{2}}} | |
ذکر لب تشنهی شاه شهیدشهد شفای دل بیمار ماست | {{{2}}} | |
آن که بهر خستهی بیدست و پانیّت طوف در او هم دواست | {{{2}}} | |
آن که پس از واقعهی کربلاآرزوی نصرت او هم غزاست | {{{2}}} | |
اشرف اولاد بنی فاطمهسیّد آل علی المرتضاست | {{{2}}} | |
پردهی آرایش درگاه اوپردهکش چهرهی جرم و خطاست | {{{2}}} | |
کنگرهی قصر معّلای اوارّهی نخل بُن خصم دغاست | {{{2}}} | |
آن که به درگاه حسین علیروی نهاده به امید جزاست | {{{2}}} | |
نیّتش اینست که کردم طوافروضه جزای عمل من سزاست | {{{2}}} | |
میشود البته خجل گر کسیپرسد ازو روضهی دیگر کجاست | {{{2}}} | |
در همه طاعت غرض آدمیمرتبهی دولت قرب خداست | {{{2}}} | |
هرکه طواف در آن شاه کردچون به یقین مدرک این مدّعاست | {{{2}}} | |
دغدغه دارم که در آن نیست رایدغدغهی طاعت دیگر چراست | {{{2}}} | |
ای به رضای تو قضا و قدروی همه کار تو به تقدیر راست | {{{2}}} | |
بود دلت را به شهادت رضانصرت دشمن اثر آن رضاست | {{{2}}} | |
ورنه کجا دشمن بد کیش راتاب مصاف خلف مصطفاست؟ | {{{2}}} | |
خصم ز تدبیر ظهور فسادگرچه ثبات خود و نفی خداست | {{{2}}} | |
معجزت این بس که کنون بیاثرآن شده محجوب حجاب فناست | {{{2}}} | |
داخل آثار علامات تستتا به ابد آنچه به دست بقاست | {{{2}}} | |
در همهی مذهب حق مجملاقاتل تو قابل لعن خداست | {{{2}}} | |
تجربه کردیم بسی در جهانهیچ دلی نیست که دور از بلاست | {{{2}}} | |
بهر تو ماتمکدهای بیش نیستخانهی دل کز غم و رنج و عناست | {{{2}}} | |
گریهکنان مردم چشم همهبهر تو پوشیده سیه در عزاست | {{{2}}} | |
مردم دیده همه ماتمزدهدیدهی مردم همه ماتم سراست | {{{2}}} | |
دوست چه سان از تو شود ناامیدحاجت دشمن چو به لطفت رواست | {{{2}}} | |
کار «فضولی» به تو افتاده استچارهی او کن که بسی بینواست [۵] | {{{2}}} |
رباعی:
آسوده کربلا بهر فعل که هستگر خاک شود نمیشود قدرش پست | {{{2}}} | |
بر میدارند و سبحهاش میسازندمیگردانند از شرف دست به دست [۶] | {{{2}}} |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 797-800.