فردوسی
حکیم ابو القاسم فردوسی طوسی بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان شمرده میشود. او در دههی سوم قرن چهارم هجری به سال 329 ه ق. برابر با سال درگذشت رودکی در «فاز» یا «پاز» طوس متولد شد. وی از دهقانان طوس بود.
فردوسی به سال 365 ه ق. به سن 35 سالگی نظم شاهنامه را آغاز کرد و پس از 35 سال یعنی در 70 سالگی به سال 400 هجری آن را به پایان رسانید.
شاهنامه شامل سرگذشت پادشاهان سلسلههای داستانی (پیشدادی و کیانی) و سلسلهی تاریخی ساسانی است و در باب سلسلهی اشکانی فقط چند بیت دارد. مأخذ عمدهی شاهنامهی فردوسی، شاهنامهی منثور ابو منصوری است که در اواسط قرن چهارم هجری به حکم ابو منصور محمد بن عبد الرزّاق طوسی فرمانروای طوس تدوین شد و علاوه بر آن، روایات مختلف شفاهی و کتبی به دست فردوسی افتاد و وی مجموع آنها را در شاهکار جاوید خود جای داد. وزن شاهنامه بحر متقارب «وزن حماسههای ایران» است. فردوسی معانی دقیق و مطالب عالی فلسفی و اجتماعی و اخلاقی را در طی داستانهای خود آورده است. وی پس از ختم شاهنامه آن را از طوس به غزنین برد و به سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد. فردوسی پس از مسافرت به این شهر برخلاف انتظار خود مورد توجّه و محبّت پادشاه غزنوی قرار نگرفت و با آنکه بنابر روایات، سلطان محمود تعهّد کرده بود که در برابر هر بیت یک دینار بدو دهد، به جای دینار درهم داد. این کار مایهی خشم فردوسی گشت، چنان که بنا بر همان روایات همهی دراهم محمود را به حمامی و فقاعی بخشید. اما دلایل اختلاف و کدورت فردوسی و محمود از این قرار بود:
1- اختلاف مذهبی میان فردوسی که به مذهب تشیع و محمود که به تسنن معتقد بود و هر دو در عقیدهی خود راسخ بودند.این معنی از هجو نامهای که فردوسی برای سلطان محمود سروده است به خوبی برمیآید.
2- اختلاف عقیدهی محمود و فردوسی بر سر مسایل نژادی و ملی. فردوسی محققا ایرانی وطنپرستی بوده و در شاهنامه نیز به حکم شرایط حماسهی ملی ناگزیر همواره دشمنان ایران را مانند تازیان و ترکان به بدی یاد کرده و بالعکس از ایرانیان همواره به نیکی سخن گفته است.
3-خسّت ذاتی محمود که فردوسی به آن اشاره کرده است، او را از دادن صلهی جزیلی که فردوسی توقّع داشت مانع شد، چنان که صله و انعامی که در برابر رنج سی سالهی شاعر حقیر مینمود، به فردوسی داد که به قول شاعر به بهای فقاعی میارزید. بهر حال فردوسی به سال 411 ه ق. تقریبا در سن 80 سالگی بدرود حیات گفت. مدفن وی در طوس میباشد. و آرامگاهی که در سال 1313 ه ش. برای او ساختهاند در محل تقریبی مدفن اوست.
در شهریور سال 1313 شمسی از خاورشناسان و دانشمندان کشورهای مختلف جهان دعوت به عمل آمد که در جشن هزارهی فردوسی شرکت کنند. نخستین جلسهی کنگرهی فردوسی به ریاست حاج محتشم السلطنه در تهران تشکیل شد که تا هفدهم شهریور ماه همان سال ادامه یافت. سپس هیأت میهمانان به اتفاق رضا شاه به مشهد رفتند و آرامگاه فردوسی را در 20 مهر ماه همان سال گشودند.
نظامی عروضی نویسد که پس از مرگ فردوسی، جهل و غوغای عوام مانع تدفین جنازهی وی در گورستان شهر شدند و او را «رافضی» خواندند. به ناچار جنازه را در باغی که کنار دروازهی شهر و متعلق به خود حکیم فردوسی بود به خاک سپردند. [۱]'
نعت رسول اللّه (ص) و آل مطهّر او (ع):'
به گفتار پیغمبرت راه جویدل از تیرهگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحیخداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم، علیم در استدرست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن راز اوستتو گویی دو گوشم بر آواز اوست
منم بندهی آل بیت نبی «ص»ستایندهی خاک پای وصی
حکیم، این جهان را چو دریا نهادبرانگیخته موج از او تند باد
دو هفتاد کشتی در او ساختههمه بادبانها برانداخته
یکی پهن کشتی بسان عروسبیاراسته همچو چشم خروس
محمّد در او اندرون با علیهمه اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدیدکرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست اگر موج خواهد زدنکس از غرقه بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبیّ و وصیشوم غرقه، دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیرخداوند تاج و لواو سریر
اگر چشم داری به دیگر سرایبه نزد نبیّ و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من استچنین است و این رسم و راه منست
بدین زادم و هم بدین بگذرمچنان دان که خاک پی حیدرم
ابا دیگران مر مرا کار نیستجز این مر مرا هیچ گفتار نیست
دلت گر به راه خطا مایل استترا دشمن اند در جهان همدل است
هر آن کس که در دلش بغض علیستاز او خوارتر در جهان زار کیست
نباشد مگر بیپدر دشمنشکه یزدان به آتش بسوزد تنش
نگر تا نداری به بازی جهاننه برگردی از نیک پی همرهان
از این در سخن چند رانم همیهمانا کرانش ندام همی[۲]
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 728-729.