عبید اللّه بن حر جعفی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عبید اللّه بن حر جعفی‌
مرگ سال 68 هجری
علت مرگ از بیم اسیری خود را به فرات انداخت و غرق شد
پیشه شاعر

عبید اللّه بن حرّ بن مجمع بن خزیم جعفی از اشراف کوفه و مردی شجاع و از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود. پس از شهادت علی (ع) به کوفه رفت و در فاجعه‌ی کربلا حاضر نشد.

در منزل «بنی مقاتل» با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد و امام (ع) از او تقاضای یاری کرد. اما او نپذیرفت و گفت: من از کوفه گریخته‌ام که مجبور نشوم از طرف عبید اللّه با تو بجنگم و به تو نیز نمی‌پیوندم که پایان کار را می‌دانم. امام فرمود:

«اینک که به یاری ما اقدام نمی‌کنی، از خدا بترس و با ما کارزار مکن و از اینجا برو. سوگند به خدا هرکس ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، هلاک می‌شود.[۱]»

مورّخان نوشته‌اند: عبید اللّه پس از حادثه‌ی عاشورا، پیوسته دریغ می‌خورد که چرا چنان توفیق بزرگی را از دست داد و شعرهایی در این‌باره به او نسبت داده‌اند. در اشعار او سوزش این افسوس را می‌توان یافت. گویند این اشعار به گوش عبید اللّه بن زیاد رسید و او را خواند ولی عبید اللّه بن حرّ اجابت نکرد و بر اسب خویش نشست و از کوفه خارج شد و در محلّی کنار فرات اقامت گزید.

چون مصعب بن زبیر خروج کرد بدو پیوست و در جنگ با مختار ثقفی او را یاری کرد. مصعب از او ترسید و او را حبس کرد. پس از مدتی با وساطت عده‌ای آزاد شد و جنگجویانی را فراهم کرد و «تکریت» را گرفت و به کوفه حمله کرد ولی عده‌ای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسیری به سال 68 هجری خود را به فرات انداخت و غرق شد.[۲]


1- فیا لک حسرة نادمت حیاتردّد بین حلقی و التراقی

2- حسین حین یطلب بذل نصری‌علی أهل الضلالة و النفاق

3- و لو أنی او اسیه بنفسی‌لنلت کرامة یوم التلاق

4- مع ابن المصطفی نفسی فداه‌تولی ثم ودّع بانطلاق

5- فقد فاز الاولی نصروا حسیناو خاب الآخرون الی النفاق[۳]


1- تا زنده‌ام، حسرت و نامرادی بر من باد، حسرتی که فضای سینه‌ام را پر کرده است.

2- وقتی که حسین (ع) از من در برابر دشمنان و نامردمان یاری خواست.

(در آن روز امام از او خواست بازگشتی به خود داشته باشد تا تمام گناهان و ناروایی‌های جانش از بین برود و محو شود)

3- اگر من جانم را فدایش می‌کردم، در روز بازپسین پیروزمند و کامروا بودم.

4- روزی‌که با پسر پیامبر وداع کردم، وای بر آن روز!

5- آنان‌که حسین را یاری کردند، نیک‌بخت بودند و آنان‌که از او روی گرداندند و رهایش کردند، چند چهره و منافق بودند.


منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمد زاده، ج‌1، ص 54

پی نوشت

  1. الفتوح؛ ص 879.
  2. الاعلام زرکلی؛ ص 615.
  3. مقتل ابی مخنف؛ ص 72- 74. ادب الطف؛ ج 1، ص 96 و 97.