فقیه عماره یمنی
اشاره
ابو محمّد، عمارة بن ابی الحسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمنی مکنّی به ابو محمّد و ملقب به نجم الدّین از فقهای شیعه امامیه و مدرّسین و مؤلفین آنان و از شهیدان راه تشیّع است. وی عالم به فرائض و مورّخ و شاعر یمنی در قرن ششم بود.
اصل وی از شهر «سرطان» در وادی «وساع» یمن است و در سال 515 ه ق در تهامه متولد شد و به سال 531 هجری به زبید سفر کرد و نزد دانشمندان آنجا به تلمّذ پرداخت. سپس به تجارت اشتغال ورزید و به عدن مسافرت کرد و از آنجا به مکه و سپس به مصر رفت و پس از چندی به زبید بازگشت.
در سال 550 هجری «قاسم بن هشام» امیر مکه وی را به رسالت نزد طلائع بن رزیک وزیر خلیفه فاطمی فرستاد. عماره در مصر مورد احترام و اکرام فاطمیان قرار گرفت و از اینرو وی آنها را مدح بسیار کرده است. [۱]
عماره با شهامتی کامل از حریم مقدسات انسانی دفاع کرد. او پس از انقراض دولت فاطمیان در مصر نیز در جانبداری از دوستان فاطمی خود به دلیل قصیدهای که در رثای فاطمیان سرود به دست صلاح الدین ایوبی در 26 شعبان سال 596 اعدام شد. [۲]
گفتهاند با هفت تن از بزرگان مصر توطئهای به مخالفت با صلاح الدّین ترتیب داده بود. [۳]
تألیفات گرانمایه و آثار علمی و ادبی او عبارتند از: «النکت العصریه فی اخبار الدیار المصریه» که به نظر میآید همان «اخبار الوزراء المصریین» باشد.[۴] «اخبار الیمن» یا تاریخ یمن. کتابی در فرائض مواریث. دیوان شعر- قصیدهای به نام «شکایة المنظلم و نکایة المتألم» (شکوای دادخواه و انتقام یک دردمند از ستمگر بدخواه) این قصیده را برای صلاح الدّین فرستاد، و «المفید فی اخبار زبید.»
اشعارش در عین روانی متین و محکم، پر ارج و با رونق است و از همه مهمتر مهر ولای پیوستهای که به عترت وحی و خاندان طه و اعتقاد به امامت و پیشوایی آنان داشت. علمش کامل و فضل او با ادبی والا و شعرش دلربا و شیوا بود. [۵]
عماره در مرثیه خویش حرمان خود را از یاری حسین با شمشیر، به مشایعت زبان و گفتار جبران میکند.[۶]
قصیده:[۷]
1- ولاءک مفروض علی کلّ مسلمو حبّک مفروط و أفضل مغنم
2- إذا المرء لم یکرم بحبّک نفسهغدا و هو عند اللّه غیر مکرّم
3- ورثت الهدی عن نصّ عیسی بن حیدرو فاطمة لا نصّ عیسی بن مریم
4- و قال: أطیعوا لإبن عمّی فإنّهأمینی علی سرّ الآله المکتّم
5- کذلک وصّی المصطفی و ابن عمّهإلی منجد یوم «الغدیر» و متهم
6- علی مستوی فیه قدیم و حادثو إن کان فضل السبق للمتقدّم
7- ملکت قلوب المسلمین ببیعةأمدّت بعقد من ولائک مبرم [۸]
1- ولایت تو بر مسلمانان فرض و واجب است، و مهرت ذخیرهی آخرت و غنیمت دنیا است.
2- اگر آدمی با مهرت جان خود صفا نبخشد، نزد خدای گیتی پاک و مصفّا نباشد.
3- رهبری با نص عیسی فرزند حیدر و فاطمه یافتی، نه گفتار عیسی فرزند مریم.
4- گفت: طاعت پسر عم به گردن گیرید که امین من است و امین خدا در اسرار مکتوم.
5- چونان وصایت مصطفی به پسر عمش که در روز غدیر با مردم حجاز و تهامه در میان هشت.
6- تاریخ تکرار میشود، کهنه و تازه یکسان است و فضیلت ویژه سابقان است.
7- با پیمان و بیعت دلهای مسلمانان را در اختیار گرفتی، ولایت مفروض.
بعد از کشته شدن ملک صالح شعرا در سوگ او مرثیه خواندند و به رثای اهل بیت پرداختند. عماره یمنی نیز در رثای اهل بیت و رثای وزیر ملک صالح چنین سروده است: [۹]
1- یا صاحبی و فی مجانبة الهویرأی الرّشاد فما الذی تریان؟!
2- بی ما یذود عن التسبّب أولهو یزیل أیسره جنون جنانی
3- قبضت علی کفّ الصّبابة سلوةتنهی النّهی عن طاعة العصیان
4- امسی و قلبی بین صبر خاذلو تجلّد قاص و همّ دان
5- قد سهّلت حزن الکلام لنادبآل الرّسول نواعب الأحزان
6- فابذل مشایعة اللسان و نصرهإن فات نصر مهنّد و سنان
7- و اجعل حدیث بنی الوصی و ظلمهمتشبیب شکوی الدّهر و الخذلان
8- غصبت أمیّة ارث آل محمّدسفها و شنّت غارة الشنآن
9- و غدت تخالف فی الخلافة أهلهاو تقابل البرهان بالبهتان
10- لم تقتنع أحلامها برکوبهاظهر النّفاق و غارب العدوان
11- و قعودهم فی رتبة نبویّةلم یبنها لهم أبو سفیان
12- حتّی أضافوا بعد ذلک أنّهمأخذوا بثار الکفر فی الإیمان
13- فأتی زیاد فی القبیح زیادةترکت یزید یزید فی النقصان
14- حرب بنو حرب أقاموا سوقهاو تشبّهت بهم بنو مروان
15- لهفی علی النفر الذین أکفنّهمغیث الوری و معونة اللهفان
16- أشلاؤهم مزق بکلّ ثنیّةو جسومهم صرعی بکلّ مکان
17- مالت علیهم بالتمالی أمّةباعت جزیل الربح بالخسران
18- دفعوا عن الحقّ الذی شهدت لهمبالنصّ فیه شواهد القرآن
1- ای دوستان! صلاح من در پرهیز از عشق و نواست تا شما چه گوئید؟
2- اینک دردی به دل دارم که جای عشق و شوریدگی نماند، خمار شیدایی از سر بپراند.
3- فراموشی چنان دست شیدایی از سرم کوتاه نمود که دیگر نغمهی نافرمانی ساز نکنم.
4- تاریکی شب که سایهگستر شود، شکیبایی از دل برود، انتقام امیدی خام است، اما غم و اندوه همدم.
5- میدان سخن سخت و ناهموار باشد، اما نوحهسرای خاندان احمد راهی بس هموار در پیش دارد.
6- اینک که شمشیر تیز و سنان خونریز را نوبت جولان نیست، زبان خامه را به نصرت و یاری آزاد کن.
7- حدیث از خاندان علی گوی و ستمی که بر آنان رفت. ترانه و غزل را شیوهی دگر بیارای.
8- خاندان امیّه میراث رسول را بربود، بر خاندان محمّد غارت آورد.
9- با صاحبان مسند خلافت راه خلاف گرفتند، در قبال برهان بهتان زدند.
10- قانع نشدند که خیل نفاق بتازند، دست ستم از آستین کین برآرند.
11- در جایگاه پیغمبر (ص) نشستند، در حالیکه این مرتبت از پدرشان ابو سفیان به آنها نرسیده بود.
12- تا اینکه بعد از آن، خونبهای کفر را از ایمان گرفتند.
13- زیادشان گستاخی از حد به دربرد، یزیدشان را به هلاک و دمار سپرد.
14- آسیای خونی که خاندان حرب به گردش درآورد، زادگان مروان آسیابان شدند.
15- دریغ و افسوس بر این آزادگان که باران رحمت الهی و یار ستمدیدگان بودند.
16- پیکر مبارکشان بر سر تپّهها چاکچاک، در بیابانها عریان بر خاک.
17- امّت سرگشته علیه آنان دست بهم دادند، بهشت برین فروختند، دوزخ و نفرین به جان خریدند.
18- حقّ خلافت که با نصوص قرآنی و تأیید رسالت پناهی ویژهی آنان بود، ضایع گشت.
قطب الدّین راوندی
قطب الدّین، ابو الحسن سعد بن هبة اللّه بن حسین بن عیسی راوندی یکی از پیشوایان علمای شیعه، و از اساتید بینظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است.
تألیفات ارزندهاش عبارتند از: «سلوة الحزین»، «المغنی فی شرح النهایة» در ده جلد، «منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه»، «رسالة فی الناسخ و المنسوخ فی القرآن»، «جنّا الجنّتین فی ذکر ولد العسکریین»، «شرح الذریعة للشریف المرتضی» در 3 جلد، «الخرائح و الجرائح»، «الایات المشکلة» و همچنین رسالهای در اثبات اینکه طریقهی کلام در معرفت احکام دینی طریقهی مطمئن و خالی از شبهه نیست، نوشت و در آن نود و پنج مورد از موارد اختلاف بین شیخ مفید و سیّد مرتضی دو پیشوای نامی شیعه را یادآور شد.
قطب الدّین در روز چهارشنبه دهم شوال سال 573 ه ق وفات یافت. قبرش هماکنون در صحن جدید حضرت معصومه (س) در قم قرار دارد. [۱۰]
1- بنو الزّهراء آباء الیتامیإذا ما خوطبوا قالوا: سلاما
2- هم حجج الآله علی البرایافمن ناواهم یلق الأثاما
3- فکان نهارهم أبدا صیاماولیلهم کما تدری قیاما
4- ألم یجعل رسول اللّه یوم الغدیر علیّا الأعلی اماما؟
5- ألم یک حیدر قرما هماما؟ألم یک حیدر خیرا مقاما؟ [۱۱]
1- فرزندان زهرا، پدران یتیمانند که هرگاه مخاطب (جاهلان) قرار گیرند میگویند: درود بر شما.
2- آنان دلیلهای خدا بر مردمند، هرکس بدی آنان را بخواهد، گناهکار است.
3- آنان روزها را روزهدار و شبها را شبزندهدارند.
4- آیا رسول خدا «روز غدیر» علی بزرگوار را امام قرار نداد؟
5- آیا نبود حیدر (علی) مرد شجاع با عظمت و آیا نبود حیدر دارای بهترین مقام و منزلت؟.
1- لآل المصطفی شرف محیطتضایق عن مرامیه البسیط
2- إذا کثر البلایا فی البرایافکلّ منهم جاش ربیط
3- إذا ما قام قائمهم بوعظفإنّ کلامه درّ لقیط
4- أو امتلات بعد لهم دیارتقاعس دونه الدّهر القسوط
5- هم العلماء إن جهل البرایاهم الموفون ان خان الخلیط
6- بنو أعمامهم جاروا علیهمو مال الدهر إذ مال الغبیط
7- لهم فی کلّ یوم مستجدّلدی أعدائهم دمّ عبیط
8- تناسوا ما مضی بغدیر خمّفأدرکهم لشقوتهم هبوط
9- ألا لعنت أمیّة قد أضاعوا(الحسین) کأنّه فرخ سمیط
10- علی آل الرّسول صلاة ربّیطوال الدّهر ما طلع الشمیط [۱۲]
1- برای خاندان پیامبر اکرم (ص) شرافت عظیمی است که زمین برای فضائلشان کوچک است.
2- هنگامیکه همهجا را بلا گرفت، هرکدام آنان زره (پناهگاه) محکمی هستند.
3- هنگامیکه قائمشان در مقام موعظه ایستاد کلامش چون درّ گرانبها است.
4- و یا زمانیکه دنیا با عدلشان پر شد، روزگار جبّار در برابرشان تسلیم خواهد شد.
5- آنان دانایانند اگرچه مردم جاهلند، آنان وفاکنندگانند اگرچه (حتی) دوستان خیانت کنند.
6- پسر عموهایشان بر آنان ستم کردند، روزگار از آنها اعراض کرد هنگامیکه ریاست از آنها گرفته شد.
7- برای آنان در هر روز، پیش دشمنانشان قربانی تازهای بود.
8- فراموش کردند آنچه که در غدیر خم گذشته بود. در نتیجه، به خاطر شقاوتشان مقام آنان (از نظر ظاهری) را پایین آوردند.
9- لعنت خدا بر بنی امیه که خون حسین (ع) را ریختند، گویا که او جوجه کمارزشی بود!!
10- بر دودمان پیامبر همه روزه درود خدا باد تا زمانیکه صبح میدمد و خورشید طلوع میکند.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:282-286.
پی نوشت
- ↑ النکت العصریه فی اخبار الدیار المصریه.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 409.
- ↑ لغتنامه دهخدا به نقل از الاعلام زرکلی.
- ↑ الاعلام زرکلی.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 409.
- ↑ ادب الطف؛ ج 3، ص 189.
- ↑ قصیده خطاب به الفائز بن ظافر خلیفهی فاطمی است.
- ↑ ادب الطف؛ ج 3، ص 194 و 195. الغدیر؛ ج 4، ص 408.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 356.
- ↑ الغدیر ج 5، ص 380. ادب الطف؛ ج 3، ص 204.
- ↑ الغدیر؛ ج 5، ص 379. ادب الطف؛ ج 3، ص 205 و 206.
- ↑ الغدیر؛ ج 5، ص 379. ادب الطف؛ ج 3، ص 203.