عباسعلى براتی پور

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۳۲ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام =عباسعلى براتى‌پور | تصویر...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عباسعلى براتى‌پور
پرونده:اندازه تصویر =
زادروز 1322 ه.ش
تهران
دیوان سروده‌ها «بهت‌نگاه»،«چشم بیمار»،«بر تربت خورشید»،«غم دلدار»،«زمزمۀ مستى»،«وعدۀ دیدار»و«ماه در فرات».
مدرک تحصیلی دیپلم


براتى‌پور در سال 1322 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاهش به پایان برد و به اخذ دیپلم ریاضى نایل شد.وى در سال 1341 به استخدام نیروى هوایى درآمد و پس از طىّ دوره‌هاى تخصصى در داخل و خارج از کشور در سالهاى اخیر با درجۀ سرهنگى به افتخار بازنشستگى نایل آمد. [۱]

وى از اواخر تحصیلات دوره متوسطه به شعر و شاعرى روى آورد و به مطالعۀ دواوین شعرا پرداخت و به خاطر ارادت دیرپایى که به ذوات مقدس حضرات معصومین(ع)داشت از ستایش آل الله غافل نماند.او در حال حاضر از چهره‌هاى نام‌آشناى شعر آیینى معاصر است و سالها است که در واحد ادبیات حوزۀ هنرى سازمان تبلیغات اسلامى-شعبۀ تهران- منشأ خدمات شایان فرهنگى است.از آثار قلمى اوست:«بهت‌نگاه»،«چشم بیمار»،«بر تربت خورشید»،«غم دلدار»،«زمزمۀ مستى»،«وعدۀ دیدار»و«ماه در فرات».

از عطش لبریز

تو را با گل برابر آفریدند ز بویت نافۀ تر آفریدند
براى خاطر نازکْ خیالت نسیم روح‌پرور آفریدند
جهان شد روشن از برق نگاهت تو را مهر منوّر آفریدند
براى کشور حُسن و ملاحت امیرى ماهْ منظر آفریدند
شجاعت تا به عالم اوج‌گیرد تو را آیین و مظهر آفریدند
سپاه عاشقان کربلا را سپهسالار لشکر آفریدند
براى روز عاشوراى خونبار علمدارِ دلاور آفریدند
تویى سرچشمۀ ایمان و ایثار تو را از روح،پیکر آفریدند
بنازم بازوى مردانه‌ات را که چون بازوى حیدر آفریدند
به جاى دستهاى باوفایت به رنگ ارغوان،پر آفریدند
تو را کام از عطش لبریز کردند برایت حوض کوثر آفریدند
تو را باب الحوائج نام کردند به عالم سَرور و سر آفریدند
فرات،افسوس مى‌نوشد شب و روز روانش را مکدّر آفریدند
تو را اى شافع بشکسته بالان براى روز محشر آفریدند [۲]

ماه نو

چو آتش ستم خصم دون زبانه گرفت تو را نشان بلا دید و در میانه گرفت
شرار کین چو فتاد از جفا به خرمن دین شرر به سینۀ اهل وفا زبانه گرفت
شمیم پاک پیامت به هر کرانه رسید چمن نسیم کلام تو را،ترانه گرفت
به شَست خصم اگر تیر جان شکارى بود جهید و از همه عالم تو را نشانه گرفت
شنید نغمۀ«هَلْ مِنْ مُعین؟»چو غنچه ز گل چو مرغ سوخته دل پر ز آشیانه گرفت
به عزم یارى دین خدا فتاد به خاک ولیک تشنگى خویش را بهانه گرفت
به عرش سینۀ تو ماه نو گرفت قرار ولى ز سوز عطش سر به روى شانه گرفت
ز دیدگان فلک،سیل اشک شد جارى گلوى خشک وِرا تا عدو نشانه گرفت
به خون نشسته چو ماهى به روى دوش پدر ز دوست،جام شهادت چه عاشقانه گرفت
ز دست سبط نبى شد به عرشْ خون گلوش شفق ز خون على رنگ جاودانه گرفت
نخفت دیدۀ شب تا سحر به سان سحاب ز بس که در غم او گریۀ شبانه گرفت
کبوتران حرم سر به کوه و دشت زدند به کف چو خصم فرومایه تازیانه گرفت [۳]

منابع

محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 552-554.

پی نوشت

  1. سخنوران نامى معاصر ایران،ج 1،ص 520.
  2. ماه در فرات،به کوشش عباس براتى‌پور،ص 136 تا 138.
  3. بهت نگاه،عباس براتى‌پور،ص 29 تا 31.