محمد علی سالاری ثانی

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمدعلی سالاری ثانی (١٣٢٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

محمد علی سالاری ثانی
محمد علی سالاری ثانی.JPG
زادروز اردیبهشت ماه ١٣٢٦ه.ش
مشهد
پدر و مادر غلامحسین سالاری ثانی
سبک نوشتاری غزل
کتاب‌ها «مسافر کربلا»، «چشمه خورشید» و «بهانه خلقت»

زندگینامه

محمدعلی سالاری ثانی فرزند غلامحسین در اردیبهشت ماه ١٣٢٦ شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد و سپس به شغل آزاد روی آورد.

او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. وی عضویت در شورای شعر انجمن شعر آستان قدس رضوی را در کارنامه فعالیت خود دارد.

آثار

سالاری دارای سه مجموعه چاپ شده «مسافر کربلا»، «چشمه خورشید» و «بهانه خلقت» است. ایشان اکثر قالبهای شعری را تجربه کرده اما بیشتر غزل می‌‏سراید. ‏‏‏‏‏‏‌‏‏‏‏‏‏[۱]

اشعار

صد شهر عشق

صد شهر عشق را به تماشا گذاشتی وقتی که در حریم عطش پا گذاشتی
عاشق شدن نهایت از خود گذشتن است این طرفه را چه خوش به تماشا گذاشتی
عشق تو را چگونه به تصویر می‏‌کشند در باوری که هستی خود را گذاشتی
آوازه‏‌اش ز وسعت هفت آسمان گذشت دستی که در شریعه ز خود جا گذاشتی
باغ و بهار خرّمی از سعی تو گرفت تا دست مهر بر سر گل‏‌ها گذاشتی
آتش گرفت سلسله آب و علقمه از حسرتی که بر دل دریا گذاشتی
با این همه وفا و تعهد، حسین را باور کنم که رفتی و تنها گذاشتی
آتش زند به هستی «سالار» عاشقان راهی که پیش پای دل ما گذاشتی

حدیث عشق

فروغ بخش دل بی‏قرار ما عبّاس چراغ لاله شب‏‌های نینوا عبّاس
زبان الکن من برنیاید از وصفت حدیث عشق تو و شعر من کجا عبّاس
دعای دست تو در گوش آسمان جاریست ز گوشه گوشه محراب کربلا عبّاس
قسم به معرفت و مردی و وفاداری که شد رفیع مقام تو تا خدا عبّاس
تو از کدام دیار و کدام سلسله‌‏ای ندیده چشم فلک چون تو باوفا عبّاس
هنوز علقمه در حسرت لبت مانده است که سر کند همه شب ناله‌‏های یا عبّاس
ردای منصب سقایی‏‌ات تماشایی است که مشک از تو نشد لحظه‏‌ای جدا عبّاس
گذشتی از سر جان در کنار شطّ فرات بروز واقعه لب تشنه، بی‌‏ریا، عبّاس
به پاس حرمت ایثار جان به راه حسین علی و فاطمه گفتند، مرحبا عبّاس
گذشتم از همه حتّی ز خود به شوق وصال از آن زمان که شدم با تو آشنا عبّاس
چرا شکفته نباشم چو گل من ای «سالار» که عهد بسته دلم عاشقانه با عبّاس

نماز عاشورا

امام عشق صلا داد تا اذان دادند و قبله را به سر انگشت خود نشان دادند
شکوه و جلوه به قد قامت‌الصلات آن روز به دشت ماریه از مهر عاشقان دادند
شمیم واژه تکبیر در هوا گل کرد فرشته‌‏ها همه در کربلا اذان دادند
دو سرو در صف اول به پاسداری عشق به رسم عهد و وفا عاشقانه جان دادند
رسید رکعت دوم قیام قامت‌‏ها سرود شوق شهادت بر آسمان دادند
تمام هستی خود را قبیله خورشید یکایک از سر پیمان به میزبان دادند
چه بود سرّ کلام امام وقت سلام که بی‏‌ریا همه از شوق دل به آن دادند
نماز را به تماشا گذاشت خون خدا ولی دریغ مگر کوفیان امان دادند
سلام بر همه دل سپردگان در عشق که بر نماز چنین شرح جاودان دادند
سخن ز قامت پاکان چه گویمت «سالار» اگر چه شعر مرا قدرت بیان دادند

برای زینب (س)

بعد از آن واقعه تا دور زمان سهم تو شد گل پرپر شده و جور خزان سهم تو شد
تا که بر نی سر خورشید شد از دست قضا آشیان سوختن و اشک روان سهم تو شد
کاروانی همه سرگشته و حیران در دشت غرق در ماتم و بی‌تاب و توان سهم تو شد
عوض تسلیت ای دختر ناموس خدا در رهِ شام بلا زخم زبان سهم تو شد
وارث فاطمه و غربت شب‌‏های علی عجبی نیست اگر داغ گران سهم تو شد
ای پیام‌آور آزادگی و خون و شرف شرح کن نهضت خود را که زمان سهم تو شد
شد بر افراشته بر بام فلک بیرق عشق تا علمداری خونین‌‏کفنان سهم تو شد
کوفه در کوفه فرو ریخت ز شور سخنت تا که در کاخ ستم حُسن بیان سهم تو شد
خطبه شام تو بر شد ز فلک مرتبه‌‏اش تا که عنان خود و نام و نشان سهم تو شد
ای فدایت همه هستی «سالار» بخوان قصه عشق که اسرار نهان سهم تو شد

منابع

پی نوشت

  1. گفت‌وگوی مؤلف با شاعر.