شمر بن ذی الجوشن

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شمر بن ذی‌ الجوشن، از تابعان و از رؤسای قبیله هوازن و از فرماندهان سپاه کوفه در واقعه عاشورا بود.


مشخصات فردی
نام کامل شمر بن شُرَحبیل (ذی الجوشن) بن اَعْوَر بن عمرو
کنیه ابوسابغه
لقب شِمر
نسب/قبیله قبیله بنی‌ عامر بن صَعصَعَه، هَوازِن، خاندان ضِباب بن کلاب
درگذشت 66ق
نحوه درگذشت به دست یاران مختار
نقش در واقعه کربلا
اقدامات پراکنده کردن مردم از اطراف مسلم بن عقیل • قطع کردن سخنان امام حسین (ع) در روز عاشورا • پرتاب تیر به سوی زهیر بن قین • شهادت نافع بن هلال • نقش داشتن در شهادت امام حسین (ع) • تصمیم به شهادت رساندن امام سجاد (ع) و آتش زدن خیمه‌ها • دستور به شهادت رساندن همسر عبدالله بن عمیر کلبی
نقش‌های برجسته فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد • از حاملان سرهای شهدای کربلا نزد ابن زیاد و یزید
دیگر فعالیت‌ها از یاران حضرت علی در جنگ صفین • شهادت علیه حجر بن عدی

زندگینامه

نسب

وی از قبیله بنی‌عامر بن صَعصَعَه و از خاندان ضِباب‌ بن کِلاب بود.[۱] از این‌رو، از وی با نسب‌هایی چون عامری، ضبابی[۲] و کلابی[۳] یاد کرده‌اند.

معنای واژه شمر

در کتاب‌های لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته می‌شود شمر واژه‌ای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانه‌سرای، هم صحبت در شب‌نشینی) است.[۴] کُنیه شمر را ابوسابغه نوشته‌اند.[۵]

پدر

پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل‌ بن اَعوَر بن عمرو نام داشت.[۶]درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آن‌رو که سینه‌اش برآمده بود.[۷] به قولی نیز نام او جَوشَن‌ بن ربیعه بود.[۸] ذوالجوشن به خواسته پیامبر (ص) در اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.[۹]

مادر

از مادر شمر نیز به پلیدی یاد می‌کنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.[۱۰] امام‌ حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.[۱۱]

خصوصیات شمر

شمر مردی ابرص (آبله‌رو) و زشت‌روی بود. [۱۲] امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا به او فرمود: پیامبر (ص) راست گفت که گویا سگ سیاه و سفیدی را می‌بینم که خون اهل بیتم را می‌آشامد.[۱۳]

جنگ صفین

در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. وی در ابتدا از یاران امام‌ علی (ع) بود. در جنگ صفین آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با اَدهَم‌ بن مُحرِز باهلی از سپاه شام، ضربت شمشیر سختی به صورتش وارد شد و مجروح گشت[۱۴] اما بعداً از امام‌ علی (ع) روی گرداند و از دشمنان پر کینه آن حضرت و خاندانش گردید. شمر سپس به‌ خوارج‌ پیوست‌ و از معدود نفراتی‌ بود که‌ در جنگ‌ نهروان‌ زنده ماند.

در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع)

در زمان‌ خلافت امام‌ حسن (ع) به‌ ظاهر در سپاه‌ آن حضرت بود، اما دل با معاویه داشت و سپس علناً‌ به ‌معاویه‌ پیوست‌. شمر در هنگام دستگیری حُجر بن عَدی به سال 51 هجری جزو کسانی بود که به دروغ نزد زیاد بن ابیه شهادت داد که حجر کافر و مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و در نتیجه همین شهادت‌های ناحق بود که حجر و یارانش در ”مرج‌ عذراء“ به شهادت رسیدند.[۱۵]

قیام مسلم‌ بن عقیل

شرارت زندگی شمر با حادثه کربلا به شدت افزون گشت. او از قاتلان و مسببان اصلی شهادت امام‌ حسین (ع) بود. اقدامات و اعمال او را مورخان و مقتل‌نویسان یادآور شده‌اند. از زمان قیام مسلم‌ بن عقیل تا ورود اسرا به شام از او چنین یاد می‌شود: چون مسلم‌ بن عقیل در سال 60 هجری در کوفه قیام کرد و کاخ دارالاماره را به محاصره درآورد، عبیدالله‌ بن زیاد وقتی خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوب‌گر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از جمله شمر بن‌ ذی‌الجوشن‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.[۱۶] شمر در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۱۷] شمر حرکت امام‌ حسین (ع) را به سوی عراق، توسط جاسوسان خود دقیقاً پیگیری می‌کرد.

کربلا

در کربلا سپاه‌ عمر بن‌ سعد از حیث‌ افکار و روحیه‌، متفاوت‌ بودند. یک گروه‌ از دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و کینه‌توز امام‌ علی (ع) و فرزندانش بودند مانند شمر بن‌ ذی‌الجوشن ‌که‌ گر چه‌ در اوایل‌ سابقه‌ همراهی‌ با امیرالمؤمنین‌ را داشت،‌ ولی‌ وقتی‌ که‌ از امام منحرف‌ شد، دشمنی‌ سختی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پیدا کرد. شمر و دیگر دوستان هم‌پیمانش چون شبث‌ بن‌ ربعی‌ ، قیس‌ بن‌ اشعث‌، حجار بن‌ ابجر انسان‌های‌ ماجراجویی بودند‌ که‌ از تهور نیز بی‌بهره ‌نبودند و صرفاً سود شخصی‌ خود را در این‌ گونه‌ حوادث‌ دنبال‌ می‌کردند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ نیز از هیچ‌ عملی‌ روی‌گردان‌ نبودند. مردمی که امام‌ علی (ع) از دست آنان می‌نالید و امام‌ حسن (ع) از شرّ آنان گوشه‌گیری را اختیار کرد.

پیشنهاد امام به عمر بن سعد

پس از آنکه امام‌ حسین (ع) وارد کربلا شد، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت. گفته شده چون امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمر بن سعد نیز که به دنبال راه حل مسالمت‌آمیزی بود تا جنگ رخ ندهد و کار به صلح بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامه‌ای به عبیدالله‌ بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات حسین‌ بن علی موجب رضایت تو و مصلحت این امت است. پیشنهاد امام‌ به‌ قدری‌ خیرخواهانه‌ و از روی‌ حُسن‌ نیت‌ بود که‌ در روح‌ سرکش‌ حاکم‌ دیکتاتور نرمشی ‌ایجاد کرد و او را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و با همه عنادی‌ که‌ داشت‌ در اول‌ امر، رأی‌ موافق‌ داد و گفت‌: این‌ نامه ‌مردی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ امیر خود خیرخواه‌ و نسبت‌ به‌ خویشاوندان‌ خود مهربان‌ است‌ و شایسته‌ است‌ مطابق‌ با مضمون‌ آن‌ رفتار شود. اما شمر که‌ حضور داشت‌ برخاست‌ و گفت‌: آیا ‌ پیشنهاد حسین‌ را می‌پذیری با این‌که‌ او در حوزه‌ فرمانروایی‌ تو وارد شده‌ است‌؟ به‌ خدا سوگند اگر تسلیم‌ تو نشود و از سرزمین‌ تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل‌، تو ضعیف‌تر و بیچاره‌تر خواهی‌ گردید. هرگز صلاح‌ نیست‌ این‌ پیشنهاد را بپذیری‌.

نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد

باید او و یارانش‌ تسلیم‌ بی قید و شرط‌ تو گردند. آن‌گاه‌ در مورد مجازات‌ و یا بخشش‌ آن‌ خود تصمیم ‌خواهی‌ گرفت‌. به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ حسین‌ و پسر عمر بن سعد تمام‌ شب‌ را میان‌ دو لشکر می‌نشینند و سخن‌ می‌گویند. سخنان‌ این‌ عنصر فاسد چون‌ با طبیعت‌ تجاوزکار پسر مرجانه‌ موافق‌ بود، در وی‌ اثر کرد و بی‌ درنگ‌ گفت‌: این ‌نظر صحیح‌ است و نامه‌ای‌ نوشت‌ و به‌ دست‌ شمر‌ داد و گفت‌: به‌ نزد عمر بن سعد برو و به‌ او بگو که ‌هر چه‌ زودتر باید حسین‌ و یارانش‌ را به‌ فرمان‌ من‌ درآوری‌! اگر پذیرفتند ایشان‌ را نزد من‌ بفرست‌ و اگر از حکم‌ من‌ سر باز زدند، بی‌درنگ‌ با آنان‌ نبرد کن‌. حال‌ اگر عمر بن سعد دستور مرا پذیرفت‌، تو به‌ فرمان‌ او درآی‌ و در غیر این‌ صورت‌ تو خود فرمانروای‌ لشکر خواهی‌ شد. در نامه‌ای‌ هم‌ به‌ عمر بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت‌ که اگر دستور ما را اجرا می‌کنی‌، به‌ تو پاداش‌ شنونده‌ و فرمان‌بردار خواهیم‌ داد و اگر از اجرای‌ آن‌ خودداری‌ کنی‌، از شغل‌ و لشکر کناره‌ بگیر و آن را به‌ شمر واگذار کن‌ که‌ ما دستور خود را به‌ او داده‌ایم‌.[۱۸]

ورود شمر به کربلا

عصر روز نهم محرم شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد برای عمر بن‌ سعد وارد کربلا شد.[۱۹] عمر بن سعد با دیدن نامه خطاب به او گفت‌: کاری را که امید صلاح بود تباه ساختی سوگند به‌ خدا حسین کسی‌ نیست‌ که‌ تسلیم‌ عبیدالله بن زیاد شود، چرا که‌ او از خصلت‌های‌ پدرش‌ برخوردار است‌. شمر گفت‌: به‌ فرمان‌ امیر گوش‌ می‌کنی‌؟ اگر نمی‌پذیری‌ از فرماندهی‌ کناره‌ بگیر. عمر بن‌ سعد که شمر را رقیب خود می‌دید، دستور عبیدالله بن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام‌ حسین (ع) یا جنگ با او را پذیرفت و به شمر گفت‌: فرمان‌ را اجرا می‌کنم‌ و چیزی‌ نصیب‌ تو نمی‌شود. تو کرامت‌ و حرمتی‌ نداری‌. پس همچنان‌ فرمانده‌ گروه‌ پیادگان‌ را بر عهده‌ بگیر![۲۰] به این ترتیب شمر سردار بزرگ سپاه عمر بن سعد گردید.[۲۱] نقش‌ شمر در بازگرداندن‌ عقیده‌ ابن‌زیاد مورد تأیید همه‌ منابع‌ است‌.

امان‌نامه شمر برای عباس و برادرانش

شمر برای حفظ سنت‌های قبیله‌ای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با امّ‏‌البنین‌ مادر عباس‌ بن علی (ع) و برادران‌ او (جعفر، عبدالله و عثمان‌) هم قبیله بود‌ (قبیله‌ بنی‌کلاب‌ که شمر و عبدالله بن‌ ابی‏محل‌ که‌ نزد عمر بن‌ سعد بودند، از این‌ قبیله‌ بودند)، از عبیدالله بن‌ زیاد امان‌ نامه‌ای‌ برای‌ پسران‌ امّ‌البنین‌ گرفتند[۲۲] و عصر روز‌ نهم‌ محرم‌، به‌ سوی ‌خیمه‌گاه‌ امام‌ حسین (ع) آمد و بانگ‌ زد: فرزندان‌ خواهر من‌ کجایند؟ کسی‌ به‌ شمر پاسخ‌ نداد. امام فرمود: ”اَجیبوه‌ُ وَ اِن‌ کان‌َ فاسِقاً“ گر چه‌ انسان‌ تبه‌کاری‌ است‌، اما پاسخش‌ گویید! پاسخ‌ دادند: چه‌ می‌گویی‌ و چه‌ می‌خواهی‌؟ شمر گفت‌: شماها در امان‌ هستید! خودتان‌ را با حسین‌ به‌ کشتن‌ ندهید. از امیرالمؤمنین‌ یزید اطاعت‌ کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و امان‌ نامه‌ات‌ را لعنت‌ کند. به‌ ما امان‌ می‌دهی ‌در حالی‏که‌ فرزند پیامبرخدا در امان‌ نیست‌؟ از ما می‌خواهی‌ که‌ در حلقه‌ اطاعت‌ لعنت‌شدگان‌ و فرزندان ‌لعنت‌‌شدگان‌ درآییم‌؟ نیازی‌ به‌ امان‌ تو نیست‌. امان‌ خدا بهترین‌ و برترین‌ امان‌هاست‌. شمر تحقیر شد و خشمگین‌ بازگشت‌.[۲۳]

روز عاشورا

عمر بن سعد صبح روز عاشورا، میسره سپاه‌ را به‌ شمر بن‌ ذی‌الجوشن‌ سپرد.[۲۴] صبح‌ عاشورا پس از اینکه امام ارتش خود را سان دید و فرماندهان را مشخص کرد، ‌فرمود تا نی‌ و هیزم‌ گرد آورده‌ و در خندقی‌ که‌ شبانه‌ در پشت‌ خیمه‌ها حفر شده‌ بود ریخته‌ و آتش‌ زدند، تا دشمن‌ نتواند از پشت‌ به‌ خیمه‌ها حمله‌ کند و زنان‌ و کودکان‌ از امنیت‌ و حفاظت‌ بیشتری‌ برخوردار باشند و در نتیجه‌ تنها راه‌ ورود دشمن‌ به‌ سمت‌ خیام‌، جایگاهی‌ باشد که‌ سپاه‌ امام‌ با دقت‌ تمام‌ از آن‌ مراقبت‌ می‌نمود. شعله‌های‌ آتش‌ هیزم‌های‌ افروخته‌شده‌ از میانه‌ میدان‌ پیدا بود‌. افرادی‌ از لشکر عمر بن‌ سعد در اطراف ‌خیام‌ امام جولان‌ کرده‌، ولی‌ با خندق‌ و آتش‌ افروخته‌ رو به‌ رو شدند و چون‌ دیدند به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌شود تعرضی‌ به‌ خیمه‌ها کرد، بازگشتند، اما‌ شمر با امام گستاخانه سخن گفت که‌: ای‌ حسین‌! در همین‌ جهان‌ و پیش‌ از روز رستاخیز، به‌ سوی‌ آتش‌ شتاب‌ گرفته‌ای‌؟ امام‌ فرمود: ای‌ پسر زن‌ بز چران‌! تو به‌ آتش‌ دوزخ‌ سزاوارتری.[۲۵] مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ عرض‌ کرد: شمر در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار گرفته‌ است‌. اجازه‌ بدهید به‌ خاطر این‌ توهین‌ او را هدف‌ تیر قرار دهم‌. او از جمله‌ تبه‌کارترین‌ افراد این‌ گروه‌ است‌ امام‌ فرمود: ”لا تَرمِه‌ِ فَاِنّی‌ اَکرَه‌ُ اَن اَبْدَاَهُم “[۲۶] تیر میانداز که‌ من‌ از این‌که‌ شروع‌ کننده‌ جنگ‌ باشم‌، اکراه‌ دارم‌.

خطبه امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا

پس از آنکه امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا برای بیداری سپاه کوفه از خواب غفلت، خطبه‌ای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از پیامبر (ص) در مورد دوستی اهل بیت (ع) آغاز نمود، شمر که بیش از همه اشتیاق افروختن شعله‌های جنگ را داشت و بر کشتن امام‌ حسین (ع) حریص بود و در هر فرصتی که پیش می‌آمد با ناسزاهای خویش یاران امام را به خشم می‌آورد، در این زمان چون از تأثیر سخنان امام در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارت آمیز بر زبان آورد که: ”خدا را بر باطل پرستنده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی؟“ شمر که نه از شناخت دین خدا بهره‌ای داشت و نه از گوهر دانایی نصیبی، مانند هم‌طرازان خویش در تاریخ که در جهل مرکب خویش، دینداران راستین را بی‌دین می‌شمارند، خویشتن را عارف دین و امام‌ حسین (ع) را مردی با کم معرفتی نسبت به آیین الهی می‌شمرد. این سخن عمق اندیشه و قلب صحابی رسول‌الله حبیب‌ بن مظاهر را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: ”ای‌ شمر، به‌ خدا قسم‌ من‌ تو را می‌بینم‌ که‌ خدا را از هفتاد طریق‌ غیر مستقیم‌ با شک‌ و تردید عبادت‌ می‌کنی‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو راست‌ گفته‌ای‌ و نمی‌فهمی‌ امام‌ چه‌ می‌گوید، زیرا بر قلب‌ تو مُهر خورده‌ و حق‌ را به‌ آن‌ راهی‌ نیست.“[۲۷]

خطبه زُهَیر بن قَین

یک‌بار دیگر و پیش از شروع جنگ، زمانی که زُهَیر بن قَین از یاران امام‌ حسین (ع) به پند و اندرز کوفیان پرداخت و خطبه‌ای حاکی از نصیحت ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد.[۲۸] شمر تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد. زهیر گفت‌: ”اَفبِاْلمَوْت‌ِ تُخَوِّفُنی‌ فَوَاللهِ لِلْمَوْت‌ِ مَعَه‌ُ اَحَب‌ُّ اِلَی‌َّ مِن‌َ الْخُلْدِ مَعَکم“[۲۹] آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ خدا سوگند، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنه‌های خود ادرار می‌کند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند بیش از دو آیه نمی‌داند و به خواری و ذلت در قیامت بشارت داد.[۳۰]

شهادت عبدالله‌ بن عُمَیر کلبی

پس از شهادت عبدالله‌ بن عُمَیر کلبی، همسرش اُمّ‌وهب‌ بر سر بالینش نشست و چهره‌ او را که‌ خاک‌ و‌ خون‌ پوشانده‌ بود، با دست‌ پاک‌ می‌کرد و می‌گفت‌: عبدالله! بهشت‌ بر تو گوارا باد. از خدایی که بهشت را بر تو ارزانی داشت، می‌خواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون مشاهده شجاعت، دلیری و عشق ام‌وهب به امام‌ حسین (ع) و راه همسرش ممکن بود برخی از سپاه کوفیان را دگرگون کند، شمر بیدرنگ به‌ یکی‌ از غلامانش‌ به‌ نام‌ رستم‌ دستور داد تا با نیزه‌ای او را به‌ شهادت‌ رساند و او در کنار شوهرش‌ برخاک‌ افتاد.[۳۱]

نافع‌ بن هلال جَمَلی

شمر، نافع‌ بن هلال جَمَلی یار دلاور امام‌ حسین (ع) را پس از جنگی سخت در حالی‌که دو بازویش‌ شکسته شده بود، اسیر کرد و او را به نزد عمر بن‌ سعد برد.‌ عمر فرمان قتل او را داد. وقتی‌ شمر خواست‌ سرش را از تن جدا سازد، نافع‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند اگر تو مسلمان‌ بودی‌، برای‌ تو دشوار بود که‌ پاسخ‌ خون‌ ما را در درگاه‌ خداوند بدهی‌، ستایش‌ خدای‌ را که‌ آرزوی (شهادت‌)‌ ما را برای‌ اجرا در دست‌ بدترین‌ِ خلق‌ خود قرار داد. پس‌ از آن‌ شمر وی‌ را به‌ شهادت‌ رساند.[۳۲]

حمله شمر به خیمه امام حسین (ع)

با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام‌ حسین (ع)، دشمنان به سوی خیمه‌های آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام‌ حسین (ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث‌ بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شده‌ای.[۳۳] یک‌ بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام‌ حسین (ع)، شمر قصد داشت ‌به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در‌ آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمه‌ها حائل‌ شوید و به‌ خیمه‌ها حمله برید. روح‌ بزرگ‌ و آزاده‌ امام‌ هرگز اجازه‌ نمی‌داد تا موقعی‌ که‌ زنده‌ است‌ به فرزندان‌ و زنان‌ و افراد خاندانش‌ آسیبی وارد‌ شود، پس‌ با فریادی‌ رسا خصم‌ را مورد خطاب‌ قرار داد: ”وَیحَکم یا شیعَة‌َ آل‌ِ اَبی‌ سُفْیان‌َ! اِن‌ْ لَم‌ْ یکن‌ْ لَکم‌ْ دین‌ٌ وَ کنْتُم‌ْ لا تَخافوُن‌َ یوْم‌َ الْمَعادَ فَکوُنوُا اَحْراراً فی‌ دُنْیاکم‌ْ هذِه ‌ِوَارْجِعوُا اِلی اَحْسابِکم‌ْ اِن‌ْ کنْتُم‌ْ عَرَباً کما تَزْعُموُن“‌ وای‌ بر شما ای‌ پیروان‌ خاندان‌ ابوسفیان‌! اگر دین‌ ندارید و از معاد نمی‌هراسید، در دنیای‌ خود آزاده‌ باشید و اگر شما چنانچه‌ می‌پندارید عربید، به‌ آیین‌ نژادی‌ خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت.[۳۴]

مجروح کردن امام حسین (ع)

شمر که‌ دید به‌ سادگی‌ نمی‌تواند بر امام دست‌ یابد، سواره‌ها را به‌ کمک‌ خواند و آنان را پشت‌ سر پیاده‌ها قرار داد و به‌ تیراندازان‌ نیز دستور داد تا بدن امام را هدف‌ تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.[۳۵] درحالی‌که‌ زخم‌ها یکی‌ پس‌ از دیگری‌ بر پیکر امام‌، فرود می‌آمد و خون‌ از بدنش‌ می‌رفت،‌ صالح‌ بن‌ وهب‌ یزنی‌ با نیزه‌ به‌ امام‌ حمله‌ کرد و لگن‌ خاصره‌ او را شکست‌ و امام‌ از اسب‌ به‌ زیر افتاد[۳۶] و‌ پیاده‌ به‌ جنگ‌ ادامه‌ ‌داد و بر دشمن‌ می‌تاخت‌ و خود را از نیزه‌ها و تیرهای‌ آنان‌ دور نگاه‌ می‌داشت‌. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آن‌گاه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خَولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم (قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربه‌های نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.[۳۷]

به شهادت رساندن امام حسین (ع)

درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام‌ حسین (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.[۳۸] برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت داده‌اند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۳۹] بعضی به سنان بن انس اشاره کرده‌اند.[۴۰]

پس از شهادت امام‌ حسین (ع)

پس از شهادت امام‌ حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت علی‌ بن الحسین (ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام‌ حسین (ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب (س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَید بن مسلم، لشکریان به سر وقت علی‌ بن الحسین (ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم می‌کشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عده‌ای را مأمور خیمه‌های غارت شده و زنان و علی‌ بن الحسین (ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمه‌ای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی‌ بن الحسین (ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.[۴۱]

سرهای شهدا

روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای 72 تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبیدالله‌ بن زیاد به کوفه برند.[۴۲] قبیله‌هایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابن‌زیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر 20 سر[۴۳] و بنا به نقل ابن‌طاووس 12 سر[۴۴] را به نزد ابن‌زیاد بردند. گفته شده است شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت می‌داد.[۴۵] عبیدالله‌ بن زیاد اسرای کربلا و سرهای شهدا را به فرمان یزید بن معاویه به وسیله شمر و تنی چند به نزد وی به شام فرستاد.[۴۶] چون به نزد یزید رسیدند، شمر سر امام را پیش یزید انداخت و سخنان جسارت‌آمیزی درباره امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود.[۴۷]

پس از واقعه کربلا

پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام‌ حسین (ع) می‌گفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.[۴۸] شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفته‌اند که او از قاتلان امام‌ حسین (ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.[۴۹]

قیام مختار

در آغاز قیام مختار و در نبردی که بین نیروهای ابن‌مطیع عامل عبدالله‌ بن زبیر در کوفه و نیروهای مختار صورت گرفت او از فرماندهان ابن‌مطیع بود و مسئولیت کنترل میدان سالم را بر عهده داشت.[۵۰] با قیام مختار ثقفی در سال 66، شمر بار دیگر در جنگ علیه سپاه مختار شرکت کرد و از سرکرده‌های شورشیان بود. مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد؛[۵۱] و شمر به همراه چند تن از قاتلین کربلا از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود زِربی در پی آنان فرستاد. چون نزدیک شدند، شمر با حیله‌ای زربی را به دنبال خود کشاند و چون زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و غلام مختار کشته شد.[۵۲] شمر سپس به قریه‌ای موسوم به ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریه‌ای به نام کَلتانیه (بین شوش و صَمیره از روستاهای خوزستان که در کنار فرات بود) رفت.[۵۳] شمر از آنجا نامه‌ای توسط غلامی به مصعب‌ بن زبیر که آماده جنگ با مختار بود، فرستاد، اما برخی از سپاهیان مختار به فرماندهی ابوعمره او را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را از تن جدا کرده به نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند.[۵۴] مختار نیز سر وی را برای محمد بن حنفیه فرستاد.[۵۵] در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.[۵۶]

نسل شمر

صُمَیل‌ بن حاتم‌ بن شمر، نواده شمر در اندلس به ریاستی دست یافت که او نیز در سال 142 و به دست عبدالرحمن‌ بن معاویه نواده عبدالملک بن مروان کشته شد و نسلش نابود گردید.[۵۷]

منابع

مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 139-151.

پی نوشت

  1. - ر.ک : العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، 1409 قمری.، ج3، ص318-320.
  2. - مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص186؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.، ج16، ص180.
  3. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص482؛ قس الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج3، ص33، السلولی.
  4. - وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص124، پاورقی3.
  5. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46-47؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.، ج16، ص180؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج2، ص280.
  6. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46.
  7. - ترتیب قاموس المحیط، فیروزآبادی، چاپ طاهر احمدزادی، بیروت: 1399 قمری / 1979 میلادی.، ذیل جشن.
  8. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص186.
  9. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46-47؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص187-188.
  10. - منتهی الآمال، قمی، شیخ عباس، تهران: انتشارات فراروی، 1381 شمسی.، ج1، ص714 به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.
  11. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص487؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص96.
  12. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص53؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج2، ص41؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص280؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.، ج16، ص180.
  13. - کتاب البرصان و العرجان، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، 1410 قمری/ 1990 میلادی.، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، 1410 قمری/ 1990 میلادی.، ص128-129؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج3، ص401؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص53؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص190؛ وفیات الاعیان و انباء انباء الزمان، ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، چاپ احسان عباس، بیروت: 1968- 1977 میلادی.، ج3، ص68؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.، ج16، ص180؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: 1932 میلادی. ، ج8، ص188.
  14. - وقعة صفین، ص267-268؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص28.
  15. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص269-270.
  16. - الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: 1861-1877 میلادی.، ج2، ص252.
  17. - ر.ک : وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص123-124؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج1، ص245.
  18. - ر.ک : وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص187-188؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص97-98؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص253-255؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص413-414؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص87-89؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص183؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: 1932 میلادی. ، ج8، ص175.
  19. - الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص89.
  20. - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص483؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص414-415؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص89-90؛ تذکرة الخواص فی خصائص الائمه، سبط ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، بیروت: مکتبه النینوی الحدیثه، 1401 قمری / 1991 میلادی. ، ص223-224.
  21. - کتاب کتاب البرصان و العرجان، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، 1410 قمری/ 1990 میلادی.، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، 1410 قمری/ 1990 میلادی.، ص129.
  22. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص416؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص440.
  23. - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص483-484؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص89؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابوعلی فضلبن حسن، تحقیق سیدمحمد مهدی و سیدحسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1338 قمری.، ج2، ص324؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص56؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج2، ص33.
  24. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص487؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص256؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج4، ص334؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص95؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص59-60.
  25. - ر.ک : وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص205؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص487؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص96.
  26. - ر.ک : وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص205؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص487؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص422؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص96.
  27. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص424-425؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص98؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج1، ص358.
  28. - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص488-489؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص244-245؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص426.
  29. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص245؛لواعج الاشجان، امین، سید محسن، ترجمه ناصر پاکپرور، تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1366 شمسی.، ص264-265؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1365 شمسی.، ج7، ص183-184.
  30. - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص488-489؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص426.
  31. - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص493؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص430؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص65،13، 68-69، 202؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: 1932 میلادی. ، ج8، ص181-182؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج2، ص16.
  32. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص441-442.
  33. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص493؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص69؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: 1932 میلادی. ، ج8، ص181.
  34. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص499؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص450؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: 1932 میلادی. ، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118.
  35. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص424-425؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص111-112؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج1، ص358.
  36. - الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118.
  37. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص104؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص450؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص118.
  38. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص512؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفةبن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415 قمری.، ص146؛ مقاتل الطالبیین، ص119؛ جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، 1382 قمری. ، ص287.
  39. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص500-501؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص258؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص453؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص112؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 قمری.، ج1، ص41-42؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص14؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.،ج16، ص180؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: موسسه الاعلمی، 1371 قمری.، ج4، ص259؛ جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، 1382 قمری. ، ص287.
  40. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص503؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، 1409 قمری.، ج4، ص356.
  41. - ر.ک : الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص212؛ المعارف، ص258؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص454؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص112-113؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص79.
  42. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص503؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص456.
  43. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج2، ص504؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص456.
  44. - اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، 1385 قمری.، ص62-63.
  45. - الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص260.
  46. - ر.ک : الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص260؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص460.
  47. - الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص260؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: 1395 قمری/ 1975 میلادی.، ج5، ص115. قس تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج5، ص459؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: 1414 قمری.، ج2، ص118 که این سخنان را به زحر بن قیس نسبت داده‌اند.
  48. - الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص117؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، 1405 قمری.، ج23، ص280؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: موسسه الاعلمی، 1371 قمری.، ج4، ص259-260.
  49. - میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: موسسه الاعلمی، 1371 قمری.، ج4، ص259-260؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1411 قمری.،ج16، ص180.
  50. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص18؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: 1385-1386 قمری.، ج4، ص217.
  51. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج6، ص58-59؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص29،18.
  52. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج6، ص65؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص301-302؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص52.
  53. - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص52.
  54. - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 میلادی.، ج6، ص65-66؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص305،302؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 قمری / 1962 – 1967 میلادی.، ج6، ص52-53؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1399 قمری.، ذیل کلتانیه.
  55. - الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: 1960 میلادی.، ص305.
  56. -کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد، نجف: مطبعه المرتضویه، 1356 قمری.، ص329.
  57. - جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، 1382 قمری. ، ص287؛ تاریخ الدولة الامویة فی الاندلس، نعنی، عبدالمجید، بیروت: 1986 میلادی. ، ص126.