یدالله گودرزی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ید اللّه گودرزی شاعر معاصر ایرانی است. وی به غیر از سرودن شعر به نوشتن مقالات متعدد در موضوع نقد شعر پرداخته و هنر خوشنویسی را تا حدّ ممتاز گذرانده است.

ید اللّه گودرزی
یدالله گودرزی.jpg
زادروز 1349 ه.ش
بروجرد
کتاب‌ها «ناگهان بهار»؛ «بگذار عاشقانه بگویم»، «آخرین قبیله شرقی»، «سیمای بروجرد»،«گزیده ادبیات معاصر، شماره 139».





درباره‌ی شاعر

ید اللّه گودرزی فرزند علی اکبر در سال 1349 ه. ش در شهر «بروجرد» پا به جهان هستی گذاشت. وی تحصیلات ابتدایی و دوره راهنمایی را در زادگاهش به انجام رسانید و برای ادامه‌ی تحصیل راهی قم شد و در رشته علوم دینی به تحصیل پرداخت.

دروس حوزه را تا اتمام سطح ادامه داد. سپس وارد دانشگاه تهران شد و به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، نائل آمد.

گودرزی از دوران کودکی به شعر علاقه یافت و به حفظ اشعار شعرا اهتمام ورزید و خود نیز اشعاری می‌سرود ولی کار سرودن شعر را به طور جدی از سال 1368 که رسما کار شاعری خود را آغاز و به انجمن‌های ادبی راه یافت، آغاز کرد.

گودرزی هم اکنون به برنامه‌سازی در صدا و سیما مشغول است. آثار او عبارتند از: «ناگهان بهار»؛ «بگذار عاشقانه بگویم»، «آخرین قبیله شرقی»، «سیمای بروجرد» و «گزیده ادبیات معاصر، شماره 139».

اشعار

در مصاف گلوی تو:

خورشید سر برهنه برون آمد چون گوی آتشین و سراسر سوخت‌ آیینه‌های عرش ترک برداشت، قلب هزار پاره‌ی حیدر سوخت
از فتنه‌های فرقه‌ی نوبنیاد آتش به هرچه بود و نبود افتاد تنها نه روح پاک شقایق مرد، تنها نه بال‌های کبوتر سوخت
حالت چگونه بود؟ نمی‌دانم. وقتی میان معرکه می‌دیدی‌ بر ساحل شریعه‌ی خون‌آلود آن سرو سربلند تناور سوخت
جنگاوری ز اهل حرم کم شد، از این فراق قامت تو خم شد آری! میان آتش نامردان، فرزند نازنین برادر سوخت
هنگام ظهر کودک عطشان را بردی به دست خویش به قربانگاه‌ جبرئیل پاره کرد گریبان را وقتی که حلق نازک اصغر سوخت
در آن کویر تفته‌ی آتشناک آن قدر داغ و غرق عطش بودی‌ تا آن که در مصاف گلوی تو، حتّی گلوی تشنه‌ی خنجر سوخت
چشمان سرخ و ملتهبی آن روز چشم انتظار آمدنت بودند امّا نیامدی و از این اندوه، آن چشم‌های منتظر آخر سوخت
می‌خواستم برای تو ای مولا، شعری به رنگ مرثیه بنویسم‌ امّا قلم در اول ره خشکید، اوراق ناگشوده‌ی دفتر سوخت



منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1672.