عمرو بن قرظه انصاری
عَمرو بن قَرَظَه بن کعب بن عمرو بن عائذ بن زید بن مناة بن ثعلبه بن کعب بن خزرج انصاری خزرجی مدنی کوفی که اصل او از مدینه بود ولی در کوفه میزیست.
پدرش قرظه انصاری از اصحاب پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) و همچنین از راویان احادیث آن بزرگواران بود. قرظه در غزوات زمان پیامبر اکرم (ص) شرکت داشت. او از جمله ده نفری بود که عمر بن خطاب در زمان حکومت خود آنان را به کوفه فرستاد تا مردم آن خطه را با احکام اسلام آشنا سازند و آیین دینداری را به آنان بیاموزند.
قرظه در محله انصار شهر کوفه منزلی ساخت و در آن سکونت کرد. سپس در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) از سوی آن حضرت مناصبی را برعهده گرفت. گویند او کارگزار خراج آن حضرت در عینالتمر بود. وی در جنگهای جمل، صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین علی (ع) شرکت فعال داشته و در صفین پرچمدار انصار بود. مدتی نیز از طرف امام، حاکم فارس بود و در سال 51 هجری درگذشت.
قرظه دو پسر به نامهای عمرو و زبیر داشت که در کربلا عمرو در سپاه امام حسین (ع) و برادرش در سپاه عمر بن سعد بود. [۱]
عمرو ششم محرم وارد کربلا شد و به امام حسین (ع) پیوست. او از یاران بسیار فعال امام محسوب میشد و عاشقانه از امام دفاع میکرد. بهطوری که همراه سعید بن عبدالله پاسداری و حفاظت از جان امام را به عهده گرفت و در این راه مورد اصابت چندین چوبه تیر قرار گرفت و مجروح شد. او قبل از اینکه عازم میدان شود، هر تیر و شمشیری که به جانب امام حسین (ع) میآمد، به جان میخرید.
امام حسین (ع) که میدید پیدرپی برای عمر بن سعد کمک میآید و آنان آماده کارزار هستند، عمرو بن قَرَظَه انصاری را برای تعیین وقت مذاکره با پیامی بدین مضمون نزد عمر بن سعد فرستاد که: من میخواهم چند کلمهای با تو گفت وگو نمایم. بنابراین شبانگاه در محلی بین دو لشکر منتظر تو هستم. عمر بن سعد پذیرفت و شبانه با بیست نفر از همراهان خود حرکت کرد.
امام نیز با بیست نفر از یارانش از جمله عمرو از اردوی خود بیرون آمد. مذاکرات محرمانه بود. لذا امام از یاران خود خواستند که دورتر بایستند و فقط عباس بن علی و علیاکبر در کنار ایشان بودند. ابن سعد نیز به غیر از پسر خود حفص و یکی از خدمتگزارانش به نام لاحق، دیگران را دور کرد. هر دو، تا پاسی از شب سخن گفتند. [۲]
امام فرمودند: وای بر تو ای پسرسعد! آیا از خدایی که سرانجام به دیدارش خواهی شتافت، نمیترسی؟ آیا با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ بیا با من همراه شو تا بر یزید بشوریم و او راسرنگون کنیم. یا اینکه بیا و این لشکر انبوه را واگذار و با من همراهی کن که در این صورت به خدا نزدیکتر خواهی بود.
- میترسم خانهام را ویران کنند.
- من خانه را برای تو خواهم ساخت.
- دارایی و املاکم را خواهند گرفت و چپاول خواهند کرد.
- بهتر از آن را از اموالی که در حجاز دارم به تو خواهم بخشید. حتی بغیبغه [۳] را به تو میدهم.
- زن و فرزند دارم و درباره آنان بیمناکم.
- سلامتی و ایمنی آنان را تضمین میکنم. [۴]
- اما او نمیپذیرد و امام برمیخیزد و در حالی که میفرمود: پسر سعد! چه میپنداری؟ دیری نخواهد گذشت که بر بستر خودت کشته میشوی و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. من امیدوارم که گندم ری را جز مدت اندکی نخوری! ابن سعد مسخره کنان پاسخ میدهد: اگر گندم بهرهام نشود، از جو استفاده میکنم. [۵]
پس از نماز ظهر عاشورا، عمرو بن قرظه با اذن امام به میدان شتافت و در حالیکه رجز میخواند، جنگید و چند نفر را از پای درآورد. [۶] او تعریضاً بر عمر بن سعد که خانه و داراییاش را بهانه نپیوستن به امام کرد، این رجز را خواند که همه هستیام فدای امام حسین (ع) باد: [۷]
قَدْ عَلِمَتْ کتیبَةُ الانصارِ | ||
ضَرْبَ غُلامٍ غَیرَ نُکسٍ شاری | ||
اِنّی سَأحْمی حَوْزَةَ الذَّمارِ | ||
دوُنَ حُسَینٍ مُهجَتی وَ داری |
سپاه انصار دانستهاند که من از کسی که مسئولیت حفظ جانش با من است، حمایت و حفاظت میکنم.
ضربههای من همانند ضربههای جوانی است که از صحنه نمیگریزد. جان و مال من فدای حسین باد!
عمرو با هشیاری تمام در برابر تیرها و نیزهها میایستاد تا از امامش دفاع کند. سرانجام در اثر خونریزی بسیار از میدان بازگشت و از امام بزرگوارش پرسید: آیا وظیفه خود را بهجا آوردم؟ حضرت فرمودند: آری! سلام مرا به رسول الله (ص) برسان که من نیز به زودی در پیشگاه او حاضر خواهم شد. او چند لحظه بعد به شهادت رسید. [۸]
زبیر فریاد زد و امام حسین (ع) را به گمراه کردن برادرش عمرو متهم کرد. امام فرمود: خدا او را هدایت کرده است. آن شخص بر امام حمله آورد که نافع بن هلال با ضربهای او را مجروح کرد. [۹]
در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده است: ” السَّلامُ عَلَی عَمرِو بنِ قُرَظَةِ اَو قُرطَةِ اَنصاری“ [۱۰]
اصحاب امام حسین (ع) برای کشته شدن در یاری آن حضرت از یکدیگر سبقت میگرفتند و چنان بود که شاعر درباره آنان گفته است: [۱۱]
قَوْمٌ اِذا نُودُو لِدَفْعِ مُلِمَّة | ||
لَبِسُوا القُلُوبَ عَلَی الدُّرُوعِ فَاَقْبَلوُا | ||
وَالْخَیلُ بَینَ مُدَّعَّنَ وَ مُکرْدَسٍ | ||
یتَهافَتونَ عَلی ذَهابِ الاَنْفَسِ |
مردمی که وقتی آنان را برای رویارویی با سختی فرا خواندند و سواران جنگی درگیرودار انداختن تیرها هستند.
آنان بر زرههای خود قلبهایشان را پوشاندند و به صحنه نبرد آمدند و برای جان باختن بر یکدیگر پیشی میگرفتند.
اصحاب امام مرگ را پلی میدانستند که باید از آن عبور کرد و جانبازی را وظیفهای برای حمایت از دین و امام خود میدانستند. به کیفیت حیات میاندیشیدند نه کمیت آن. به رضای خدا توجه داشتند. قرآن را خواندند و به گوش جان شنیدند و به حقیقت آنرا پذیرا گشتند و در میدان عمل به کار بستند و در راه خدا ایثار مال و جان کردند و روزی که در حقیقت رستاخیز عظیم بود، تقدیم خداوند نمودند و در روز عاشورا شفاف و روشن هر آنچه بودند، معرفی شدند و گوهر اصیل نجابت، طهارت، دیانت و صداقت را برای دین خدا و رهبری الهی و نجات امت اسلامی و جامعه بشری سرمایه گذاری نمودند.
یاران امام حسین (ع) یکی پس از دیگری در نبردی سخت و با بدنی چاک چاک بر روی زمین افتادند و سرانجام همه اصحاب اباعبدالله شهید شدند، در حالی که هنوز به هیچ یک از خاندان امام آسیب نرسیده بود.
منبع
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 409-412.
پی نوشت
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص339.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص413؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص431.
- ↑ مقتل الحسین مقرم، ص205.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص431.
- ↑ الفتوح، ج5، ص؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245؛ مقتل الحسین مقرم، ص205؛ نفس المهموم، ص270-271؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص431.
- ↑ عبرات المصطفین، ج2، ص30.
- ↑ همانجا.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص496-497.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص192؛ تاریخ طبری، ج5، ص434.
- ↑ برای تفصیل بیشتر ر.ک : الغارات، ج2، ص447؛ تاریخ طبری، ج5، ص413؛ ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص92؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص105؛ بحار الانوار، ج45، ص70؛ منتهی الآمال، ج1، ص268؛ انصار الحسین (ع)، ص117؛ تنقیح المقال، ج2 ص336؛ مثیر الاحزان، ص60-61؛ اقبال الاعمال، ج3، ص80؛ الحدائق الوردیه، ص104؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص22؛ بحار الانوار، ج45، ص71،22.
- ↑ اللهوف، ص136؛ اعیان الشیعه، ج1، ص603؛ لواعج الاشجان، ص272.