جون بن حوی
جَون بن حُوی مکنّی به ابومالک از اهالی نوبه سودان و مردی سالمند و سیاهپوست بود. جون مردی شجاع و جنگجو، پاکباز و مخلص، نبردآزموده و خبیر به ساخت انواع آلات جنگی بود.
شیخ مفید از او با عنوان جوین یاد کرده است. [۱] طبری و برخی دیگر از جون به نام جوی نام میکنند. [۲]
مقتل نویسان و سیره نویسان به دلیل مولی بودن وی نسب روشنی از او به دست ندادهاند.
او ابتدا غلام فضل بن عباس بود که امیرالمؤمنین علی (ع) او را از فضل خرید و به ابوذر غفاری صحابی بزرگوار بخشید تا در خدمت او باشد. هنگامی که عثمان، ابوذر را به ربذه تبعید کرد، او نیز همراهش بود.پس از وفات ابوذر به سال 32 هجری، جون به مدینه برگشت و به امیرالمؤمنین علی (ع) پیوست و در خاندان او ماند. هنگامی که امام حسین (ع) مدینه را به سمت مکه و سپس کربلا ترک کرد، او نیز از ملازمین حضرت بود. جون اسلحه شناس بود و در تعمیر و آماده سازی سلاح، مهارت بسیاری داشت. امام سجاد (ع) میفرماید: شبی که بامداد آن پدرم کشته شد، من در بستر آرمیده بودم و عمهام زینب از من پرستاری میکرد. پدرم در خیمه اسلحه نشسته بود و به جُون که مشغول تعمیر و آماده سازی اسلحه بود، نگاه میکرد و با خود این اشعار را زمزمه میکرد: [۳]
یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیـلٍ | ||
مِنْ صاحِبٍ اَوْ طالِبٍ قَتیلٍ | ||
وَ اِنَّمَا الاَمْرُ اِلَی الْجَلیلِ | ||
وَ کَمْ لَکَ بـِالاِشْـراقِ وَ الاَصیلِ | ||
وَ الدَّهْـرُ لا یقْنَعُ بِالْبَدیلِ | ||
وَ کُلُّ حَی سالِکُ السَّبیلِ |
آه از دوستی تو ای روزگار! چه بسا یاران و جویندگانی را که در بامداد و شامگاهت کشته نهادی. آری روزگار به جای آنان، دیگری را نپذیرد. راستی که پایان کار دست خدای شکوهمند است و هر زندهای باید این راه را طی کند.
جون در روز عاشورا و قبل از نماز ظهر را به خدمت امام رسید و از ایشان اذن جهاد طلبید. امام او را از رفتن به میدان معاف کرد و فرمود: ای جون! تو در طلب عافیت و سلامتی متابعت از ما نمودی. امروز خود را مبتلا به بلای ما مکن و نیز تو از طرف من مأذونی که راه سلامت پیش گیری. جون عرض کرد: یابن رسول الله! من در ایام راحتی و خوشی در نعمت شما متنعم و خرسند بودم و در روز شدت و سختی از شما دست برنمیدارم. من انسانی سیاه، بدبو، بدون سابقه معروف خانوادگی هستم و امیدوارم به افتخار شهادت در رکاب شما نایل گردم تا در بهشت جایگیرم و شرافت یابم و رو سفید شوم. از شما جدا نمیشوم تا خونم با خون شما آمیخته شود. امام به او اذن داد. جون به میدان آمد و در حالیکه رجز میخواند، به نبرد پرداخت:
کَیفَ تَرَی الکُفار ضَربَ الاَسوَدِ | ||
اَذَبَّ عَنهُم بِاللِسانِ وَ الیدِ | ||
بِالسَّیفِ ضَرباً عَن بَنی مُحَمَّدٍ | ||
اَرجُو بِهِ الجَنَّهِ یومَ المَوردِ |
چگونه کفار مینگرند به ضربت غلام سیاهی که با ضربت شمشیر از فرزندان حضرت محمد (ص) دفاع میکند.
همچنین با دست و زبانم از آنان دفاع کرده و در آخرت بدین وسیله بهشت را آرزو دارم.
جون پس از نبردی سخت به شهادت رسید. امام خود را به بالین او رساند و چنین به درگاه خداوند عرض کرد: ” اَللّهُمَّ بَیضْ وَجْهَهُ وَ طَیبْ ریحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ وَ عَرِّفْ بَینَهُ وَ بَینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ “ خدایا رویش را سفید و بویش را معطرکن و با نیکان محشورش گردان و بین او و آل محمد (ص) شناسایی کامل برقرار کن. از امام سجاد (ع) نقل شده که فرمود: بنی اسد پس از عاشورا، در میدان جنگ حاضر شده و شهدا را دفنکردند، چون به جنازه جون نزدیک شدند، بوی مشک از آن برمیخاست. او در هنگام شهادت حدود 65 سال سن داشت. [۴]
جون از جمله شهدای اصحاب است که نام وی در دو زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه ذکر شده است. ” السَّلامُ عَلَی جَونِ بنِ حُوَی مَولَی اَبی ذَرٍّ الغِفاری “
منبع
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 359-361.
پی نوشت
- ↑ ارشاد، ج2، ص232.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص354.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص180 ؛ تاریخ طبری، ج5، ص421 ؛ ارشاد، ج2، ص445؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص453.
- ↑ برای تفصیل بیشتر رک : تاریخ طبری، ج5، ص420-421؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص19؛ اسد الغابه، ج1، ص370، الاصابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص271؛ الاستیعاب، ج1، ص214؛ تنقیح المقال، ج1، ص338؛ اعیان الشیعه، ج1، ص611، ج4، ص297؛ رجال ابن داوود، ص93؛ رجال طوسی، ص72؛ اللهوف، ص47؛ وسیله الدارین، ص115؛ قاموس الرجال، ج2، ص757؛ نهایة الارب، ج20، ص436؛ الفرسان الهیجاء، ج1، ص78؛ معجم رجال الحدیث، ج4، ص175؛ نقد الرجال، ص77؛ الحسین و السنه، ص80؛ ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص105.