ابوسفیان
ابوسفیان نام کاملش (صخر) بن حَرببن امیةبن عبدشمسبن عبدمنافبن قُصَیبن کِلاب است. کُنیهاش ابوحنظله بود و به همین جهت او را گاهی با کُنیهاش میخواندند.[۱] تاریخ دقیق تولد او روشن نیست به نقلی ده سال پیش از عامالفیل (۵۶۰ م) متولد شد.[۲] مادرش صفیه دختر حَزنبن بُجَیربن هُزَم بود.[۳]
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | ابوسفیان (صخر) بن حَرببن امیةبن عبدشمسبن عبدمنافبن قُصَی بن کِلاب |
کنیه | ابوحنظله |
زادروز/زادگاه | 10 سال پیش از عام الفیل (560م) |
نسب/قبیله | قریش |
خویشاوندان سرشناس | امحبیبه، معاویه و یزید |
نقش در واقعه کربلا | |
اقدامات | جزء دشمنان پیامبر (ص)؛ حامی خلافت عثمان |
زندگینامه
شخصیت سیاسی و اجتماعی
بهرغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان چنین بر میآید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است.[۴] ابنحبیب او را از حکام قریش خوانده است.[۵] به هنگام ظهور اسلام ابوسفیان به عنوان یکی از مخالفان پیامبر (ص) به شمار میآمد و جزء سرسختترین دشمنان او شد و با برخی از بزرگان مکه در چند فعالیت بر ضد دعوت اسلام شرکت جست، ولی در مقایسه با دیگر سران قریش مانند ابوجهل و ابولهب، ظاهراً عداوت کمتری نشان میداد و شدت مخالفت او کمتر بود.[۶] شاید به سبب اشتغال به تجارت و ارتباط داشتن با جهان اطراف، دلبستگی کمتری به عقاید مشرکان حجاز داشت.[۷] پس از مهاجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه، ابوسفیان احتمالاً برای جبران مافات، دوباره به فعالیت تجاری روی آورد. در دومین سال هجرت، در رأس کاروانی تجاری از شام بازمیگشت. پیامبر (ص) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد، اما ابوسفیان از یکسو از قریشیان مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده، کاروان را به سلامت به مکه رساند. او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند.[۸] با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از مشرکان و سران بنیامیه از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند،[۹] این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (ص) و مسلمانان مدینه روند. چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند، نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با بنیهاشم چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست حضرت علی (ع) و حمزه کشته شده بودند و خاطره تلخ و گزنده آن برای قریش تا سالهای دور، حتی در اندیشه نسلهای بعدی باقی ماند و در پارهای حوادث قرن اول هجری نقش داشت.[۱۰]
آتش زدن نخلهای مدینه
بعد از شکست بدر، ابوسفیان خود در رأس مشرکان قرار گرفت. او با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشکَم رئیس بنینضیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام ”عُرَیض“ نخلستانهایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (ص) به تعقیب ابوسفیان پرداخت اما به او دست نیافت و بازگشت.[۱۱]
جنگ احد
در سال سوم هجری ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد.[۱۲] او در بسیج مکّیان برای نبرد اُحد نقش اصلی را ایفا کرد. در اُحد، نزدیکی مدینه جنگ سختی روی داد و مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر (ص) به شهادت رسیدند.
جنگ بدر و خندق
پس از شکست مسلمانان در اُحد، ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (ص) را به نبردی دوباره در بدر وعده داد.[۱۳] سال بعد پیامبر به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه، قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند.[۱۴] سال دیگر ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه، پیکار خندق را بر ضد مسلمانان ترتیب داد،[۱۵] اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (ص)، سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت.[۱۶]
اسلام ابوسفیان
با آنکه در جریان صلح حُدَیبیه، ابوسفیان مداخله آشکاری نداشت، اما پس از شکستن پیماننامه صلح حدیبیه، ابوسفیان از سوی مشرکان به مدینه آمد تا درباره تمدید مدت صلح با پیامبر (ص) مذاکره کند، اما کسی به او اعتنا نکرد و بینتیجه به مکه بازگشت.[۱۷] سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال هشتم هجرت و به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت عباس عموی پیامبر نزد آن حضرت آمد و اسلام آورد.[۱۸] پیامبر (ص) خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد.[۱۹] پس از آن ابوسفیان و خانوادهاش در شمار مسلمانان در آمدند. رفتاری که پیامبر (ص) با مردم مکه کرد، سماحت اسلام و بزرگواری پیغمبر این دین را در دیده مخالفان آشکار ساخت. با اعلان چشمپوشی پیامبر (ص) از همه کسانی که در برابر اسلام جنگافروزی کرده و مدت بیست سال از هیچ آزاری نسبت به پیامبر و پیروان او دریغ نکرده بودند و از کیفر میترسیدند، چون از او شنیدند که به آنان گفت: همه شما را آزاد کردم،[۲۰] سران بنیامیه نیز برای مدتی فرصت و امکان مخالفت و دشمنی با بنیهاشم را نیافتند.
یاری ابوسفیان در غزوه طائف
سران بنیامیه اسلام را از دریچه رقابتهای قبیلهای و در جهت کسب امتیازهای کلان مادی و قدرت سیاسی مینگریستند. چنان که ابوسفیان و خاندان او نیز اگر چه سرانجام اسلام آوردند و حتی از امتیازهایی برخوردار شدند و رسول خدا (ص) او را به امارت نجران فرستاد[۲۱] و در جنگ حُنَین، فرماندهی گروهی جنگجو را به او سپرد و در پایان جنگ، به او و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید.[۲۲] در غزوه طائف نیز شرکت داشت و حتی یک چشمش را از دست داد.[۲۳] پیامبر (ص) او را برای گردآوری صدقات به طائف فرستاد،[۲۴] ولی در روزگار پس از رحلت پیامبر (ص) در همراهی با قدرت غالب، سخت در پی اهداف خاص خویش بود.
هنگام درگذشت پیامبر (ص)
از پارهای روایات چنین برمیآید که هنگام رحلت پیامبر (ص)، ابوسفیان والی نجران بود.[۲۵] آنگاه به مکه آمد و چندی در آنجا ماند. سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد. اما واقدی معتقد است که وی هنگام درگذشت پیامبر (ص) در مکه بوده و در آن هنگام عمرو بن حزم، والی نجران بود،[۲۶] به هر حال ابوسفیان پس از رحلت پیامبر (ص) خود را به مدینه رساند.[۲۷]
ابوسفیان و خلفای سهگانه
در روایات موجود از ماجرای سقیفه، نقشی از این تیره پرنفوذ قریش دیده نمیشود. ابوسفیان از گزینش ابوبکر بهخلافت، بدان سبب که از تیره مشهوری از قریش نبود، آشکارا انتقاد کرد،[۲۸] حتی کوشید که خود را به امام علی (ع) نزدیک کند و برای رسیدن به خلافت پیشنهاد کمک و یاری داد، ولی حضرت پیشنهاد او را به شدت رد کرد و او را طرد نمود و فرمود: ”اِنَّکَ وَ اللهِ ظالِماً بَغَیتَ لِلاِسلامِ شَرّآً“[۲۹] او در اندیشه فتنهانگیزی بود[۳۰] و اختلاف او با ابوبکر جدّی نبود به همین سبب اتفاقی نیست که خاندان ابوسفیان در فتوحات زمان ابوبکر و عمر فعالانه شرکت جستند. در سال ۱۵ هجری در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و حتی گفته شده که سپاهیان را به مبارزه و پایداری تشویق میکرد. گفتهاند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد.[۳۱] فرزندان او یزید و معاویه نیز در فتح برخی از مناطق شام امیر سپاه بودند و بعدها نیز در عهد عمر به امارت آنجا دست یافتند.[۳۲] ابوسفیان در عهد خلیفه دوم محترم بود[۳۳] و فرزندش معاویه را از مخالفت با خلیفه برحذر میداشت و به او سفارش میکرد که باید از وی پیروی کند.[۳۴] در حقیقت، اصول حاکم بر امر خلافت بود که موجبات حضور عناصری از بنیامیه را در عرصه سیاسی فراهم میآورد و علل و اسباب حضور امویان در سطوح بالای جامعه مسلمین را باید در آن اصول جستوجو کرد. در این صورت اظهار شگفتی مورخی همچون مقریزی(م.۸۰۲ ق) از اینکه چگونه ابوسفیان و مروان و فرزندانشان با آن همه دشمنی با اسلام به ” خلافت اسلامی“ دست یافتند، وجه چندانی نخواهد داشت.[۳۵] پس از رسیدن عثمان بن عفان به خلافت که از بنیامیه بود، امویان توانستند قدرت و نفوذ خود را بیش از گذشته گسترش دهند، هرچند براساس روایات موجود در باب ترکیب شورای شش نفره پس از قتل عمر، به عبدالرحمان بن عوف که با عثمان خویشاوندی داشت،[۳۶] در گزینش جانشین خلیفه اختیارات بیحدّی بخشیده شده بود،[۳۷] اما باید گفت: بنا بر روایتی مهم، امیران سپاه و اشراف - که شماری از بنیامیه در این دو طبقه حضوری مؤثر داشتند - عبدالرحمان را به گزینش عثمان ترغیب میکردند.[۳۸] پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد.[۳۹] او معتقد بود که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است. با انتخاب عثمان افرادی از بنیامیه قدرت یافتند و زمینههای احیای عصبیت قومی و انتقامجویی پدید آمد. عثمان اندک اندک والیان پیشین را عزل و افراد بنیامیه را به ولایت شهرهای مهم و برای ادامه فتوح برگماشت.[۴۰] در برخی موارد، اموال هنگفتی نیز به ایشان بخشید.[۴۱] از نکات مهم در دوره خلافت عثمان این است که ظاهراً بنیامیه نمیخواستند گزینش خلیفه بر مبنای رسم پیشین صورت گیرد، چنانکه وقتی عثمان یکبار به هنگام بیماری در وصیتنامه پنهانی خود، از عبدالرحمن بن عوف به عنوان جانشین نام برد، خشم بنیامیه برانگیخته شد.[۴۲] در این دوره، مروان بن حکم - که خود و پدرش از راندهشدگان پیامبر (ص) بودند[۴۳] - بر امور خلافت، تسلط بیاندازهای یافته بود.[۴۴] در جریان اعتراض بر ضد خلیفه نیز، شورشیان خواهان اخراج و تحویل او بودند.[۴۵] درست است که در ابتدای خلافت عثمان، منافع دیگر تیرههای قریش، اگر با منافع بنیامیه در تعارض بود، اختلاف چندانی مشاهده نمیشد، ولی در اواخر عهد عثمان، چنانکه برخی از محققان به درستی گفتهاند این امر باعث برانگیختن احساسات ضد اموی میان دیگر قریشیان همراه با قبایل خُردتر شد. تلقی بنیامیه از خلافت در این عهد، از این جمله مروان بن حکم معلوم میشود که در جمع شورشیان گفت: اینجا آمدهاید تا مُلک ما را از چنگمان بهدرآورید![۴۶]
درگذشت
ابوسفیان پنج سال پیش از قتل عثمان در سال ۳۰ هجری درگذشت.[۴۷] اما تاریخهای ۳۱ تا ۳۳ هجری را هم برای مرگ او آوردهاند.[۴۸] از او فرزندان متعددی برجای ماندند که بنامترین آنان معاویه است که نقش سیاسی مهمی در سده اول هجری ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد. فرزند دیگرش یزید بود که ابوبکر او را فرمانده سپاه کرد و سپس عمر او را به امارت گمارد. یزید در هنگام فتوحات بر اثر بیماری طاعون درگذشت. فرزند دیگرش [۴۹] بود که با عایشه در جنگ جمل شرکت داشت و معاویه او را به امارت مصر فرستاد.[۵۰] فرزند عتبه، ولید در آغاز خلافت یزید و هنگام هجرت امام حسین (ع) به مکه، والی مدینه بود. یکی از دختران ابوسفیان به نام ام حبیبه است که به حبشه هجرت کرد و سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (ص) با او ازدواج کرد.[۵۱] اگر چه ابوسفیان پس از فتح مکه اسلام آورد اما سخنی که در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده است، نشان از بستگی و علاقه او به آیین گذشته دارد.[۵۲] ابن حبیب او را از زنادقه قریش خوانده است.[۵۳]
منبع
پی نوشت
- ↑ - المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲، ص۸۱۷؛ اسد الغابه فی معرفةالصحابه، ابناثیر، عزّالدین علیبن احمدبن ابیالکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی.، ج۳، ص۱۲.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۱۳.
- ↑ - الاغانی، ج۶، ص۳۴۱؛ التبیین فی انساب القرشیین، ابنقدامه مقدسی، عبداللهبن احمد، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۸۸ میلادی.، ص۲۰۲.
- ↑ - فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۱۲۹.
- ↑ - المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی.، ص۳۶۸.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ - المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۷ میلادی.، ص۳۸۸.
- ↑ - ر.ک : مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (ص)، ص۱۳۱-۱۳۷.
- ↑ - السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ تاریخ قریش، مونس، حسین، جده: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۹۸ میلادی، ص۱۴۳.
- ↑ - ر.ک : السیر و المغازی، ص۳۱۰-۳۱۲؛ المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۱، ص۱۸۱؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ - ر.ک : السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۳۲۷.
- ↑ - السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ - همان، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ - ر.ک :انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵.
- ↑ - ر.ک : السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۴، ص۳۷-۳۹.
- ↑ - المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲، ص۸۱۷-۸۱۸.
- ↑ - ر.ک : المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲، ص۸۱۷-۸۱۸؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۴۶.
- ↑ - روزی که پیامبر (ص) مکه را فتح کرد، بزرگان قریش نزد پیامبر آمدند. پیامبر پرسید گمان میکنید با شما چگونه رفتار میکنم؟ گفتند آنچه درخور برادری بزرگوار و برادرزادهای بزرگوار است. پیامبر فرمود: اِذهَبُوا اَنتُمُ الطُّلَقاء بروید شما آزادید. از آن روز بزرگان و مشرکین سابق قریش به طلقا معروف شدند. ر.ک : السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۴، ص۵۴-۵۵؛ المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲، ص۸۳۵-۸۳۶.
- ↑ - جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۲ قمری. ، ص۴۹.
- ↑ - ر.ک : المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲، ص۹۴۴-۹۴۵.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۵۳۰.
- ↑ - المعارف، ص۳۴۴؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۵۳۰.
- ↑ - جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۲ قمری. ، ص۴۹.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۵۸۹؛ الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۴.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۵۲۹.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ - الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱، ص۵۸۸،۵۲۹.
- ↑ - ر.ک : تاریخ طبری، ج۳، ص۳۷۶.
- ↑ - تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷، ۶۰۴-۶۰۵، ج۴، ص۶۷،۶۴،۶۲.
- ↑ - سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۵، ص۱۷.
- ↑ النزاع و التخاصم فیمابین بنیامیه و بنیهاشم، ص۱۱-۱۲.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج6، ص۱۲۴-۱۲۵، ج۱۰، ص۳۰.
- ↑ - برای مجموعهای از این روایات ر.ک : جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۱۱۹؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۷ به بعد.
- ↑ - تاریخ طبری، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۵، ص۱۹؛ الاغانی، ج۶، ص۳۵۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۴-۴۵.
- ↑ - تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۸، ۲۶۹.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۱۳۳-۱۳۴، ۲۰۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۵،۳۴۸.
- ↑ - تاریخ یعقوبی، ۲، ص۱۹۵-۱۹۶.
- ↑ - ر.ک : جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۱۳۵-۱۳۶.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۶؛ جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۱۸۱،۱۳۶.
- ↑ - جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۱۸۴.
- ↑ - تاریخ طبری، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۴، ص۱۳.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، همانجا.
- ↑ عتبه
- ↑ - المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۶.
- ↑ -انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۴، ص۱۳.
- ↑ - المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی.، ص۳۸۸.