محیط قمی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

میرزا محمد قمی متخلّص به «محیط» و ملقّب به «شمس الفصحا» از شاعران خوش قریحه‌ی دوران قاجار است که به سال 1250 ه ق در یکی از روستاهای شهرستان قم متولد شد. تحصیلات خود را در رشته‌ی علوم عقلی و نقلی در قم و اصفهان به پایان رسانید. سپس به تهران آمد و پس از چندی به جانشینی پدر و برادر خویش که زندگی را بدرود گفته بودند، در دستگاه دوستعلی خان معیّر الممالک که در شمار وزیران و مقرّبان حکومت قاجاریه بود به کار تعلیم دوست محمد خان فرزند وی گماشته شد. به علاوه در انجمن شاعران شرکت می‌کرد و اشعار خود را می‌خواند.

میرزا محمد در سال 1317 ه. ق. در قم درگذشت و در مزار شیخان قم به خاک سپرده شد. پس از او میرزا حیدر علی مشهور به «مجد الادبا» و متخلّص به «ثریّا» که پدر همسر محیط قمی بود، دیوان او را گردآوری و تدوین کرد. این دیوان در سال 1362 ه ش. در تهران چاپ و منتشر شده است. [۱]


عترت یاسین:

نیمه شب بر سرم آن خسرو شیرین آمد خفته بودم که مرا بخت به بالین آمد
آمد آن گونه که تقریر نمودن نتوان‌ چون توان گفت به تن جان به چه آیین آمد؟
قامت افراخته، افروخته رخ، طرّه پریش‌ بهر یغمای دل عاشق مسکین آمد
به همه عمر دمی شاد نخواهم دل ریش‌ تا شنیدم که مقامت دل غمگین آمد
دل سودا زده طوف سر کوی تو کند صعوه [۲] را بین که به جولانگه شاهین آمد
کسب دولت مکن ای خواجه که درویشان را ترک دولت سبب حشمت و تمکین آمد
من و مدّاحی شاهی که «حسین منّی» [۳] مدحتش مادح [۴] وی ختم نبییّن آمد
آن چنان پای به میدان محبّت بفشرد که سرش زیب سَنان سپه کین آمد
خامس آل عبا، شافع کونین، حسین‌ که غلامیِّ درش فخر سلاطین آمد
ما سوایش به ندا یاد که فرّخ ذاتش‌ ما سوا را سبب خلقت دیرین آمد
توشه‌ی روز جزا مایه‌ی امید «محیط» شیوه‌ی منقبت عترت یاسین آمد [۵]


سقای شهیدان:

آن قوی پنجه که آزردن دلهاست فنش‌ الفتی هست نهان با دل غمگین منش
جان رسیده به لب از دوری جان بخش لبش‌ دل به تنگ آمده از حسرت نوشین دهنش
دوش در طرف چمن بلبل شیدا می‌گفت‌ نوبهار آمد و افزود غمم ز آمدنش
باغ ماند به صف ماریه و لاله و گل‌ به شهیدان به خون غرقه‌ی گلگون کفنش
ابر در ماتم سقّای شهیدان گرید که همه عمر بود دیده‌ی گریان چومنش
نور حق ماه بنی هاشم، عباس که هست‌ مهر او شمع و دل جمع محبّان لگنش
حامل رایت و میر سپه عشق که داشت‌ قوت سیل اجل همت بنیاد کَنش
دستش از تن که بریدند به کف محکم بود رشته‌ی بندگی و مهر امام زمنش
گفت در ماتم او شاه شهیدان گریان‌ دید افتاده چو در معرکه پر خون بدنش
شد کنون قطع امید من و پشتم بشکست‌ بعد از این وای به حال دل و رنج و محنش
یادم آمد لب خشکیده و چشمان تَرش‌ جگر سوخته از غم دل خون از حزنش
ز آن نبردش شه دین سوی شهیدان دگر که میسر نشد از معرکه برداشتنش
برگرفتن نتوان پیکر آن کشته ز خاک‌ که نه تن مانده به جا و نه به تن پیرهنش [۶]



رباعی:

صبر تو فزون ز ممکنات است حسین‌ خون از عطشت دل فرات است حسین
در عرصه‌ی کربلا به مهر شه عشق‌ کاری کردی که عقل مات است حسین



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 996-998.

پی نوشت

  1. فرهنگ شاعران پارسی زبان.
  2. صعوه: هر پرنده‌ی کوچک و خواننده به اندازه‌ی یک گنجشک را گویند؛ گنجشک.
  3. اشاره به حدیث نبوی «حسین منّی و انا من حسین».
  4. مادح: مدح کننده، ستایشگر.
  5. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 213 و 214.
  6. همان؛ ص 215.