عباس بن علی بن ابی طالب (ع)
عباس بن علی بن ابیطالب (ع)، پدرش امیرالمؤمنین علی (ع) و مادرش اُمّالبنین، فاطمه دختر حزام همسر چهارم امیرالمؤمنین علی (ع) بود.
مادر: امیرالمؤمنین علی (ع) با برادرش عقیل که در نسب شناسی عرب شهره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد و عقیل فاطمه دختر حزام بن خالد را پیشنهاد کرد و گفت در میان عرب دلیرتر از مردان بنیکلاب دیده نشدهاند.
پدر اُمّالبنین، ابوالمجل حزام بن خالد، از قبیله بنیکلاب و مادرش لیلا یا ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک بود.[۱] حزام از چهرههای شاخص و ممتاز عرب بود که به شجاعت، سخاوت، شرافت و کرامت مشهور بود. جدّ دوم مادری اُمّالبنین، عامر بن مالک نیز جنگاوری توانا و سوارکاری دلاور بود و اُمّالبنین سجایای رفتاری و وجودی پدر و جدش را به ارث برد و به فرزندانش منتقل کرد.
امیرالمؤمنین علی (ع) در سال 25 هجری با وی ازدواج کرد.[۲] نتیجه این ازدواج چهار پسر بود به نامهای عباس، عبدالله، عثمان و جعفر. این چهار تن به شجاعت و دلیری مشهور بودند و از اینرو فاطمه را اُمّالبنین یعنی مادر پسران نامیدند. خود او در یکی از اشعارش به این نکته اشاره دارد. این چهار تن در کربلا در کنار برادر و پیشوای خود امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.[۳]
اُمّالبنین زنی ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش بود.[۴] او همچنین بانویی شجاع، فداکار و بسیار بافضیلت بود. در خانه امیرالمؤمنین علی (ع)، فرزندان فاطمه (س) را بر فرزندان خود مقدم میداشت. آنان نیز برای این بانوی بافضیلت احترام خاصی قائل بودند و همچون مادر دوستش میداشتند. هنگام حرکت امام به سوی مکه اُمّالبنین بی هیچ تردیدی پسران خویش را با کاروان حسینی همراه کرد تا برادر خویش را یار و یاور باشند.
اُمّالبنین در واقعه کربلا حضور نداشت، اما هنگامی که کاروان سفر کربلا وارد مدینه میشد، کسی خواست خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد و او گفت از حسین (ع) برایم بگویید. چون شنید که چهار فرزندش همراه امام حسین (ع) کشته شدهاند، گفت: ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای حسین میشد و او زنده میماند. این سخن او را دلیل اخلاص کامل او به اهل بیت و امام حسین (ع) دانستهاند.[۵] او با صبوری و بزرگواری با شهادت فرزندانش برخورد کرد و به شهادت ایشان در کنار امام، برادر و پیشوای خویش افتخار کرد.
چون خبر شهادت امام حسین (ع) را با لب تشنه شنید، چنان بر سر کوفت و فریاد واحسینا سرداد که از حال رفت و گفت بندهای دلم پاره گردید. آوردهاند که زینب (س) پس از ورود به مدینه به دیدار اُمّالبنین رفت و شهادت فرزندان او را به وی تعزیت گفت. [۶] این از منزلت بلند اُمّالبنین حکایت دارد. از آن پس اُمّالبنین هر روز با نوهاش عبیدالله فرزند حضرت عباس (ع) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و دردمندانه مینالید و میگریست. مردمان بر او گرد میآمدند و با او در گریستن همنوا میشدند. حتی گفتهاند مروان بن حکم نیز میآمد و در آنجا میگریست. [۷]
سال وفات او مشخص نیست.
ولادت: عباس بن علی بن ابیطالب (ع) در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در عصر خلافت عثمان بن عفان در شهر مدینه متولد شد. پس از تولد، در گوش وی اذان گفت و گوسفندی را برای وی عقیقه کرد و هموزن موی تراشیده او نقره صدقه داد.[۸]
شهادت: عباس بن علی بن ابیطالب (ع) 14 سال با پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علی (ع)، 24 سال با برادرش امام حسن (ع) و 34 سال با برادر دیگرش امام حسین (ع) زندگی کرد و سرانجام در دهم محرمِ (روز عاشورا) سال 61 هجری در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید.[۹] سن ایشان را به هنگام شهادت 34 سال ذکر کردهاند.
از آنجایی که آن حضرت با پنج معصوم زیسته بود، از محضر آنان به خصوص دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسین (ع) بهره معنوی بسیاری برد و از اینرو مقام علمی و اخلاقی والایی داشت.
نام: بنا بر روایات شیعی، امیرالمؤمنین علی (ع) او را عباس نامید و فرمود: من این کودک را به نام عمویم، عباس نامیدم. عباس به معنی شیربیشه، شیر خشمناکی که شیرهای ژیان نیز از او میگریزند و دشمنان در برابر او لرزه بر اندامشان میافتاد و چهرهشان از ترس او درهم گرفته میشد. نویسنده معالی السبطین مینویسد: امیرالمؤمنین علی (ع) او را از اینرو عباس نامید که به شجاعت، شکوه، صولت و خشم او در پیکار با دشمنان آگاهی داشت. او قهرمانی بود که شجاعت را از پدرش به ارث برده بود و بینی گمراهان در برابر او به خاک مالیده میشد.[۱۰] در اصطلاح ادبی صیغه مبالغه است به معنی باصلابت و ترشروی، این نام از همان عصر، نشانگر شهامت و شجاعت در او بود. کسی که در هنگام نبرد بر پیشانیاش چین میاندازد و خوف و بیم در دل دشمن برمیانگیزاند. او در میدان کربلا تمامی سپاه دشمن را دچار هراس مرگآوری کرد:
عبست وجوه القوم خوف الموت | ||
و العباس فیهم ضاحک متبسم |
هراس از مرگ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسّم بود.
آثار عظمت، صلابت، شجاعت و قوت قلب از همان کودکی در چهرهاش دیده میشد.[۱۱]
کُنیه: کنیه او به واسطه فرزندانش فضل و قاسم، اباالفضل و اباالقاسم بود.کنیه ابوالفضل چنان با حقیقت وجودی حضرت هماهنگ بود و در زندگی خود با تمام هستی به دفاع از فضائل و ارزشها پرداخت که بهراستی منبع فضائل بود.
اباالفضل یا من اسّس الفضل و الابا | ||
أبی الفضل الا ان تکون له ابا |
ای اباالفضل! ای بنیانگذار فضیلت و خویشتنداری! فضیلت جز تو را به پدری نپذیرفت.
القاب: معمولاً القاب ویژگیهای آدمی را مشخص میسازد. به عباس بن علی (ع) به سبب داشتن صفات والا لقبهایی دادهاند از آنجمله: قمر بنیهاشم، سقا، قهرمان علقمه، صاحب لواء، حامی الظعینه، باب الحوائج، عبد صالح، شهید، مستجار، سپهسالار لشکر، ضَیغَم (شیر)، ظَهرُ الولایه (پشتیبان ولایت)، صدیق، ساعی و باب الحسین.[۱۲]
قمر بنیهاشم: به جهت جمال و زیبایی، قامت رشید، سیمایی جذاب.[۱۳] اصولاً خاندان بنیهاشم زیباروی و خوش سیما بودند که در میان آنان عباس از همه خوش سیماتر بود.
سقا، ساقی و سقای کربلا: چندین بار در روزهای قبل از عاشورا صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان را سیراب ساخت.
قهرمان علقمه: علقمه نام رودی بود که حضرت در کنار آن با لب تشنه به شهادت رسید.
صاحب لواء، حامل اللواء، پرچمدار: امام حسین (ع) در روز عاشورا پرچم سپاه را به او سپرد.
حامی الظعینه: پاسدار و نگاهبان خیام، به دلیل نقش حساس آن حضرت درحمایت از بانوان حرم و اهل بیت رسالت، چنین لقبی به او داده شد. در کربلا صدای پایش به خیمهها آرامش و صدای شیهه اسبش به دلها اطمینان میداد.
باب الحوائج: دو تن در کربلا باب الحوائج نامیده شدهاند: عباس بن علی و علی اصغر(ع)، به معنی گرهگشایی او در همه صحنهها به ویژه کربلا و استجابت دعا با توسل به نام او.
عبد صالح: در عبودیت و بندگی او هیچگونه شائبهای نبود.
شهید: مقام والای شهادت برازنده او بود.
ساعی: او نهایت سعی و تلاش را برای تحقق نهضت امام حسین (ع) نمود.
همسر و فرزندان: به سال 45 هجری با لُبابه دختر عبیدالله بن عباس، عموزاده پدرش که از بانوان ارجمند و بزرگوار بود، ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج سه پسر و یک دختر بود: قاسم، فضل، عبیدالله و حمیده. قاسم و فضل در کودکی از دنیا رفتند. نسل حضرت عباس (ع) از فرزندش عبیدالله میباشد که در این نسل رادمردان بزرگ، عالمان و فقیهان برجسته وجود دارند. عبیدالله دارای مقام بسیار ارجمند است. وی از یاران امام سجاد (ع) به شمار میآمد. امام هر گاه او را میدید به یاد عمویش عباس اشک میریخت.
عباس بن علی (ع)، مردی شجاع، دلیر، مؤمن به خدا، باادب، با عزت و کرامت نفس و خویشتندار، صبور و بردبار و شکیبا، مهربان و باوفا و ارادهای قوی. از ویژگیهای روحی و شخصیتی آن حضرت بود. بسیار به برادرش امام حسین (ع) علاقهمند بود و به ایشان احترام میگداشت. او همیشه در پی آن حضرت حرکت میکرد. امام که میرفت، او نیز میرفت. چون میایستاد، او نیز میایستاد. فقط در کربلا جلوی امام حرکت میکرد تا اگر خطری جان مولایش را تهدید کند، او سپر بلای امام باشد. در کنار امام حسین (ع) چون عبدی دوزانو مینشست و حتی امام را برادر خطاب نمیکرد بلکه سیدی، مولای، یابن رسول الله میگفت. ادب یکی از ارزشهای والای انسانی است و امیرالمؤمنین علی (ع) به ادب او توجه خاصی داشت و به همین جهت از ویژگیهای زندگی سراسر درخشان ایشان بود.
نقش عباس بن علی (ع) در حوادث روزگار:
از همان کودکی همگام با حوادث بزرگی بود که تنشی عمیق در بنیادهای فکری مسلمانان ایجاد کرد و آن مسلط شدن امویان بر تمام دستگاههای دولتی که بحرانهای حادی را در میان مسلمانان به وجود آورد و بالاخره به کشته شدن عثمان انجامید.
1 – اولین حضورش در مسجدالنبی و هنگام بیعت مردم با امیرالمؤمنین علی (ع)، سپس شاهد حوادث پیچیده سیاسی دوران خلافت پدرش.
2 – حضور در میدانهای رزم دوشادوش برادرانش. صفین نخستین رزمگاه فداکاری و ایثارگری او بود و نخستین بار در هیئت رزمندهای جوان قدم در میدان گذاشت و گفته شده قهرمانانی به دست او کشته شدند. او همچنین برای گشودن شریعه فرات به همراه برادرش حسین (ع) رفت و موفق به بازگشایی شریعه گردیدند.
3 - امیرالمؤمنین علی (ع) در هنگام شهادت، او را به اطاعت از برادرانش حسنین (ع) سفارش کرد و فرمود که در قیامت به وسیله تو چشمانم روشن میشود.
4 – در دوران امامت امام حسن (ع)، او مطیع برادر بود و پس از صلح همراه امام و دیگر افراد خاندان به مدینه بازگشتند. پس از شهادت امام حسن (ع) همواره درکنار امام و مقتدای خود امام حسین (ع) بود.
نقش اصلی عباس بن علی (ع) در همراهی امام حسین (ع) و در نهضت آن حضرت هویدا میباشد و اوج آن را در روز عاشورا میبینیم. عباس (ع) عمر کوتاهی داشته و در مدت عمرش نه سخنان بسیاری از وی به یادگار مانده و نه حوادث انبوهی از زندگی او به ثبت رسیده است. اما حادثهای که او را در چشم همگان بسیار بزرگ کرده است، واقعه کربلا و در رأس آن روز عاشورا است. سخنانی که از عباس بن علی (ع) در تاریخ به ثبت رسیده، مربوط به چند روز آخر عمر او، طی واقعه کربلا میباشد.
اما در حوادثی که منجر به قیام عاشورا میشود، نقش عباس (ع) بسیار درخشان است:
1- در شبی که والی مدینه، امام حسین(ع) را برای بیعت کردن با یزید دعوت کرد، او همراه دیگر افراد بنیهاشم برادرش را تا خانه ولید بن عتبة بن ابیسفیان همراهی نمود و همانجا به پاسداری از جان امام پرداخت.[۱۴]
2- آنگاه که امام حسین(ع) از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سوی مکه حرکت کرد، عباس بن علی (ع) بر همراهی با امام و ایثار و جانبازی در راه به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای والای آن حضرت لحظهای کوتاهی نکرد.[۱۵]
3- همراهی با کاروان از مکه به سوی کوفه.[۱۶]حضرت عباس همواره مراقب کاروان و برآوردن خواستههای بانوان و فرزندان برادرش بود و با کوششهای خود سختیهای راه را آسان میکرد و مشکلات آنان را برآورده میساخت به اندازهای که محبت و توجه او را وصفناپذیر یافتند.[۱۷]
4- هنگامی که امام (ع) شبانه با عمر بن سعد دیدار داشت، برادرش عباس نیز همراهش بود.[۱۸]
5 - از فعالیتهای مهم عباس بن علی (ع) در کربلا، شرکت مؤثر او در عملیات تهیه آب بود. وقتی که ابن سعد به دستور عبیدالله آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) بستند، تشنگی بر ایشان شدت یافت. امام برادرش عباس را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند. عباس (ع) در کنار شریعه به پیادگان گفت مشکها را پر کنید. عمرو بن حجاج و یارانش بر آنان حمله کردند و حضرت عباس (ع) و نافع بن هلال دشمن را متفرق کردند و یارانشان مشکها را پر از آب کرده و به خیمهها رساندند. از آن روز حضرت ملقب به سقا شد.
6 - عصر روز نهم محرم، شمر به سوی خیمهگاه امام حسین (ع) آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من کجایند؟ عباس و برادران او (جعفر، عبدالله وعثمان) کجایند؟ (امّالبنین مادر بزرگوار آنان از قبیله بنیکلاب بود که شمر و عبدالله بن ابیمحل که نزد عمر بن سعد بودند، از این قبیله بودند. آنان از ابن زیاد امان نامهای برای پسران امّالبنین گرفتند).[۱۹] کسی به شمر پاسخ نداد. امام حسین (ع) فرمود: ”اَجیبوهُ وَ اِنْ کانَ فاسِقاً“[۲۰] گر چه انسان تبهکاری است، اما پاسخش گویید! پاسخ دادند: چه میگویی و چه میخواهی؟
شمر گفت: شماها در امان هستید! خودتان را با حسین به کشتن ندهید. از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند. به ما امان میدهی در حالیکه فرزند پیامبرخدا در امان نیست ؟ از ما میخواهی که در حلقه اطاعت لعنتشدگان و فرزندان لعنت شدگان درآییم؟ نیازی به امان تو نیست. امان خدا بهترین و برترین امانهاست. شمر خشمگین بازگشت.[۲۱]
7 - ابنسعد عصر تاسوعا و بعد از نماز عصر فریاد زد: یا لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت میدهم.[۲۲] این سخن، یاران عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. آفتاب تازه داشت غروب میکرد که هجوم به طرف خیام آغاز شد و دشمنان بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.[۲۳] امام در برابر خیمه خود شمشیر را برگرفته و سر بر زانو گذارده و به خواب رفته بود. زینب که صدای همهمه اسبان و لشکریان را شنید، به خیمه امام حسین (ع) نزدیک شد و به برادرش عرض کرد: برادرم! آیا این صداها را نمیشنوی که هر آن نزدیکتر میشوند؟ امام همچنان که شمشیرش را بررسی میکرد و قبضهاش را در دست میفشرد، فرمود:
هم اکنون پیامبر اکرم (ص) را در خواب دیدم. به من میگفت: به سوی ما میآیی. زینب (س) از شنیدن سخن برادر سراسیمه شد و به گریه افتاد و فریاد زد: واحسینا! وای بر من! امام فرمود: آرام باش خواهرم! خدا بر تو رحمت فرستد.[۲۴] حضرت عباس (ع) از طرف امام برای گفتگو با دشمنان مأمور شد. همراه با ایشان بیست نفر برگزیده شدند. آنان با سپاه عمر بن سعد سخن گفتند و علت آمدنشان را پرسیدند.[۲۵] گفتند: آمدهایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید. عباس (ع) جواب سپاه را به اطلاع امام رساند. امام فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما فرصت دهند، باشد که برای خدای خود نماز بگزاریم و با او راز و نیاز کرده و به درگاهش استغفار نماییم. خدا میداند که من تا چه اندازه، نمازگزاردن، قرآن خواندن، نیایش و استغفار را دوست میدارم. عباس پیام امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد. [۲۶] بدینگونه امام شب دهم محرم را مهلت یافت تا با خدای خود به راز و نیاز بپردازد. با یاران و خانوادهاش صحبت کند و وصیت نماید و تاکتیکهای نظامی و جنگی را بررسی نمایند.
8- در شب عاشورا همصدا با دیگر بنیهاشم و اصحاب امام، آمادگی خود را در دفاع از آن حضرت اعلام کرد و او نخستین کسی بود که سخن گفت: ”ما نَفْعَل؟ اَنَبقی بَعدَک؟ لااَرَنا الله ذلِکَ اَبَداً“ [۲۷] چه کنیم؟ بعد از تو بمانیم؟ خداوند ما را در چنان حالی نبیند. سخن عباس این بود که حیات آنان وابسته به حیات امام است. مگر میشود آنان پس از امامشان زنده باشند؟ زندگی پس از امام برای آنان بیتفسیر و بیمعناست. او در روز عاشورا با عمل شجاعانه خویش این آمادگی را اثبات نمود.
9- صبح عاشورا امام قلب سپاه را به عباس سپرد و پرچم را به دست او داد. [۲۸]
10 – هنگامی که اصحاب یا خاندان در محاصره قرار میگرفتند، او با حملهای محاصره را میشکست و آنان را نجات میداد.
11 - عصر عاشورا عباس به برادرانش گفت: ” اینک وارد کارزار شوید و مخلصانه در راه یاری دین خدا با دشمنان او نبرد کنید.“ [۲۹]
12 – پس از شهادت همه اصحاب و خاندان و زمانی که تشنگی به حرم فشار آورد. ابوالفضل از امام اذن جهاد خواست و گفت: برادر! سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام و میخواهم از این منافقان انتقام بگیرم. امام فرمود: بچهها تشنهاند. با هم به طرف شط فرات برویم، شاید بتوانیم مقداری آب به خیمهها برسانیم. آنگاه به میدان برو. این سخن در موقعیتی گفته شد که صدای العطش، العطش کودکان بلند بود. امام حسین (ع) بر اسب خود سوار شد و با ابوالفضل که پیشاپیش او حرکت میکرد، به جانب فرات رهسپار شدند.[۳۰] هر دو برادر با قلبهای شکسته و پریشان و آغشته به خونِ عزیزان بر دشمن زبون حملهور شدند. عباسکه مردی رشید و بلندقامت بود، با خشم صفهای دشمنان را میشکافت و با تار و مار کردن آنان، خود را به فرات رساند و از امام حسین (ع) جدا شد. لشکر پسر سعد راه را بر امام گرفتند. امام از روی مسناة[۳۱] بهطرف فرات حرکت کرد، ولی سواره نظام ابن سعد جلوی امام را گرفتند. مردی از بنیدارم لشکر را مخاطب ساخته و گفت: وای بر شما! میان حسین و آب فرات حایل شوید و نگذارید به آب دسترسی پیدا کند. امام رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا! اورا تشنه بدار. وی امام حسین (ع) را هدف تیر قرار داد و تیرش به دهان مبارک امام اصابت کرد. امام تیر را بیرون کشید و دستش را زیر زخم گرفت، چون از خون پر شد، آن را به طرف آسمان پاشید و فرمود: پروردگارا! از کار ناپسندی که با فرزند دختر پیامبرت انجام میدهند، به درگاه تو مینالم. خدایا شمارشان را کم کن و به پراکندگی، جانشان رابگیر![۳۲]
گویند قطرهای از آن خون به زمین برنگشت. سپس امام به جای خود برگشت، در حالی که بهشدت تشنه بود.
عباس (ع) که خود را به فرات رسانده بود، مشک را پر از آب نمود و بدون اینکه قطرهای از آن آب را بنوشد، به طرف خیمهها رهسپار شد و خطاب به نفس خود گفت:
یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الحُسَینِ هُونی | ||
هذا الحُسَینُ شارِبُ المَنُون | ||
الماجِدُ الحّرِ رَحیبِ الصَّدْرِ | ||
وَ بَعدَهُ لا کنتِ اَن تَکونی | ||
وَ تَشرَبینَ بارِدَ المَعینِ | ||
اَتی بِهِ اللهِ لِخَیر أمْر | ||
تَـاللهِ ما هـذا فَعــالٌ دیــنی |
ای نفس! بعد از حسین خوار باش و بعد از او سزاوار نیست که زنده باشی.
این حسین است که مرگ را مینوشد و تو میخواهی آب سرد بنوشی؟
به خدا قسم این شیوه دینداری من نیست.
عباس در بازگشت به خیمهها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند، درگیر شد و در حملهای دست راست و سپس دست چپ او را قطع کردند و با ضربهای که بر فرقش وارد شد، از اسب به زمین افتاد و پس از جراحتهای بسیار و ضعف عجیبی که بر او عارض شده بود، به دست زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سِنبسی به شهادت رسید.[۳۳]
شهادت عباس (ع)، برای امام و بازماندگان خاندان رسالت و یاران آنان فاجعه دردناکی بود. آنگاه که امام از شهادت عباس آگاه گردید، ناله برآورد و جمله پرسوزی فرمود: ” اَلانَ اِنْکسَرَ ظَهْری وَ قَلَّت حِیلَتی وَ شَمَّتَ بیعَدُوّی“[۳۴] اکنون کمرم شکست و چارهام اندک و دشمنم زیاد شد.
عباس در فاصلهای دورتر از خیام به شهادت رسید. [۳۵] او در هنگام شهادت برادرش را صدا زد. امام بر بالین او حضور یافت و او را در حالی که هنوز جانی در بدن داشت، در آغوش گرفت و فرمود: برادرم خداوند بالاترین پاداشها را به تو عنایت فرماید. بهراستی تو در راه خدا جهاد کردی و حق جهاد را به خوبی به جای آوردی. آنگاه در شهادت برادرش بسیار گریست.
در همین مقام است که شاعر میگوید: [۳۶]
اَحَقُّ النّاسِ اَنْ یبْکی عَلَیه ِفَتًی | ||
اَخُوهُ وَ ابْنُ والِدِهِ عَلِیٍّ | ||
وَ مَنْ واساهُ لایثْنیهِ خَوْفٌ | ||
اَبْکی الحُسَینَ بِکرْبَلاءِ | ||
اَبُوالْفَضْلِ الْمُضَرَّجِ بِالْدِّماءِ | ||
وَ جادَلَهُ عَلَی عَطَشٍ بِماءِ |
آنکه باید بیش از هر کس دیگر بر او گریست، جوان دلاوری است که حسین را گریاند.
برادر حسین و فرزند علی، ابوالفضل که به خون خود آغشته شد.
کسی که حسین را یاری کرد در حالی که هیچ رویداد هراسانگیزی او را برنتاباند و کسی که با همه تشنگی با خود در نوشیدن آب ستیز کرد.
شعر معروفی را در مورد او زمانی که دست راست و دست چپش قطع شده بود در کتب تاریخی آمده است:
ِ
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموُا یمینی | ||
وَ عَنْ امامٍ صادقِ الیقین | ||
اِنّی اُحامیِ أبداً عَنْ دینی | ||
نَجِل النَّبِیِّ الطّاهِرِ الامینِ |
به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع کردید، اما من پیوسته از دین خود و از پیشوای راستگوی بر حق پشتیبانی و حمایت خواهم نمود، امامی که نواده پیامآور پاک و امین است.
یا نَفسُ لا تَخْشَی من الکفّارِ | ||
مَعَ النَّبِیِّ السَیدِ المُختارِ | ||
وَ اَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الجَبّارِ | ||
قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِم یساری | ||
فَاَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرِّ النّارِ |
ای نفس! از کفار هراس نداشته باش. تو را رحمت خداوند جبار مژده باد.
همراه با پیامبری که سرور خوبان است. ظالمانه دست چپ مرا قطع کردند.
پس ای پروردگار من آنان را در آتش سوزان بیفکن!
امام حسین (ع) چون دیگر هیچ یاوری نداشت، برایش ممکن نبود که پیکر برادر را نزد سایر شهدا بیاورد، از اینرو پیکر پاکش در همان نقطهای که به شهادت رسید، بر زمین باقی ماند.[۳۷]
بدن عباس (ع) در کنار علقمه به خاک سپرده شد و برای محل قطع شدن دو دست آن بزرگوار دو مقام به نام ” کفالعباس“ قرار داده شده است. اما سرش را به دمشق برده و در آنجا به خاک سپرده شد. بنابراین مزارات عباس، چهار مزار است: مزار و محل دفن جنازه او، مزار مقام دست راست و دست چپ که در نزدیکی آرامگاه حضرت عباس قرار دارد و مزاری در دمشق به نام ” باب الصغیر“ که گفته میشود محل دفن سرهای شهدای کربلا است.
در کربلا بارگاه شکوهمندی بر مزار عباس (ع) تأسیس شده که هر سال هزاران نفر به زیارتش میروند و از او کرامات زیادی از قبیل شفای بیماران ذکر کردهاند.
یکی از بارزترین جلوهها در حماسه عظیم کربلا، حضور ابوالفضل عباس بود که جهاد اصغر یعنی ستیز با دشمنان دین و جهاد اکبر یعنی اوج خودسازی را با هم به نمایش گذاشت. او نه تنها یک مرد جنگی، شجاع و دلاور بود، بلکه بسیار پارسا و زاهد و نیز عارف بود. او از عابدترین اولاد بنیهاشم است.
عباس در جهاد اصغر با شناخت عمیقی که از وظیفه خود در روز عاشورا داشت، در نهایت جدیت و تکاپو و احساس وظیفه تلاش کرد. میگویند حرکات این مرد در آن روز حاکی از این بود که انگار قدرت تمام دنیا را در خود میدید و حرکت میکرد بهطوری که قطع دستانش یکی پس از دیگری، ذرهای از تردید و توقف در تلاش او به وجود نیاورد. در زیارت او میخوانیم: ” اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بالَغْتَ فِیالنَّصیحَةِ وَ اَعْطَیتَ غایةَ الْمَجْهوُدِ “تو نهایت کوشش را در نصیحت (امت ظالم) و کمال جهد و اهتمام را در راه دین خدا ادا کردی.
زیباتر از صحنه جهاد اصغر عباس صحنههایی است که او از جهاد اکبر خود به نمایش گذارد که نشان از خودسازی عمیقی دارد که او را فاتح بلندترین قله ارزشها ساخته است. در چشم او حسین نه تنها برادر وسرور بود، بلکه در او خدا، حق و حقیقت را میدید. عباس با خدای خویش و با مقتدایش حسین، پیمان بسته بود و باید بر سر این پیمان در آن بیابان برهوت، به تنهایی وفا کند و همین وفاداری بارزترین تجلی روح باعظمت عباس در کربلا بود و در زیارتش بر روی آن تأکید بسیار شدهاست: ” اَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصْدیقِ وَ الْوَفاءِ وَ النَّصیحَةِ“ شهادت میدهم که تو تسلیم بودی وتصدیق نمودی و وفا و خیرخواهی و خیراندیشی بر شخصی که حق را در او میدیدی، کردی. ” اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکلْ وَ اَنَّکَ مَضَیتَ عَلی بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ“ شهادت میدهم که هیچ سستی وکوتاهی نکردی و با بینایی حرکت کردی.
کلام ائمه معصومین (ع) درباره عباس (ع)
حضرت عباس در لسان ائمه ستوده شده است:
امام سجاد (ع): خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خود گذشتگی کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فدای برادر کرد تا آنکه دستانش بریده شد. پس خداوند به جای آنها چون جعفرطیار دو بال عطا کرد تا بدانها با ملائک در بهشت پرواز کند. او را در نزد خداوند منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت بر او غبطه میخورند. [۳۸]
امام جعفر صادق (ع): عمویم عباس بینش و بصیرتی تیز، دقیق و نافذ، ایمانی محکم و استوار داشت. همراه برادرش امام حسین (ع) جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.[۳۹]
امام هادی (ع): سلام بر اباالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین علی (ع) که با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین کرد. دنیا را وسیله آخرت قرار داد. خود را فداکارانه فدای برادر نمود. نگاهبان دین و سپاه امام حسین (ع) بود. تلاش بسیار برای آبرسانی به سوی لبتشنگان نمود و دو دستش در راه خداوند قطع شد. [۴۰]
صاحب الزمان حضرت حجت (عج): سلام بر اباالفضل، عباس بن علی بن ابیطالب (ع)، همدرد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز، بهره فردایش را برگزید. آنکه فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت.[۴۱]
در زیارت رجبیه از او نام برده شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به وی چنین سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی أبی الفَضلِ العَبّاسِ بنِ اَمیرِ المُؤمِنینَ المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ الاخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ الفادی لَهُ الواقی السّاعی اِلَیهِ بِمائِهِ المَقطوعَةِ یداهُ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ یزیدَ بنَ وَقادٍ الرقّادَ الحَیتِی وَ حَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِی“ سلام بر عباس بن امیرالمؤمنین، که با جان خویش برادرش را یاری میکرد و به خاطر او از خود میگذشت. برای برادرش نگهبان و سرباز فداکاری بود. با اینکه خود تشنه بود، آبی را که داشت تلاش کرد تا به حسین (ع) برساند. آنکه دو دستش بریده شد.
خداوند قاتلان او، یزید بن رقاد (وقاد) حیتی و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.[۴۲]
با شهادت عباس (ع) آخرین سرباز امام از ایشان جدا گشت.
امام حسین (ع) خسته و تنها به خیمهها برگشت تا به زنان و کودکان وحشتزده درباره پیشامدهای پس از شهادتش، دلداری دهد و برای آخرین بار با آنان وداع کند. اکنون امام حسین (ع) مانده بود و خانوادهاش؛ زنان و کودکانی که در خیمهها هر لحظه با دیدن پیکر شهیدی، داغدار میشدند و علی بن الحسین (ع) که همچنان در آتش بیامان تب میسوخت و کودکی چند ماهه که نام او هم علی بود. امام ابتدا با پسرش امام سجاد (ع) وداع کرد و او را امام بعد از خود خواند. سپس با سایر خاندانش وداع کرد.
منبع
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 448-462.
پی نوشت
- ↑ - عمدة الطالب، ص356.
- ↑ - همان، ص357.
- ↑ - مقاتل الطالبیین، ص82-84؛ عمدة الطالب، ص356.
- ↑ - اعلام النساء المؤمنات، ص496-497.
- ↑ - همانجا.
- ↑ - قمر بنیهاشم، ص16.
- ↑ - مقاتل الطالبیین، ص85.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج6، ص392؛ الکافی، ج1، ص464.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج6، ص441؛ انساب الاشراف، ج2، ص512؛ تاریخ طبری، ج5، ص400،394؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص41-42.
- ↑ - معالی السبطین، ج1، ص437.
- ↑ - تنقیح المقال، ج2، ص128؛ اعیان الشیعه، ج7، ص429.
- ↑ - تنقیح المقال، ج2، ص128؛ فرسان الهیجاء، ج1، ص189-190.
- ↑ - بحار الانوار، ج45، ص39.
- ↑ - مناقب آل ابیطالب، ج3، ص88.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص220 ؛ الفتوح، ج5، ص45.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص160 ؛ ترجمة الامام الحسین، ص67.
- ↑ - فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص43.
- ↑ - زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع)، ص154.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص416؛ ارشاد، ج2، ص440.
- ↑ - فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص434.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص184؛ تاریخ طبری، ج5، ص؛ ارشاد، ج2، ص440؛ اعلام الوری، ج2، ص324؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص56؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33؛ تذکرة الخواص، ص249.
- ↑ - وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص440.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص440.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص416-417؛ الفتوح، ج5، ص175-176؛ ارشاد، ج2، ص440.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص417.
- ↑ - وقعة الطف، ص195-196؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص238؛ اعلام الوری، ج2، ص235؛ بحار الانوار، ج44، ص394.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص260.
- ↑ - همان، ص269.
- ↑ - همانجا.
- ↑ - به معنی سیلبند و خاکریز است که جلوی آب را میگیرد و گاهی قسمتی از زمین بهطور طبیعی برجسته است و سدی خاکی در جلوی آب محسوب میشد. معمولاً عبور و مرور از روی سیلبندِ طبیعی یا مصنوعی آسانتر از عبور از دشت ناهموار است که دارای گودال یا خار و خاشاک و یا نیزار و یا باتلاق است. در کنارههای فرات احیاناً نیزار یا باتلاق وجود داشته است و گمان میرود که امام برای اینکه در سر راهش به گودال یا خار و خاشاک یا نیزار و یا باتلاق برخورد نکند، از روی سیلبندی که در آنجا بود، به سوی فرات حرکت کرده است.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص420؛ ارشاد، ج2، ص463؛ نهایة الارب، ج7، ص194.
- ↑ - مقاتل الطالبیین، ص90.
- ↑ - الفتوح، ج5، ص114؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص30.
- ↑ - اللهوف، ص48.
- ↑ - اللهوف، ص48؛ ادب الحسین و حماسته، ص37.
- ↑ - الامامه و السیاسه، ج2، ص257؛ ارشاد، ج2، ص464؛ اللهوف، ص48؛ بحار الانوار، ج45، ص401؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص30.
- ↑ - امالی صدوق، مجلس 70، حدیث 10.
- ↑ - تنقیح المقال، ج2، ص128؛ اعیان الشیعه، ج7، ص430.
- ↑ - بحار الانوار، ج45، ص66.
- ↑ - زندگی ابوالفضل العباس (ع)، ص49 به نقل از المزار محمد بن مشهدی.
- ↑ - برای تفصیل بیشتر درباره زندگی ابوالفضل العباس (ع) ر.ک : وقعة الطف، ص195-196؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص257؛ الاخبار الطوال، ص255-257؛ انساب الاشراف، ج3، ص184؛ اللهوف، ص48؛ تاریخ طبری، ج5، ص412،418-419؛ ارشاد، ج2، ص238؛ اعلام الوری، ج2، ص235؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص53،34؛ نهایة الارب، ج7، ص194؛ مقاتل الطالبیین، ص90؛ اعلام الوری، ج2، ص324؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص92؛ تذکرة الخواص، ص249؛ جمهرة النسب، ص31؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187-189؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص108،122؛ رجال طوسی، ص102؛ اعیان الشیعه، ج4، ص129؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص320؛ وسیله الدارین، ص49؛ منتهی الآمال، ص410-411،460،442،418،462-465،482؛ الحدائق الوردیه، ج1، ص120؛ بحار الانوار، ج44، ص391، ج45، ص39-42، 66-68؛ نفس المهموم، ص318؛ ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص 75-78؛ انصار الحسین، ص149؛ تنقیح المقال، ج2، ص128؛ تقد الرجال، ص179؛ اعیان الشیعه، ج7، ص430؛