محمد حسین جلیلی
محمد حسین جلیلی متخلّص به «بیدار» در سال 1298 ه. ش در باختران (کرمانشاه) به دنیا آمد. پدرش آیت اللّه حاج شیخ محمد هادی جلیلی از اجلهی علمای کرمانشاه بود و ریاست حوزه علمیه و روحانی آن شهر را به عهده داشت. جلیلی از شاعران خوب و کم شعر معاصر بود. وی علوم ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رساند آنگاه به تحصیل علوم قدیمه پرداخت.
جلیلی در سال 1318 شمسی رهسپار تهران شد و برای ادامهی تحصیل به دانشکده معقول و منقول (الهیات) راه یافت و پس از طی مراحل به دریافت لیسانس از آن دانشکده نایل آمد و در سال 1322 شمسی به زادگاه خود مراجعت کرد و به استخدام بانک درآمد و مشغول کار شد و در سال 1358 شمسی به مرض سرطان مثانه بدرود حیات گفت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. جلیلی از شاعران توانا و پر مایه بود و از شعر سبک اساتید کهن را پیروی میکرد. غزل را خوب میسرود، شعرش دلنشین و از لطف خاصی برخوردار بود.
از آثار او: «کرمانشاهان باستان» «تاریخ ایل و طایفه زنگنه»، «تاریخچه اوقاف در کرمانشاه»، «تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطیت»، «یک دوره صرف و نحو و دستور زبان فارسی»، «ترجمه زبدة النصرة نخبة العصرة» تألیف بیداری اصفهانی که به نام «تاریخ سلسلهی سلجوقی» منتشر شده است. دیوان اشعارش را فاضل محقق و شاعر ارجمند ید اللّه عاطفی به چاپ رسانده است. [۱]
شور حسینی:
تا ساز دل به شور حسینی ترانه گوست | جان جهان به نغمهی او گرمهای و هوست | |
بگذر به کربلا که پس از قرنها هنوز | از بوی و موی کبر و عباس مشک بوست | |
داس خزان به باغ محمّد گلی نهشت | آری فلک به آل نبی سخت کینه جوست | |
طی کرد شاه دین ره اخلاص را به سر | از سر قدم کنند مقیمان کوی دوست | |
زینب زبان به خطبه گشادهست لاجرم | چشم حسین از سر نی مات روی اوست | |
سر را به سجده در دم آخر نهاد و گفت | از دوست هر بلا که به من میرسد نکوست | |
یادی ز قدّ اکبر و اشک حسین کرد | «بیدار» چون بارید به سروی که طرف جوست |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1204.
پی نوشت
- ↑ سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 1، ص 645.