ابوالقاسم حالت
ابو القاسم حالت فرزند کربلایی محمد تقی از شاعران نامی معاصر است. در سال 1292 ه. ش. در تهران دیده به جهان گشود.
تحصیلات خود را در آنجا به پایان برد و از پانزده سالگی به سرودن شعر پرداخت و در سرودن انواع شعر مهارت یافت، ولی در فکاهیسرایی صاحب ذوقی سرشار است. او نخستین شاعری است که مفاهیم طنز را در قالب بحر طویل بیان کرده است و به زبانهای انگلیسی و فرانسه و عربی تسلّط کامل داشته است و در امر ترجمه نیز دارای آثار ارزندهای است. پس از شهریور 1320 علاوه بر هفته نامهی «توفیق» با هفتهنامههای «امید ایران»، «تهران مصوّر»، «قیام ایران» و «خبردار» همکاری داشته است. در سال 1323 برای هفتهنامهی آیین اسلام هفتهای 5 رباعی که ترجمهی منظوم کلمات قصار حضرت علی (ع) بود و یک قصیدهی اخلاقی و عرفانی میسرود.
حالت در ترانهسرایی نیز مهارت داشت و در سال 1325 به کنگرهی نویسندگان ایران که به ریاست ملک الشعرای بهار تشکیل شده بود راه یافت. در سال 1327 در ادارهی روابط عمومی شرکت نفت مشغول به کار شد و مدیریت مجلهی «صنعت نفت» را بر عهده گرفت و سال 1353 بازنشسته شد.
حالت در آغاز انقلاب سرود جمهوری اسلامی ایران را ساخت و در سال 1370 طی مراسم باشکوهی مورد تجلیل قرار گرفت.
وی شاعری قدرتمند و توانا و محقق و مترجمی زبردست و ماهر بود و او را باید یکی از شعرای برجسته و نامور معاصر ایران به شمار آورد.
فهرست آثار منظومش به این شرح است:
«دیوان اشعار حالت»، «دیوان ابو العینک»، «دیوان شوخ»، «پروانه و شبنم»، «دیوان خروس لاری»، [۱] «فکاهیات حالت» در دو جلد، «فروغ بینش» یا سخنان حضرت محمد (ص)، «راه رستگاری» یا سخنان حسین بن علی (ع)، ترجمه «تاریخ کامل ابن اثیر»، «تاریخ فتوحات مغول» و ... حالت خود در رابطه با مضامین اشعارش چنین میگوید: «قسمتی از اشعار این مجموعه قطعاتی است که مضامین آنها بیشتر منعکس کنندهی حقایق زندگی است. قسمتی از اشعار این مجموعه مخصوصا قصاید آن حاوی مطالب اخلاقی است. برخلاف بسیاری از غزلها که هر بیت آن دارای معنی جداگانهای است، اکثر غزلهای این مجموعه هر کدام دارای موضوع خاصی است. رباعیات این مجموعه که تحت عنوان انسان و زندگی چاپ شده ترجمهی منظومی از امثال و حکم سائره در زبانهای اروپایی است». [۲]
وی به سال 1371 ه. ش بر اثر سکتهی قلبی دار فانی را وداع گفت و با احترام به خاک سپرده شد. [۳]
سرآمد مردان:
این روز فر خجسته که روزی طرب فز است | مولود پیشوای شهیدان کربلاست | |
از مژدهی ولادت سلطان دین، حسین | گیتی پر از طروات و عالم پر از صفاست | |
روزی است دل فروز که گلبانگ عیش و نوش | گر از زمین به جانب گردون رود، رواست | |
هر سو بساط عیش و طرب گسترند خلق | عیشی که دلپذیر و بساطی که دلرباست | |
امروز مینهد ز عدم روی در وجود | شاهی که شاه را، به درش روی چون گداست | |
آن شاه راستان که در ایمان و راستی | ناید نظیر او به جهان، تا جهان به جاست | |
سلطان دین، سرآمد مردان حق حسین | کاو مظهر حقیقت و مرآت حق نماست | |
کان جلال، کوه شکوه، آسمان جاه | چهر کمال، چشم هنر، چشمهی صفاست | |
مرد نبرد، رایت جهد، آیت جهاد | خصم نفاق، دشمن جور، آیت جفاست | |
مفتاح فیض، مهد سخا، معدن کرم | مصباح شرع، شمع هُدی، مشعل خداست | |
دستور عقل، دست خرد، درس راستی | پایان خوف، پای امان، پایهی رجاست | |
مفهوم سرفرازی و مقصود افتخار | منظور سربلندی و معنای اعتلاست | |
هر زخم را معالج و هر درد را طبیب | هر کور را عصاکش و هر لنگ را عصاست | |
بیلطف او نهال عمل، شاخ بیثمر | بیمهر او، چراغ هدی، شمع بیضیاست | |
خُلد از برای بندهی او اولین مقام | داغ از برای دشمن او آخرین دواست | |
هر ذرهای ز خاک سر کوی او بود | خاکی که همچو آب بقا مایهی بقاست | |
آن دل که جای او شد و جای خیال او | آیینهی سکندر و جام جهان نماست | |
از خون اوست گر که خورد بیخ شرع آب | وز جهد اوست گر که چنین کاخ دین به پاست | |
تا حشر، رادمردی و جانبازی حسین | اندر خور ستایش و تحسین و مرحباست | |
از یمن استقامت و ایمان و صدق او | نیروی دین فزود و هیاهوی کفر کاست | |
رفتار او، دو دست هوس را چو دستبند | گفتار او دو چشم خرد را چو توتیاست | |
باغ رضا و گلشن دین را چو باغبان | یار خدا و کشتی حق را چو ناخداست | |
برخاست تا کند قدّ مردانگی بلند | آنجا که غیر مردم نامرد، برنخاست | |
بهر خدا از هستی خود دست شست و گفت: | «در راه دوست میدهم آن را که دوست خواست» | |
فرمودههای او همه فرمودهی نبی است | فرموده نبی همه فرمودهی خداست | |
فرمود: هرکسی که دهد تن به ناروا | هرلحظه گر رود به سرش ناروا، رواست | |
فرمود: بهر آن که به مردی علم بود | خواری مصیبت است و سرافکندگی بلاست | |
فرمود: ما چگونه فرود آوریم سر | در پای آن کسی که روان در خطِّ خطاست | |
فرمود: هرکسی که بدان یار بسته عهد | گر رو کند به درگه اغیار بیوفاست | |
همّت، رفیق ما و بزرگی، ندیم ما | مردی، مرام ما و شهامت، شعار ماست | |
کی کار ظالمان کند آن کس که عادل است | کی یار اشقیا شود آن کو ز اتقیاست | |
ما حقّ خود ز دست به ناحق نمیدهیم | زیرا که حقّ ماست مقامی که حقّ ماست | |
تسلیم امر پستتر از خود کجا شود؟! | آن را که همچو ما به رضای خدا رضاست | |
مردن به نام خوبتر از زندگی به ننگ | کآن عزّت و غنا بود، این ذلّت و عَناست [۴] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1186-1187.