مغامس بن داغر حلی
مغامس بن داغر حلی | |
---|---|
زادروز | قرن نهم اطراف فراخسرای حلّه |
پدر و مادر | داغر حلّی |
مرگ | 850 ه. ق. حلّه |
محل زندگی | حلّه |
پیشه | شاعر |
مغامس بن داغر حلی از شعرای عرب زبان قرن نهم هجری است.
زندگینامه
شیخ مغامس پسر داغر حلّی وابسته به یکی از تیرههای تازیان است که در اطراف فراخسرای حلّه به سر میبردند و او خود برای فراگرفتن آموزشها به حلّه رفت و در همانجا به سال 850 ه ق از دنیا رفت.
وی از کسانی است که با دلباختگی خویش در راه دوستی خاندان پیامبر سرودههای بسیاری دارد و سرودههایش نشان میدهد که گذشته از چیرهدستی در همهی زمینههای سرایندگی در پهندشت سخنوری نیز راهی دراز پیموده است. استاد سماوی با گردآوری آنها دیوانی به نام وی فراهم کرده که به 1350 بیت میرسد و شاید آنچه از سرودههای وی از بین رفته بسی بیش از اینها باشد. پدرش از سرایندگان و دوستداران خاندان رسالت (ع) بود و فرزند خویش را بر دوستی آنان پرورش داد. [۱]
نمونه اشعار
قصیدهای با 92 بیت در مدح و رثای خاندان رسول اللّه و سیّد الشّهداء (ع) دارد ابیاتی را که در مورد امام حسین (ع) است را در اینجا میآوریم: [۲]
1- کیف السّلامة و الخطوب تنوبو مصائب الدنیا الغرور تصوب؟
2- إنّ البقاء علی اختلاف طبائعو رجاء أن ینجو الفتی لعصیب
3- العیش أهونه و ما هو کائنحتم و ما هو واصل فقریب
4- و الدهر أطوار و لیس لأهلهإن فکّروا فی حالتیه نصیب
5- لیس اللبیب من استغرّ بعیشهإنّ المفکّر فی الامور لبیب
6- یا غافلا! و الموت لیس بغافلعش ما تشاء فانّک المطلوب
7- أبدیت لهوک إذ زمانک مقبلزاه و إذ غضّ الشباب رطیب
8- فمن النصیر علی الخطوب إذا أتتو علا علی شرح الشباب مشیب
9- علل الفتی من علمه مکفوفةحتی الممات و عمره مکتوب
10- و تراه یکدح فی المعاش و رزقهفی الکائنات مقدّر محسوب
11- إنّ اللیالی لا تزال مجدّةفی الخلق أحداث لها و خطوب
12- من سرّ فیها ساءه من صرفهاریب له طول الزمان مریب
13- عصفت بخیر الخلق آل محمّدنکباء إعصار لها و هبوب
14- أمّا النّبیّ فخانه من و قومهفی أقربیه مجانب و صحیب
15- من بعد ما ردّوا علیه رصاتعحتی کأنّ مقاله مکذوب
16- و نسوا رعایة حقّه فی حیدرفی «خمّ» و هو وزیره المصحوب
17- فأقام فیهم برهة حتی قضیفی الغیظ و هو بغیظهم مغضوب
18- بأبی الإمام المستظام بکربلایدعو و لیس لما یقول مجیب
19- بأبی الوحید و ماله من راحمیشکو الظما و الماء منه قریب
20- بأبی الحبیب إلی النبیّ محمّدو محمّد عند الآله حبیب
21- یا کربلاء أفیک یقتل جهرةسبط المطّهر؟ إنّ ذالعجیب
22- ما أنت إلّا کربة و بلّیةکلّ الأنام بهولها مکروب
23- لهفی علیه و قد هوی متعفّراو به اوام فادح و لغوب
24- لهفی علیه بالطفوف مجدّلاتسفی علیه شمال و جنوب
25- لهفی علیه و الخیول ترضّهفلهنّ رکض حوله و خبیب
26- لهفی له و الرأس منه ممّیزو الشیب من دمه الشریف خضیب
27- لهفی علیه و درعه مسلوبةلهفی علیه و رحله منهوب
28- لهفی علی حرم الحسین حواسراشعثا و قد ریعت لهنّ قلوب
29- حتّی إذا قطع الکریم بسیفهلم یثنه خوف و لا ترعیب
30- للّه کم لطمت خدود عندهجزعا و کم شقّت علیه جیوب
31- ما أنس إن أنسی الزکیّة زینباتبکی له و قناعها مسلوب
32- تدعو و تندب و المصاب تکظّهابین الطفوف و دمعها مسکوب
33- ءأخیّ بعدک لا حییت بغبطةو اغتالنی حتف إلیّ قریب
34- ءأخیّ بعدک من یدافع جاهلاعنّی و یسمع دعوتی و یجیب
35- حزنی تذوب له الجبال و عندهیسلو و ینسی یوسفا یعقوب
1- با اینکه ناگواریها یکی بر جای دیگری مینشیند و گرفتاریهای جهان فریبنده بر سر ما میریزد چگونه میتوان با تندرستی زیست؟
2- پایداری بر چندگانگی سرشتها و امید به رهایی برای مرد دشوار مینماید.
3- سادهترین زندگی و آنچه اکنون هست جای چون و چرا ندارد و آنچه میرسد نیز دور نیست.
4- روزگار، دگرگونیهایی را در خود نهفته و اگر بیندیشید در هیچکدام از رنگها برای دلدادگانش بهرهمندی به بار نمیآورد.
5- آنکسکه فریب زندگی را بخورد خردمند نیست. خردمند آن است که در کارها بیندیشد.
6- ای ناآگاه! مرگ ناآگاه نیست هرچه خواهی زندگی کن که تو را میجوید. بازیگریات را آشکار کردی چراکه روزگار تو با خوشبختی و درخشندگی همراه است.
7- و نهال جوانی بس خرّم و شاداب است چون پیشآمدهای ناگوار فرارسد.
8 و 9- و اهریمن پیری بر فرشتهی جوانی چیرگی یابد کجا یاوری توانی یافت؟ گزندهایی که تا هنگام مرگ چشم به راه جوانمرد است از دیدهی دانش او پوشیده و اندازهی زندگیاش در نامهی سرنوشت نگاشته آمده.
10- روزی او از میان همهی پدیدهها اندازهگیری و شمرده شده و با این همه میبینی برای گذران زندگی سخت تلاش میکند.
11- روزگار همیشه در کوشش است و آبستن پیشآمدها و ناگواریهایی برای آفریدگان.
12- آنکسکه از روی آوردن آن دل را شادمان دارد از پشت کردن آن دلگیر خواهد شد.
13- بهترین آفریدگان خاندان محمّد (ص) را بنگر که چگونه گردبادی پر از خاک تیرهبختی پیرامون آنان را فرو پوشاند.
14- از خود پیامبر بگیر که کسانی از گروه یارانش منش درستکاری را دربارهی نزدیکانش روا نداشتند.
15- و پس از آنکه از پذیرفتن فرمان و سفارش او سر باززدند که پنداری سخن او را دروغ میشمردند.
16- حقگزاری او را دربارهی شیر خدا که در غدیر خم دستیار و یاور او بود فراموش کردند.
17- تا روزی چند در میان ایشان زیست و با دلگیری و بهگونهایکه ایشان نیز بر او خشمناک بودند درگذشت.
18- پدرم فدای آن رهبر که در کربلا زیر شکنجهی سخت ستم میدید. مردم را به راه راست میخواند و کسی او را پاسخ شایسته نمیگفت.
19- پدرم فدای آنکه تن تنها که هیچکس را دل بر او نسوخت، از تشنگی گله میکرد و آب در کنار او بود.
20- پدرم فدای آنکه دوست پیامبر (محمّد «ص») بود و محمّد (ص) نیز دوست خدا.
21- کربلا! آیا دخترزادهی پیامبر آشکارا در خاک تو کشته میشود؟ چه شگفتیها از این باید داشت.
22- تو را جز کرب و بلا (رنج و گرفتاری) نتوان نامید که همهی مردم از هراسش آزردهدلند.
23- بر او اندوه میبرم که با آن تشنگی سخت و توانفرسای سرنگون شد و بر خاک خفت.
24- بر او اندوه میبرم که در کرانههای فرات افتاده و باد شمال ازاینسوی و آنسوی خشوخاشاک بر پیکر او میپاشید.
25- بر او اندوه میبرم که ستوران استخوانهای او را درهم کوفتند و در پیرامون او پای به زمین کوبیدند و به تاخت پرداختند.
26- بر او اندوه میبرم که سرش را جدا کردند و موی چهرهاش را از خون پاکش رنگین ساختند.
27- بر او اندوه میبرم که زره از تن او بهدر کرده و سراپردههایش را به یغما بردند.
28- بر پردگیان حسینی اندوه میبرم که ماتمزده و پراکنده چنان شدند که دلها برای آنها به هراس افتاد.
29- ولی تا آنگاه که سر از پیکر او با تیغ بریدند هیچگونه بیمی او را از راه خود بازنگردانید.
30- خدا را که چه بسیار چهرهها از سر بیتابی در برابرش سیلی خورد و گریبانها چاک زده شد.
31 و 32- هرچه را فراموش کنم، زینب پاک را از یاد نمیبرم که میگریست، روسری او را ربوده بودند و خدای را میخواند و زاری میکرد و ناگواریها در کرانههای فرات او را اندوهگین ساخته و سرشک وی روان بود.
33- برادرم! پس از تو زندگی خوشی نخواهم داشت و مرگی زودرس به ناگهان مرا درخواهد یافت.
34- برادرم! پس از تو کیست که این نادانان را از سر من دور سازد؟ آواز مرا بشنود و پاسخ گوید؟
35- اندوه من کوهها را میگدازد و یاد یوسف را از دل یعقوب بهدر میبرد.
ابن داغر قصیدههای طولانی دیگری در مدح و رثای اهل بیت دارد که در جنگهای ادبی موجود است بعضی از ابیات آن را در اینجا میآوریم:
1- لغیرک یا دنیا ثنیت عنانیو ذاک لأمر عن غناک عنانی
2- لبنی الهادی مناحیفی غدوّی و رواحی
3- صاح ما قلبی بصاحما لحزنی من براح
4- هجر الغمض و سادیو کوی الحزن فؤادی
5- فحیاتی فی نکادیلقتیل ابن زیاد
6- لیتنی کنت فداء للحسینو هو بالطفّ قطیع الودجین
7- ینظر الشمر بعین و بعینینظر النسوة بین العسکرین [۳]
1- جهانا افسار کار خویش را به دست دیگری سپردم و این برای آن بود که از بخشش و توانگریات به رنج افتادم.
2- اشکهای پیاپی خود را در هر شامگاه و بامداد بر فرزندان پیامبر راهنما فرومیریزم.
3- ای دوست! پردهی غم از چهرهی دلم بر کنار نرفته و اندوه من پایان نمیپذیرد.
4- خواب از بسترم گریخته و اندوه دلم را میسوزاند.
5- در ماتم آن را که پسر زیاد کشت، زندگی من با سختی میگذرد.
6- کاش من فدای حسین میشدم که در کربلا رگهای گردنش را بریدند.
7- با چشمی شمر را مینگرد و با چشمی پردگیان خود را در میان دو سپاه.
مدح اهل بیت (ع):
1- حیّا الإله کتیبة مرتادهایطوی له سهل الفلا و وهادها
2- قصدت أمیر المؤمنین بقبّةیبنی علی هام السّماک عمادها
3- وفدت علی خیر الأنام بحضرةعند الآله مکرّم وفّادها
4- فیها الفتی و ابن الفتی و اخو الفتیأهل الفتوّة ربّها مقتادها
5- فله الفخار قدیمه و حدیثهو الفاضلات طریقها و تلادها
6- مولی البریّة بعد فقد نبیّهاو إمامها و همامها و جوادها
7- و إذا القروم تصادمت فی معرکو الخیل قد نسج القتام طرادها
8- و تری القبائل عند مختلف القنامنه یحذّر جمعها آحادها
9- و الشوس تعثر فی المجال و تحتهاجرد تجذّ إلی القتال جیادها
10- فکأنّ منتشر الرعال لدی الوغازجل تنشّر فی البلاد جرادها
11- و رماحهم قد شظیّت عیدانهاو سیوفهم قد کسّرت أغمادها
12- و الشهب تغمد فی الرؤس نصولهاو السمر تصعد فی النفوس صعادها
13- فتری هناک أخا النبیّ محمّدو علیه من جهد البلاء جلادها
14- متردّیا عند اللقا بحسامهمتصدّیا لکماتها یصطادها
15- عضد النبیّ الهاشمیّ بسیفهحتی تقطّع فی الوغا أعضادها
16- و اخاه دونهم و سدّ دوینهأبوابهم فتّاحها سدّادها
17- و حباه فی (یوم الغدیر) ولایةعام الوداع و کلّهم أشهادها
18- فغدابه (یوم الغدیر) مفضّلابرکاته ما تنتهی أعدادها
19- قلبت وصیّة أحمد و بصدرهاتخفی لآل محمّد أحقادها
20- حتی إذا مات النبیّ فأظهرتأضغانها فی ظلمها أجنادها
21- منعوا خلافة ربّها و ولیّهاببصائر عمیت و ضلّ رشادها
22- و اعصو صبوا فی منع فاطم حقّهافقضت و قد شاب الحیاة نکادها
23- و توفّیت غصصا و بعد وفاقهاقتل الحسین و ذبّحت أولادها
24- و غدا یسبّ علی المنابر بعلهافی أمّة ضلّت و طال فسادها
25- و لقد وقفت علی مقالة حاذقفی السالفین فراق لی إنشادها
26- (اعلی المنابر تعلنون بسّبهو بسیفه نصبت لکم أعوادها)
27- یا آل بیت محمّد یا سادةساد البرّیة فضلها و سدادها
28- أنتم مصابیح الظلام و أنتمخیر الأنام و أنتم أمجادها
29- فضلاء علماءها حلماءهاحکماءها عبّادها زهّادها
30- أمّا العباد فأنتم ساداتهاأمّا الحروب فأنتم آسادها
31- تلک المساعی للبرّیة أوضحتنهج الهدی و مشت به عبّادها
32- و إلیکم من شاردات (مغامس)بکرا یقرّ بفضلها حسّادها
33- کملت بوزن کمالکم و تزیّنتبمحاسن من حسنکم تزدادها
34- نادیتها صوتا فمذ أسمعتهالبّت و لم یصلد علیّ زنادها
35- نفقت لدیّ لأنّها فی مدحکمفلذلک لا یخشی علیّ کسادها
36- رحم الإله ممدّها أقلامهو رجاؤه أن لا یخیب مدادها
37- فتشفّعوا لکبائر أسلفتهاقلقت لها نفسی و قلّ رقادها
38- جرما لو أنّ الراسیات حملنهدکّت و ذاب صخورها و صلادها
39- هیهات تمنع عن شفاعة جدّکمنفس و حب أبی تراب زادها
40- صلّی الآله علیکم ما أرعدتسحب و أسبل ممطرا أرعادها [۴]
1- درود خدا بر گروهی باد که در برابر خواستههای آن فرازونشیب بیابان درهم نوردیده میشود.
2- آهنگ دیدار از فرمانروای گروندگان (امیر المؤمنین) را در بارگاهی که پایهی ستونهای آن را بر پیشانی اختران سپهر نهادهاند.
3- بر بهترین مردم و در آستانی گام مینهند که روی آرندگان به آنجا در نزد خداوند گرامیاند.
4- در آنجا است جوانمرد جوانمردزاده و برادر جوانمردی دیگر و شایستهی جوانمردی و خداوندگار و پیشوای آن.
5- هر سرافرازی که بیانگاری از کهنه و نو ویژهی اوست و همهی برتریها از آغاز تا انجام در قرآن او نگاشته میشود.
6- مردمان پس از آنکه پیامبر خود را از دست دادند سرور و رهبر و بخشندهی آنان او است.
7- آنگاه که شیران در نبردگاه با یکدیگر برمیخورند و سپاهیان با تکاندادن نیزهها از تاروپود گردوخاک رشتهای سیاه به هم میبافند.
8- آنگاه که میبینی گروههای مردم در برخوردگاه تیغها گرد آمدهاند و هر گروهی تکتک از وابستههایش را دستور به پرهیز میدهد.
9- آنگاه که رزمندگان سختکوش در نبردگاه سرگرم تاختناند آن هم سوار بر اسبانی نیکو که در دویدن به سوی پیکار، پیشگام و پیشاهنگاند.
10- و آنگاه که گویی مردمی که در پهندشت جنگ پراکندهاند گردباد آشوباند که وزیدن آن همهجا را تیرهوتار میکند.
11- و آنگاه که نیزههای آنان چوبهایش از هم پاشیده و نیام شمشیرها درهم بشکند.
12- و آهن سرنیزهها وسط سرها را نیام خود بگیرد و پیکان تیرها در دل مردم بنشیند.
13- آنگاه است که برادر محمّد (ص) پیامبر را مینگری که زخمهای شمشیر بر پیکر وی همچون نشانههایی از تلاش و آزمایش نمودار است.
14- تیغ خود را در هنگام دیدار دشمن زیر و بالا میکند و دلیران را به دام میافکند.
15- همچون بازوی پیامبر هاشمی با شمشیر خویش چندان از وی پاسداری کرد که بازوهای خودش زخم بسیار برداشت.
16- او بود برادرش نه دیگران و او تنها کسی بود که پیامبر همان گشاینده و بستهکنندهی درها، در خانهی او را به مسجد بازگذاشت.
17- و در بازپسین دیدار خود از خانه خدا در روز غدیر کار سرپرستی را به او داد و همه نیز گواه بودند.
18- و چنین شد که روز غدیر از خجستگی او برجستگی یافت که فرخندگیهای آن از شمار بیرون است.
19- چنین نمایش دادند که سفارش پیامبر ستوده را پذیرفتهاند ولی در دل خویش کینه محمّد (ص) را نهان داشتند.
20- تا آنگاه که پیامبر درگذشت و کینههای خود را در ستم به دست سپاهیانش آشکار کردند.
21- جانشین پروردگار و سرپرست خویش را با بینشهای تاریک و راه گم کرده از او بازداشتند.
22- فراسوی هم آمدند تا فاطمه را از رسیدن به حقش جلوگیری کنند و بهاینگونه زندگی او را با دلگیریها در آمیختند.
23- تا از اندوه جان سپرد و پس از مرگ فرزندانش را سر بریدند و حسین را کشتند.
24- و فردا در میان تودهای گمراه که تباهی در میانشان راهی دراز پیموده بود شوهر او را به ناسزا یاد کردند.
25- راستی را در میان گفتههای پیشینیان به سخنی استادانه برخوردم که خوش دارم آن را بیاورم.
26- آیا برفراز منبرهایی آشکارا به دشنام او میپردازید که چوبهای آن را نیروی شمشیر او برپای داشته و به هم پیوسته؟
27- ای خاندان محمّد و ای سرورانی که در برتری و استواری بر همهی آفریدگان پیشی گرفتید!
28- شما چراغهای تاریکیها هستید و شما بهترین مردم و مایهی سرافرازی آنانید.
29- و برجستگان آنان و بردباران و دانشوران و فرزانگان و پارسایان و پرهیزگاران.
30- بندگان را سرورید و در پیکارها به شیر میمانید.
31- آن تلاشها بود که راه راست را بر آفریدگان روشن ساخت و خداپرستان را در آن به گام زدن واداشت.
32- و اینک از سرودههای «مغامس» مایههای دستنخوردهای را مینگرید که از اندیشهای بسان دلبران گریزپای سرچشمه میگیرد.
33 و 34- و همچشمیکنندگان و رشکبرندگان با او نیز برتری آنها را میپذیرند. بویی از رسانایی شخصیت شما به آنها رسیده و رسایش نموده و نمایی از زیبایی شما آنها را آراسته گردانیده و دلانگیزترش ساخته است. بر آنها بانگ زده و آوای خویش را به آنها رسانیدم تا به پاسخ من شتافتند.
35- بسان سنگی که چون چخماق آتشزنه به آن رسد اخگر خود را دریغ نمیدارد. بازاری داغ یافته و چون در ستایش شماست بیم نمیرود که گرمی بازارش را از دست بدهد.
36- خدا بیامرزد هرکه را با خامهی خویش به آن یاری دهد و امید است از کمک آن بیبهره نگردد.
37- برای گناهان بزرگ که با انجام آنها آسایش از دلم رخت بربست و جانم ناآرام شد میانجی میباشید.
38- و برای همان لغزشها که اگر بر کوهها بار کنند پارهپاره میشود و سنگهایش میگدازد.
39- بسی دور است روانی از شفاعت نیای شما بیبهره بماند که مهر علی را توشهی خویش گرفته است.
40- تا آنگاه که ابری همراه با تندر غرّان در کار بارش و ریزش است درود خدا بر شما باد.