علاء الدین علی حلی
بهاءالدین اربلی | |
---|---|
زادروز |
پس 1213م/ 610ق اربیل |
درگذشت |
1292م/ 692ق بغداد |
پیشه | ادیب، شاعر، نویسنده |
ابو الحسن علاء الدّین شیخ علی بن حسین حلّی شفهینی یا شهیفی معروف به ابن شهفیّه، دانشمندی فاضل و ادیبی کامل بود که در قرن هشتم هجری میزیست و معاصر شهید اول محمّد بن مکّی صاحب لمعه مقتول به سال 786 هجری بود.
قصاید او در مورد خاندان رسالت (ع) پر از حجّت و دلیل میباشد و از شعرای این خاندان بهشمار میآید. قصاید هفتگانه و طولانی او بسیار مشهور است. که این قصاید در مدح امیر المؤمنین علی (ع) و نوحهسرایی و سوگواری بر فرزندش حسین (ع) میباشد. علاء الدین در نیمهی اول قرن هشتم و به سال 730 هجری در حلّه از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. [۱]
ابن شهفیّه قصیدهای با 188 بیت در مدح و رثای علی (ع) و اولاد طاهرش سروده است. ابیاتی را که مربوط به امام حسین (ع) و روز عاشورا میباشد در اینجا میآوریم: [۲]
1- لو لا الأولی نقضوا عهود محمّدمن بعده و علی الوصی تمرّدوا
2- لم تستطع مدّا لآل امیّةیوم الطفوف علی ابن فاطمة ید
3- بأبی القتیل المستظام و من لهنار بقلبی حرّها لا یبرد
4- بأبی غریب الدار منتهک الخباعن عقر منزله بعید مفرد
5- بأبی الذی کادت لفرط مصابهشمّ الرّواسی حسرة تتبدّد
6- کتبت إلیه علی غرورا امیّةسفها و لیس لهم کریم یحمد
7- بصحائف کوجوههم مسودّةجاءت بها رکبانهم تتردّد
8- حتّی توجّه وانقا بعهودهمو له عیونهم انتظارا ترصد
9- أضحی الذین أعدّهم لعدوّهمإلبا جنودهم علیه تجنّد
10- و تبادروا یتسارعون لحربهجیشا یقادله و آخر یحشد
11- حتی تراءی منهم الجمعان فی خرقو ضمّهم هنا لک فدفد
12- ألفوه لا وکلا و لا مستشعرا ذلّاو لا فی عزمة یتردّد
13- ماض علی عزم یفلّ بحدّهالماضی حدود البیض حین تجرّد
14- مستبشرا بالحرب علما أنّهیتبوّأ الفردوس إذ یستشهد
15- فی اسرة من هاشم علوّیةعزّت أرومتها و طاب المولد
16- و سراة أنصار ضراغمة لهمأهوال أیام الوقایع تشهد
17- یتسارعون إلی القتال یسابقالکهل المسنّ علی القتال الأمرد
18- فکأنّما تلک القلوب تقلّبتزبرا علیهنّ الصفیح یضمّد
19- و تخال فی إقدامهم أقدامهمعمدا علی صمّ الجلامد توقد
20- جادو بأنفسهم أمام إمامهمو الجود بالنفس النفیسة أجود
21- نصحوا غنوا غرسوا جنوا شادوابنوا قربوا دنوا سکنوا النعیم فخلّدوا
22- حتّی اذا نتهبت نفوسهم الضبامن دون سیّدهم و قلّ المسعد
23- طافوا به فردا و طوع یمینهمتذلّق ماضی الغرار مهنّد
24- عضب بغیر جفون هامات العدییوم الکریهة حدّه لا یغمد
25- یسطو به ثبت الجنان ممنّعماضی العزیمة دارع و مزرّد
26- ندب متی ندبوه کرّ معادواو الاسد فی طلب الفرایس عوّد
27- فیروعهم من حدّ غرب حسامهضرب یقدّ به الجماجم أهود
28- یا قلبه یوم الطفوف أزبرةمطبوعة أم انت صخر جلمد؟
29- فکأنّه و جواده و سنانهو حسامه و النقع داج أسود
30- فلک به قمر وراه مذنّبو أمامه فی جنح لیل فرقد
31- فی ضیق معترک تقاعص دونهجرداء مائلة و شیظم أجرد
32- فکأنّما فیه مسیل دمائهمبحر تهیّجه الرّیاح فیزبد
33- فکأنّ جرد الصافنات سفاینطورا تعوم به و طورا ترکد
34- حتّی شفی بالسیف غلّة صدرهو من الزلال العذب لیس تبردّ
35- لهفی له یرد الحتوف و دونهماء الفرات محرّم لا یورد
36- شزرا یلاحظه و دون وردهنار بأطراف الأسنة توقد
37- لقد غشوه فضارب و مفوقسهما إلیه و طاعن متقصّد
38- حتّی هوی کالطود غیر مذمّمبالنفس من أسف یجود و یجهد
39- لهفی علیه مرمّلا بدمائهترب الترائب بالصعید یوسّد
40- تطأ السنابک منه صدرا طال ماللدرس فیه و للعلوم تردّد
41- ألقت علیه السافیات ملابسافکسته و هو من اللباس مجرّد
42- خضبت عوارضه دماه فخیّلتشفقا له فوق الصّباح تورّد
43- لهفی لفتیته خمودا فی الثریو دماؤهم فوق الصعید تبدّد
44- فکأنّما سیل الدّماء علی عوارضهم عقیق ثمّ منه زبرجد
45- لهفی لنسوته برزن حواسراو خدودهنّ من الدموع تخدّد
46- هاتیک حاسرة القناع و هذهعنها یماط ردا و ینزع مرود
47- و یقلن جهرا للجواد لقد هویمن فوق صهوتک الجواد الأجود
48- یا یوم عاشوراء حسبک إنّکالیوم المشوم بل العبوس الأنکد
49- فیک الحسین ثوی قتیلا بالعریإذ عزّ ناصره و قلّ المسعد
50- و التائبون الحامدون العابدونالسائحون الرّاکعون السجّد
51- أضحت رؤسهم أمام نسائهمقدما تمیل به الرّماح و تأود
52- و السیّد السجّاد یحمل صاغراو یقاد فی الأغلال هو مقیّد
53- لا راحما یشکو الیه مصابهفی دار غربته و لا متودّد
54- یهدی به و برأس والده إلیلکع زنیم کافر یتمرّد
55- لا خیر فی سفهاء قوم عبدهمملک یطاع و حرّهم مستعبد
56- یا عین ان نفدت دموعک فاسمحیبدم و لست أخال دمعک ینفد
57- أسفا علی آل الرّسول و من بهمرکن الهدی شرفا یشاد و یعضد
58- منهم قتیل لا یجار و من سقیسما و آخر عن حماه یشرّد
59- ضاقت بلاد اللّه و هی فسیحةبهم و لیس لهم بأرض مقعد
60- متباعدون لهم بکلّ تنوفةمستشهد و بکلّ ارض مشهد
1- اگر اوّلیها عهد و پیمان پیامبر را بعد از او نشکسته بودند و بر جانشین و وصی او سرکشی نمیکردند.
2- خاندان امیّه نمیتوانستند روز عاشورا دستی بر فرزند فاطمه (س) دراز کنند.
3- پدرم فدای آن کشتهی مظلوم و کسیکه برای او آتش دلم هرگز حرارتش سرد نشود.
4- پدرم قربان آن غریب آواره که هتک حرمتش شد و از کنج خانهاش دور و تنها مانده بود.
5- پدرم فدای آنکه نزدیک شد برای زیادی مصیبتهایش کوههای بزرگ از حسرت ریزریز شود.
6- فریفتهگان بنی امیه از روی نادانی به او نامه نوشتند و نبود در میان ایشان بزرگواری که ستوده شود.
7- به نامهها و کتابهایی که مانند چهرههایشان سیاه بود و قاصدهای آنها با آن نامهها رفتوآمد میکردند.
8- تا آنکه به اعتماد پیمانها و نامههای آنان متوجه کوفه شد و جاسوسان آنها به انتظار او در کمین بودند.
9- کسانیکه آنها را دوست به حساب میآوردند یکپارچه گردیدند و برای دشمنانشان لشکر بزرگی بر علیه او متشکّل و بسیج کردند.
10- و برای جنگ با او شتاب و عجله کردند و لشکری جلو فرستاده و گروه دیگری از پی آنان جمع شدند.
11- تا آنکه دو گروه از ایشان در درّهای با هم برخورد نمود و سربازان بسیاری در آن مکان به دشمنان میپیوست.
12- او را غیر متکی به غیر خدا، و نه رونده زیر بار مذلّت و خواری و نه آنکه در قصدش مردّد باشد یافتند.
13- او با عزمی که به تیزی لبهی شمشیر برهنه محکم بود به سوی مقصد خویش عازم گشت.
14- به جنگ مسرور و خرسند بود. چون میدانست که وقتی که کشته شود جایش فردوس برین و بهشت است.
15- در میان گروهی از علویان از اولاد هاشم که نژادشان اصیل و زادگاهشان پاک بود.
16- و بزرگان انصار شیران شرزهای بودند که هراس و بیم روزهای جنگ را دیده بودند.
17- آنان به سوی کارزار و میدان جنگ شتاب میکردند و پیران کهنسال بر جوانان و نونهالان پیشی میگرفتند.
18- پس مثل اینکه این دلها برگشته و یک قطعه آهن ضخیم شده که بر آنها شمشیر پهن میخورد.
19- و خیال میشد که در پیشروی آنان قدمهایشان استوانهایست که بر سنگ سخت خورده و جرقه میزد.
20- آنان جانهای خود را در جلوی امامشان فدا کردند و بخشیدن جان عزیز بهترین بخششهاست.
21- در حال رجزخوانی و توانگری اندرز دادند و بستان و نهالهای تازهای کشتند و خانهای بنا کردند و جواری را نزدیک شدند و بهشت پرنعمت را ساکن شدند پس مخلّد و جاودانی شدند.
22- تا آنجا که سوسماران در پیش آقا و سرورشان جانهای آنان را به غارت بردند (مردان پست و سوسمار صفت آنان را شهید کردند) و خوشبخت و سعادتمندان اندک بودند.
23- دور او را که تنها بود گرفتند و دست او را با شمشیر تیزی که از آهن هندی ساخته شده بود بریدند.
24- شمشیر برندّهای بدون غلافی که سرهای دشمنان را در روز جنگ میبرید و تیزی آن کند نمیشد.
25- این سختدلان بر کسی که عزم قاطعی داشت و زرهی فولادین بر تن نموده بود، حمله کردند، و مانع او شدند.
26- کسی را که در جواب دادن وقتی او را میخواندند سریع بود و حملهکننده بود و شیرها در طلب شکار حمله کنندهاند.
27- پس میترسیدند از تیزی عجیب شمشیر او، ضربتی را که با آن سرهای یهودصفتان بریده میشد.
28- ای دلی که در روز عاشورا چون پارههای آهن سرشته شده یا تو سنگ سختی هستی؟
29- پس مثل اینکه او و مرکبش و نیزهاش و شمشیرش چون شب تار و تاریک بود.
30- آسمانی که ماهی به آن و پشت سر آن ستاره دنبالهداری بود و در پیش روی آن در تاریکی شب ستارهای رخشنده.
31- در تنگنای میدان جنگ کناره گرفت و به زمین خالی و بیآب و علفی رفت.
32- گویا جاری شدن خونش در آن محل بود دریایی که بادها آن را موّاج نموده و کف میکرد.
33- مثل اینکه زره و زین اسبها کشتیهایی هستند که سیر میکند به تندی و گاهی هم از رفتن کند میشود.
34- تا آنکه به سبب شمشیر جوشش فروافتاد و آب گوارایی که سرد نیست.
35- افسوس من برای او که از دنیا میرفت و در پیش او آب فرات بر او حرام شده و او را منع میکردند.
36- نظری با گوشه چشمی به فرات نمود و نزدیک به او آتشی بود به سبب سرنیزههای افروخته شده.
37- و هر آینه دور او را فراگرفتند پس بعضی با شمشیر به او میزدند و برخی با تیر و بعضی هم با نیزه قصد او را میکردند.
38- تا آنکه مثل کوهی بر زمین افتاد و از غصّه جان میداد و جهاد میکرد.
39- افسوس من بر او که آغشته به خون بر روی خاک گرم کربلا افتاده بود و سر روی زمین گذارده بود.
40- اسبها با سمهایشان سینهی وی را پامال کردند سینهای که مدتها برای درس گفتن و علوم با آن رفتوآمد میشد.
41- بادها از خاک نرم پوشیه بر او افکندند و او را پوشانیدند در حالیکه برهنه از لباس بود.
42- خون چهرهاش را رنگین نمود و گمان میشد که چهرهاش گلگون است.
43- افسوس من بر جوانانی که خاموش بر خاک افتاده و خونشان بالای خاک جاری گشته است.
44- پس مثل اینکه جریان خون بر گونههایشان عقیق و بعضی از آن زبرجد است.
45- افسوس من بر زنان و بانوان او که سربرهنه دویدند و رخسارشان از اشکشان مجروح شده بود.
46- آن یکی از پوشیه سربرهنه بود و این یکی را به خواری عبا از سرش میکشیدند.
47- و به مرکب او فریاد زده و میگفتند: هر آینه از بالای تو بخشندهترین بخشندگان سقوط کرد.
48- ای روز عاشورا بس است تو را که روز نامبارک بلکه روز زشت و پرمحنتی هستی.
49- در روز تو حسین کشته و روی ریگ مکان گرفت وقتی که یاورش نایاب و سعادتمند کم شده بود.
50- وقتی که توبهکنندگان سپاسگزار خداپرست، شب زندهدار، رکوع و سجودکنندگان نبودند.
51- سرهای مقدس آنان در پیش روی و برابر چشم زنانشان نمایان شد در حالیکه بر نیزهها سنگینی میکرد و آنها را خم نموده بود.
52- و سید سجّاد را با خواری در غلها و زنجیرها حمل مینموده در حالیکه پاهایش را با زنجیر بسته بودند.
53- نه دلسوزی در شهر غریب داشت که مصیبت خود را به او شکایت کند و نه دوستی که از او دیدن کند.
54- او را و سر شریف پدرش را برای مرد پست گنهکار کافر سرکش هدیه و پیشکش میبردند.
55- در مردان نادان خیری نبود و قومی که غلامشان پادشاه فرمانروا و آزادشان در قید بندگی و اسارت بود.
56- ای دیده اگر اشکت تمام شود پس خون ببار و خیال نمیکنم که اشکت تمام شود.
57- افسوس و اندوه بر خاندان رسالت و کسانیکه پایه و زیربنای هدایت شرفش به ایشان و به سبب آنان ساخته و محکم بود.
58- که بعضی از ایشان را کشته و پناه ندادند و برخی را هم مسموم و دیگری هم از منزل و شهرش آواره و دربدر نمودند.
59- شهرهای خدا برایشان تنگ شد و حال آنکه زمین خدا وسیع بود اما برایشان زمینی که نشیمن کنند نبود.
60- ایشان را به هرجای بیآب و مونسی تبعید و شهید مینمودند و برای همین بهر زمین مشهد و زیارتگاهیست.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:320-323.