سید رضا میرجعفری
سیّد رضا میر جعفری (1319 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است.
سیّد رضا میر جعفری | |
---|---|
زادروز | 1319 |
تخلص | حامی |
زندگینامه
سیّد رضا میر جعفری، متخلّص به «حامی»، فرزند سیّد آقا، در بیستم اسفند ماه 1319 در قریهی خاوه اردهال از توابع شهرستان دلیجان دیده به جهان گشود. در خلال خدمت به طور شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم خود را گرفت. سپس وارد دانشکدهی پلیس شد و پس از فارغ التحصیلی تا درجهی سروانی پیش رفت.
وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به انجام رسانید. از آن پس به کاشان رفت و به استخدام پلیس در آمد و در این شهر به خدمت اشتغال ورزید.
میر جعفری از دوران کودکی به شعر علاقه و دلبستگی داشت و از نه سالگی به سرودن شعر پرداخت، و با مطالعهی دواوین شعرای متقدم چون سعدی، حافظ، خیّام، نظامی، مولانا به تقویت قریحهی خود شکوفایی بخشید و از شعرشان بهرهمند گردید.
حامی در میان شعرای معاصر به اشعار شهریار و رهی معیری و دکتر حمیدی علاقهی بیشتری از خود نشان میدهد و در شعر عرفانی علاقهی خاصی به اشعار اقبال لاهوری دارد.
اشعار
چو گل که شیوهی رشد از مواهب چمن آموخت | وظیفه را همه جا زینب از ابو الحسن آموخت | |
ز بود فاطمه در مکتب مقدّس قرآن | شؤون زینبی و رسم زینِ آب شدن آموخت | |
به دشت ماریه آن سرو بوستان رسالت | اصول سروری از لالههای بیکفن آموخت | |
شکست دشمن دین را به یک خطابهی غرّا | خود از خطیب مبارز علیّ بت شکن آموخت | |
یزید را به ملامت گرفته در ملأاش گفت | خصومت آن همه بیحاصلت فریب و فن آموخت | |
تو را سلاله ز سفیان کج نهاد سفیه است | که از جمیع خصایل رذالت و فتن آموخت | |
من از سلالهی پاک محمّدم که به همّت | اصول مکتب تو حیدرا به مرد و زن آموخت | |
تو را سیاهی لشگر کجا و اصغر بیشیر؟ | که بر سپاه تو آیین جنگ تن به تن آموخت | |
من آن ستاده به صبرم که در قبول مصائب | هزار نکته حسینم ز کهنه پیرهن آموخت |
لعل لب آن کس که ثنا خوان حسین است | تا حشر نبیند غم و خندان حسین است | |
باللّه که شود چشمهی فیض ابدیّت | چشمی که به یک مرحله گریان حسین است | |
در حشر که هرکس ز گناهی فتد از پای | دست همگی جانب دامان حسین است | |
بخشودگی اهل گنه در صف محشر | وابسته به یک گردش چشمان حسین است | |
آن گوهر یکدانه که در کسب شفاعت | رفت از کف زهرا و علی، جان حسین است | |
و آن رشته که با تیغ جفا پاره نگردید | در نزد خدا رشتهی پیمان حسین است | |
آیین محمّد که جهان زینت از او یافت | تزیین شده از خون جوانان حسین است | |
آزادی و جان دادن و بیرون شدن از ننگ | در عالم هستی همه فرمان حسین است | |
در دیده فرو بستن از قامت اکبر | عقل عقلا مانده و حیران حسین است | |
دانی، ز چه رو اب فرات است گل آلود!؟ | شرمنده ز لعل لب عطشان حسین است | |
جغد از چه به ویرانه نشیند به همه عمر؟! | خاکم به دهن جای یتیمان حسین است | |
چوب از چه گرفتار به آتش شود آخر؟! | بیحرمتیاش با لب و دندان حسین است | |
«حامی» به خدا هر که حمایت کند از دین | در مرتبه سروی به گلستان حسین است [۱] |
منابع
پی نوشت
- ↑ همان؛ ص 1070.