کیومرث عباسی قصری
کیومرث عباسی قصری (١٣٢٠ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه کیومرث عباسی قصری
کیومرث عباسی قصری در سال ١٣٢٠ شمسی در قصر شیرین به دنیا آمد. وی فارغالتحصیل رشته علوم قضایی در مقطع کارشناسی است. او به دلیل ضرورت شغلی، مدتی از خدمت خود را در نقاط مختلف همچون شیراز، همدان، تویسرکان و کرمانشاه گذراند. کیومرث عباسی قصری از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.در سال ١٣٦١ ریاست راهنمایی و رانندگی کرمانشاه را به عهده داشته و با درجه سرهنگی بازنشسته شد و در سال ١٣٦٣ به تهران آمد. شعرهای وی در جزوات دو ساله انجمن ادبی کرمانشاه و کتابهای «غزل در قلمرو شعر معاصر»، «باغ ابریشم»، «باغ هزار ابریشم» و برخی روزنامهها و مجلات چاپ شده است.
ایشان با انجمن شعرای ایران، انجمن ادبی خواجو (تهران)، حوزه هنری و فرهنگسراهای تهران همکاری داشته است.
آثار
آثار کیومرث عباسی قصری عبارت است از:
«حسن ختام»، «باغ ابریشم غزلهای کرمانشاهی در قلمرو شعر امروز » «آیههای زمینی آواز منتخبی از سروده های ١٣٥٧ - ١٣٧٢[۱]»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 40» و «زمزمه نای و نی»[۱]
اشعار
در محرم سینهها غرق ملالی دیگر است | جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است | |
با حلولــش برنخیــزد جز فغان از عاشقان | طاق ابروی محــرم را هلالــی دیگــر است | |
بس که لحظه لحظههایش سرخ و عاشورایی است | سیر شیون کردنش امر محالی دیگر است | |
لحظهای با لحظههایش اشک حرمان ریختن | نیست ناممکن ولی محتاج حالی دیگر است | |
ماتمش اطفال را سازد چو زالان سوگــوار | درغمش هر شیرخواری شیر زالی دیگر است | |
چند روزی با علم نی اسبها را هی کنند | کودکان را در محرم قیل و قالی دیگر است | |
هیچکس چون ما نگیرد ماتم این ماه را | با محرم شیعیان را اتصالی دیگر است | |
تشنه یک سینه سیرم، مرا بسمل کنید | بال بال مرغ بسمل، بال بالی دیگر است | |
عزتی گرهست جز«هیهات منَ الذِله» نیست | درس عشق آموختن کسب کمالی دیگر است |
چون نسوزم پا به پای نخلهای سوخته | آشنا سوزد به پای آشنای سوخته | |
وقتی آن شب آسمان آتش به روی ما گشود | نخلها ماندند و این بی دست و پای سوخته | |
نایمان مانند نای نازک نیها گرفت | بس که نالیدیم شبها با صدای سوخته | |
داد ما را بعد از این با دیده میباید شنید | نیست غیر از دود دل، فریاد نای سوخته | |
چشم امیدی به «الوند» و «فرات» و «دجله» نیست | تشنه باید سوخت در این کربلای سوخته | |
هیچکس چون من نمیداند چه معنی میدهد | در هوا پیچیدن بوی حنای سوخته | |
قصر شیرین من «قصری»، عروس غرب بود | حجلههایش بودهاند این نخلهای سوخته |
چون نسوزم پا به پای نخلهای سوخته | آشنا سوزد به پای آشنای سوخته | |
وقتی آن شب آسمان آتش به روی ما گشود | نخلها ماندند و این بی دست و پای سوخته | |
نایمان مانند نای نازک نیها گرفت | بس که نالیدیم شبها با صدای سوخته | |
داد ما را بعد از این با دیده میباید شنید | نیست غیر از دود دل، فریاد نای سوخته | |
چشم امیدی به «الوند» و «فرات» و «دجله» نیست | تشنه باید سوخت در این کربلای سوخته | |
هیچکس چون من نمیداند چه معنی میدهد | در هوا پیچیدن بوی حنای سوخته | |
قصر شیرین من «قصری»، عروس غرب بود | حجلههایش بودهاند این نخلهای سوخته |
منابع
پی نوشت
- ↑ اخذ زندگینامه و اشعار شاعر از فضای مجازی توسط مؤلف.