کمال الدین اصفهانی
کمال الدین اصفهانی از شاعران ایرانی سدهی هفتم است.
کمال الدین اصفهانی | |
---|---|
نام اصلی | اسماعیل بن جمال الدّین محمّد بن عبد الرزّاق اصفهانی |
مرگ | 635 هجری اصفهان |
علت مرگ | قتل عام مردم اصفهان در حمله مغولان |
لقب | خلّاق المعانی |
زندگینامه
اسماعیل بن جمال الدّین محمّد بن عبد الرزّاق اصفهانی ملقب به «خلّاق المعانی»، شاعر قصیده سرای ایرانی است. پدرش جمال الدّین نیز شاعری معروف است. سبب شهرت او را به خلّاق المعانی آن دانستهاند که: «در شعر او معانی دقیقه مضمر است که بعد از چند نوبت مطالعه، ظاهر میشود.» از جملهی ممدوحان او رکن الدّین مسعود از آل صاعد اصفهانی، جلال الدّین منکبرنی خوارزمشاه، حسام الدّین اردشیر از آل باوند و اتابک سعد بن زنگی هستند.
وی دورهی وحشتناک حملهی مغول را درک کرد و به چشم خویش قتل عام مردم اصفهان را به دست مغولان به سال 633 ه.ق دید.
کمال الدّین در آوردن معانی دقیق و باریکاندیشی مهارت دارد و در التزامات صعب و تقیید به آوردن مفاهیم مشکل، چیره دست است. دیوان او به طبع رسیده است. [۱]
نظم خوب دارد و خیالات شیرین انگیخته و رسائل را نیز به کمال دارد.
کمال الدّین به سال 635 هجری در اصفهان به دست مغولان به شهادت رسید و با خون خود این دو رباعی بر دیوار نوشت:
دل خون شد و شرط جانگدازی اینست | در مذهب ما کمینه سازی این است | |
با این همه هم هیچ نمییارم گفت | شاید که مگر بنده نوازی این است |
کو دل که دمی بر وطن خود گرید | بر حال من و واقعهی بد گرید | |
دی بر سر مردهای دو صد گریان بود | امروز یکی نیست که بر صد گرید [۲] |
اشعار
کمال الدّین اصفهانی اشعاری در مرثیهی عاشورا دارد که بعضی ابیات آن را میآوریم:
شعر1
این واقعهی هایل جانسوز ببینید | وین حادثهی صعب جگر سوز ببینید | |
بر باز ببینید ستم کردن گنجشک | بر شیر، شغالان شده پیروز ببینید | |
آن سلطنت و قاعدهی حکم که دی بود | وین عجز و پریشانی امروز ببینید | |
از دود دل خلق درین ماتم خونبار | یک شهر پر از آتش دلسوز ببینید | |
ور عیسی یک روزه ندیدی که سخن گفت | نقّالی این طفل نوآموز ببینید |
شعر2
چون محرّم رسید و عاشورا | خنده بر لب حرام باید کرد | |
وز پی ماتم حسین علی | گریه از ابر وام باید کرد | |
لعنت دشمنانش باید گفت | دوستداری تمام باید کرد | |
اگر کسی پسری را از آن تو بکشد | به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی | |
اگر کشندهی فرزند مصطفیست یزید | حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی؟ | |
تو بر کشندهی فرزند خود مکن لعنت | چو برکشندهی فرزند مصطفی نکنی [۳] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 758-759.