اسدی طوسی
ابو نصر علی بن احمد طوسی (اسدی) شاعر و حماسه سرای ایرانی قرن پنجم ه.ق است.
اسدی طوسی | |
---|---|
نام اصلی | ابو نصر علی بن احمد طوسی |
زادروز | اوایل قرن پنجم طوس |
کتابها | گرشاسب نامه، مناظرات، لغت فرس(فرهنگ لغات) |
زندگینامه
ولادت او در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم در طوس صورت گرفته است. «اسدی» لقب و تخلّص شعری شاعر میباشد. دورهی بلوغ او در شاعری مصادف با انقلابات خراسان و غلبهی سلجوقیان بر آن دیار و برافتادن حکومت غزنویان از آن ناحیه بود. ناگزیر وی خراسان را ترک و به مغرب ایران روی نهاد و در آذربایجان اقامت گزید. در آنجا با امیر ابو دلف پادشاه نخجوان و شجاع الدّوله ابو شجاع منوچهر بن شاوور از پادشاهان شدادی ارتباط یافت. اسدی از گویندگان قوی طبع و باریکاندیش و ژرف بین ایران است. زیرا پس از اینکه فردوسی داستانسرایی را به آخرین درجه کمال رسانید، اسدی به داستانسرایی و نظم داستانی که از بسیاری جهات به شاهنامه نزدیک است گرایش پیدا کرد. اما او به مدد وسعت فکر و طبع ورزیده، دری تازه به روی سخنسرایان گشود و طرزی نوین را بنیان نهاد به طوری که میتوان او را در صف گویندگان بزرگ و استادان بلند مرتبه قرار داد.
اسدی از علمای لغت بود و در این فن تبحّر داشت. بسیاری از دواوین گذشتگان را خوانده و نوادر لغات را به دست آورده و گاهی همانها را در اشعار خود به کار برده است و بدین سبب کتاب «گرشاسب نامه» وی در بردارنده تعداد کثیری از لغات فارسی است که بالفعل مهجور بوده است. اسدی از علوم عربیّت و نظم و نثر عربی اطلاع کامل دارد. هم چنین در ریاضی به خصوص فلسفه الهی دست داشته و غالب اشعارش را تحت تأثیر این معلومات سروده است.
آثار
آثار او عبارتند از:
1- «گرشاسب نامه» که به سال 458 هجری به نظم در آورده است.
2- «مناظرات» که شامل قصایدی در مناظره بین دو چیز یا دو کس مانند شب و روز، مغ و مسلمان، آسمان و زمین، و نیزه و کمان. مناظرات او به غایت نیکو است و ظاهرا در اشعار بعد از اسلام سابقه نداشته است.
3- «فرهنگ لغات» یا لغت فرس این کتاب به جهت دقت حدود و صحت تفسیر بهترین کتاب لغت و نیز قدیمیترین فرهنگ موجود زبان فارسی است. وفات اسدی به نقل هدایت به سال 465 ه.ق اتفاق افتاده است. [۱]
اشعار
نعت رسول اللّه (ص) و اهل بیت او (ع):
ثنا باد بر جان پیغمبرش | محمّد فرستادهی رهبرش | |
که بد بر درِ دین ایزد کلید | جهان یکسر از بهر او شد پدید | |
بدو داد دادار پیغام خویش | بپیوست با نام او نام خویش | |
ز پیغمبران او پسین بد درست | و لیکن شود زنده زایشان نخست | |
یکی تن بدو خلق چندین هزار | برون آمد و کرد دین شکار | |
ببرد از همه گوی پیغمبری | که با او کسی را نبد همسری | |
خبر زان چه بگذشت ازو در جهان | کجا راست آید به صد داستان | |
به یک چشم زد از دل سنگ سخت | به معجز برآورد نوبر درخت | |
دل دنیی از دیو بی بیم کرد | مه آسمان را بدو نیم کرد | |
ز هامون به چرخ برین شد سوار | سخن گفت بر عرش با کردگار | |
گه رستخیز آب کوثر و راست | لوا و شفاعت سراسر و راست | |
بر اندامش ایزد یکایک فزود | هنرهاش را بر هنر بر فزود | |
ورا بود رفتن به یک دم ز جای | به درگاه سلطان هر دو سرای | |
ببرد از فرشته جدا پایگاه | بر قاب قوسین یزدانش راه | |
سرافیل هم رازش و هم نشست | براق اسب و جبریل فرمان برست | |
همی دونش بر عرش آمد قیام | شده معجز او را ز ایزد پیام | |
به چندین بزرگی جهان دار راست | بدو داد پاک آن چنان کو بخواست | |
نمود آنچه بایست هر خوب و زشت | ره دوزخ و راه خرّم بهشت | |
چنان کرد دین را به شمشیر تیز | که باشد همی تا گهِ رستخیز | |
ز یزدان و از ما هزاران درود | مر او را و یارانش را برفزود | |
کدامست یارش شناسی به نام | گزیده بهر کس ز دانش تمام | |
به تیغش شده داد و دین آشکار | که خوانند ورا شیر پروردگار | |
علی و بتول و حسین و حسن | همی نگذرانیم از ایشان سخن | |
نداریم با دیگران هیچ کار | به مهر علی بگذران روزگار [۲] |
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 731-732.