اسماعیل محمدپور: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
اسماعیل محمدپور متولد ۱۳۵۸ ه.ش لاهیجان، از شاعران معاصر ایران است. وی کارشناس ارشد ادبیات فارسی است و در کنار شعر، به تحقیق و پژوهش در حوزۀ ادبیات فارسی علاقه دارد. «شبیه اسماعیل» و «این شعرها ادامه باران است» از مجموعه شعرهای اوست و آثاری چون «از صورت مجاز تا حقیقت معنا در نقد شعر» و «خوانش گزارههای گیلکی» از پژوهشهایش محسوب میشود. | '''اسماعیل محمدپور''' از شعرای ایرانی معاصر است. | ||
== زندگینامه == | |||
اسماعیل محمدپور متولد ۱۳۵۸ ه.ش لاهیجان، از شاعران معاصر ایران است. وی کارشناس ارشد ادبیات فارسی است و در کنار شعر، به تحقیق و پژوهش در حوزۀ ادبیات فارسی علاقه دارد. | |||
== آثار == | |||
«شبیه اسماعیل» و «این شعرها ادامه باران است» از مجموعه شعرهای اوست و آثاری چون «از صورت مجاز تا حقیقت معنا در نقد شعر» و «خوانش گزارههای گیلکی» از پژوهشهایش محسوب میشود. | |||
= نمونه اشعار = | |||
یک دفتر خون، شهادتین آوردند | |||
از خندق و خیبر و حنین آوردند | |||
برخیز، شهید من! کجایی؟ برخیز | |||
پیشانیبند «[[یا حسین«ع»|یاحسین]]» آوردند | |||
بر سینۀ اروند، علم شد دستت | |||
با تشنگی قنوت، خم شد دستت | |||
موج از هیجان نشست، آن لحظه که دید | |||
مانند [[اباالفضل (ع)|اباالفضل]]، قلم شد دستت | |||
وقت است که بادۀ خطر برداریم | |||
دل! ای دل من! رخت سفر برداریم | |||
گفتند که میرسیم ما نیز، اگر | |||
تنها دو سه گام بیشتر برداریم | |||
<br /> | <br /> | ||
[[رده:افراد]] | [[رده:افراد]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] |
نسخهٔ ۴ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۷
اسماعیل محمدپور از شعرای ایرانی معاصر است.
زندگینامه
اسماعیل محمدپور متولد ۱۳۵۸ ه.ش لاهیجان، از شاعران معاصر ایران است. وی کارشناس ارشد ادبیات فارسی است و در کنار شعر، به تحقیق و پژوهش در حوزۀ ادبیات فارسی علاقه دارد.
آثار
«شبیه اسماعیل» و «این شعرها ادامه باران است» از مجموعه شعرهای اوست و آثاری چون «از صورت مجاز تا حقیقت معنا در نقد شعر» و «خوانش گزارههای گیلکی» از پژوهشهایش محسوب میشود.
نمونه اشعار
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
برخیز، شهید من! کجایی؟ برخیز
پیشانیبند «یاحسین» آوردند
بر سینۀ اروند، علم شد دستت
با تشنگی قنوت، خم شد دستت
موج از هیجان نشست، آن لحظه که دید
مانند اباالفضل، قلم شد دستت
وقت است که بادۀ خطر برداریم
دل! ای دل من! رخت سفر برداریم
گفتند که میرسیم ما نیز، اگر
تنها دو سه گام بیشتر برداریم