هانی بن عروه: تفاوت میان نسخهها
(از نو ساختم (:) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
{{ب| احادیث من یسری بکل سبیل|و نضح دم قد سال کل مسیل}} | {{ب| احادیث من یسری بکل سبیل|و نضح دم قد سال کل مسیل}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{| | {| style="margin: 0 auto; " | ||
| class="b" |<span class="beyt"> فَاِنْ کنتِ لا تَدْرینَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُری </span> | | class="b" |<span class="beyt"> فَاِنْ کنتِ لا تَدْرینَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُری </span> | ||
| style="width:2em;" | | | style="width:2em;" | | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
[[رده: تاریخ]] | [[رده: تاریخ]] | ||
[[رده: افراد]] | [[رده: افراد]] | ||
[[رده: شهیدان قبل از عاشورا]] | [[رده: شهیدان قبل از عاشورا]] | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۴۵
هانی بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبدیغوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالک بن عوف بن منبّه بن غطیف بن مراد بن مذحج، مذحجی مرادی قطیفی، ابو یحیی، از طایفه بنی مراد و از قبیله مَذحَج است.[۱] هانی بن عروه در حمایت و یاری مسلم بن عقیل سهم بسزایی داشت.
زندگینامه
هانی بن عروه از تابعین پیامبر(ص)[۲] و از رهبران یمن[۳] بود. دادههای تاریخ در مورد زندگانی او تا ورود مسلم بن عقیل به کوفه در جریان واقعه کربلا اندک است.
در جنگهای جمل،[۴] صفین[۵] و نهروان حضور داشت. در صفین مورد مشورت امام علی(ع) قرار گرفت. هنگامی که امام علی(ع)، اشعث بن قیس از قبیله کنده و ربیعه را برکنار کرد، به امام علی(ع) پیشنهاد داد جانشینی همتای اشعث برای ریاست بر این دو قبیله انتخاب کند.[۵]
در جریان قیام حجر بن عدی، او یکی از ارکان حرکت حجر، علیه عبیدالله بن زیاد بود.[۶]
هانی بن عروه نسبت به قبیله خود تعصب خاصی داشت. زمانی که کثیر بن شهاب مذحجی والی خراسان متهم به دزدی شده بود و به کوفه گریخت، پناه داد و اگر چه مورد عتاب معاویه قرار گرفت، ولی دست از حمایت کثیر برنداشت.[۷]
زمانی که معاویه برای پسرش یزید از مردم کوفه بیعت گرفت، او جزء مخالفین بود و حتی میگفت که از معاویه به خاطر انجام چنین کاری تعجب میکند و خصوصیات زشت یزید را نام میبرد.[۸]
هانی بن عروه از شیعیان امام علی(ع)[۹] و از اصحاب آن حضرت بود.[۱۰] بنا به نقل سید محسن امین، امام علی(ع) مرگ او را پیشبینی کرده بود.[۱۱]
نقش در جریان مسلم بن عقیل
نقش هانی در جریان ورود مسلم بن عقیل به کوفه تا شهادت او بسیار پُر رنگ است. مسلم بن عقیل بنا به نقلی در هنگام ورود به کوفه بنا به خواست امام حسین(ع) بر هانی بن عروه وارد شد.[۱۲] اما اخبار دیگری اشاره دارد که بر مختار وارد شد.[۱۳]
نعمان بن بشیر حاکم کوفه که دوستدار عافیت بود، مزاحمتی برای مسلم ایجاد نکرد و مسلم توانست از هجده هزار نفر از اهالی کوفه بیعت بگیرد.[۱۴] وقتی استقبال مردم شهر را دید، طی نامهای که توسط یکی از رهبران مورد اعتماد شیعیان کوفه یعنی عابس بن ابی شبیب شاکری به امام حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فرا خواند.[۱۵]
همان زمان یزید در پی درخواست طرفداران بنیامیه و شامیان[۱۶] و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود، همزمان به حکومت کوفه منصوب و او را مأمور ساخت تا مسلم بن عقیل را از کوفه بیرون راند یا بکشد.[۱۷]
عبیدالله بن زیاد، بهطور ناشناس وارد کوفه شد و با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین وسیله دیگران را سر جای خود نشاند.[۱۸]
مسلم بن عقیل پس از آگاهی از آمدن عبیدالله بن زیاد و سخنان تهدیدآمیز وی، خانه مختار را ترک گفت و به منزل هانی رفت[۱۹] و بهطور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد[۲۰] و خانه او را مرکز فعالیتهای سیاسی و نظامی خویش قرار داد.[۲۱]
بنا به نقلی هانی بن عروه مایل نبود که مسلم بن عقیل وارد خانه او شود، اما پس از ورود مسلم بن عقیل به خانهاش، با تمام وجود از او دفاع کرد.[۲۲] انتخاب خانه هانی بن عروه شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.
نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد
در همان زمان شریک بن اعور که از خواص یاران امام علی(ع)[۲۳] و از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در خانه هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.[۲۴] او هانی بن عروه را به یاری و حمایت مسلم تشویق کرد و در خانه هانی نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد توسط شریک کشیده شد تا در هنگام عیادت عبیدالله بن زیاد از او درخانه هانی بن عروه انجام گیرد.[۲۵] البته گاهی سخن از بیماری هانی بن عروه به میان میآید و گفته میشود نقشه به قتل رساندن توسط او کشیده شد.[۲۶] به هر حال این طرح به جهت اینکه هانی بن عروه مایل نبود مهمانش در خانهاش کشته شود، انجام نگرفت.[۲۷] اگر چه گفته میشود که هانی به مسلم گفت: «اگر او را میکشتی، فاسقی، فاجری، ستمکاری و مکاری را کشته بودی.»
رفتن به دارالاماره
ابن زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم بن عقیل پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد و خانه او را تحت کنترل گرفت.[۲۸]
او با دانستن مخفیگاه مسلم بن عقیل و اطلاع از سران و یاران و هواداران او به کار پرداخت. همچنین از روسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند. اما هانی بن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله بن زیاد از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد.
او محمد بن اشعث، دوست هانی، اسماء بن حسان خارجه برادرزاده[۲۹] و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی[۳۰] که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید.
هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود و میگفت چون مسلم بن عقیل نزد من است، صلاح نیست که بروم اما آنان از او خواستند تا برای گم کردن راه و حفظ جان مسلم، به دیدن عبیدالله برود. در نزدیکی دارالاماره احساس خطر کرد و به اسماء بن حسان خارجه گفت: «به خدا از این مرد هراسناک و نگرانم.» اما اسماء گفت: «هیچ ترسی به دل راه مده. تو بیگناهی.» بالاخره هانی علیرغم میل خود به دارالاماره رفت و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن زیاد بتواند بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد که این جدایی در شکست مسلم بن عقیل تاثیر بسیاری داشت.
زندانی شدن
عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی بن عروه را طلبید و از او بازخواست کرد که «چرا مسلم بن عقیل را به خانه خود راه داده است. هانی بن عروه ابتدا همه چیز را انکار کرد، ولی با روبهرو شدن با معقل، درماند.» معقل پیش روی او ایستاد و گفت:
«هانی مرا میشناسی؟» گفت: «آری، میشناسم. بزرگ منافقی که تویی!» و چون دانست انکار بیفایده است، گفت: «من مسلم بن عقیل را به خانهام نخواندهام. او به خانه من آمده است.» عبید الله بن زیاد گفت: «تا او را تسلیم نکنی، رها نخواهی شد.»[۳۱]
پذیرفتن چنان تکلیفی برای هانی بن عروه غیرممکن بود. شیخی سرشناس و محترم، هرگز نمیتوانست مهمان خود را از سرسفره خویش بردارد و به دشمن او تسلیم کند و ننگی بزرگ را برای خود و بازماندگان و قبیله خود بخرد. گفتوگو بسیار شد، ولی هانی بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی و ابرویش شکست و چهرهاش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را زندانیکرد.[۳۲]
شیخ مفید مینویسد:
«چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.[۳۳] گروهی از قبیله مذحج با دریافت خبر قتل هانی بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.»[۳۴] عبیدالله بن زیاد، شریح قاضی را طلبید و گفت: «برو و هانی را ببین که زنده است، سپس ماجرا را به این مردم بگو! شریح قاضی به زندان رفت و هانی را مجروح و خونآلود دید.»
ولی وقتی که با مردم روبهرو شد، به آنان گفت: «هانی بن عروه زنده است. به خانههای خود برگردید.» آنان نیز متفرق شدند.[۳۵]
بدین ترتیب با شهادت ناقصی که قاضی داد، فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم بن عقیل و هانی بن عروه رفت. آن روز که این مردم اطراف قصر را گرفته بودند، جز تعدادی از ماموران عبیدالله بن زیاد، کسی با او نبود. اگر مختصر تدبیری داشتند کار عبیدالله بن زیاد به پایان میرسید.
شهادت
همین که خبر دستگیری و زندانی شدن هانی بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید.[۳۶]
پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که هانی بن عروه را دست بسته به بازار قصابان برند تا بدین وسیله در دل مردم ترس افکندند. هانی بن عروه پیوسته فریاد میزد و افراد قبیله مذحج را به کمک میطلبید که: «آل مراد کجایند؟ افراد قبیله مذحج کجایند؟ چرا به یاری من نمیآیند؟»[۳۷]
سپس با قوت بسیار بندها را از دست باز کرد و در جستجوی ابزاری بود که با دشمنان ستیز کند، ولی مزدوران عبیدالله بن زیاد به وی امان ندادند و او را گرفتند. یکی از غلامان عبیدالله بن زیاد به نام رشید ترکی، هانی بن عروه را به قتل رساند و سرش را از تن جدا کرد.[۳۸] در آن روز مردم قبیله مذحج تن به خواری و سستی دادند و از یاری هانی بن عروه دست برداشتند. هانی بن عروه در روز نهم ماه ذیالحجه به شهادت رسید. در هنگام شهادت هشتاد و نه سال سن داشت.[۳۹]
بنا به نقل مسعودی، هانی بن عروه هرگاه قبیله بنی مراد را به یاری میخواند، چهار هزار مرد زرهپوش سواره و هشت هزار نظامی پیاده با او حرکت میکردند و اگر قبایل همپیمان خود را دعوت میکرد، سی هزار زرهپوش نظامی در رکابش بود و اما هنگامی که به سوی قتلگاه رفت، از آن همه مردان جنگی که از آنان استمداد کرد، هیچکس اجابت نکرد.[۴۰]
عبیدالله بن زیاد سپس دستور داد تا طناب به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بر زمین بکشند.[۴۱] آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله کناسِه به دار بیاویزند.[۴۲] سپس سر این دو شهید را توسط هانی بن ابی حیه همدانی و زبیر بن اَروَج (اروح) تمیمی به نزد یزید فرستاد[۴۳] و گزارش کار را ارائه نمود.[۴۴]
یزید سر این دو شهید را بر دروازه دمشق آویخت[۴۵] و از قهر و غلبه عبیدالله بن زیاد، خرسند شد و در نامهای از او سپاسگزاری نمود.[۴۶]
پس از شهادت
خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در میانه راه کوفه به امام حسین(ع) رسید.[۴۷] امام حسین(ع) بر مرگ آن دو گریست و آیه استرجاع را خواند و چندین مرتبه از خداوند برای آنان طلب رحمت کرد.[۴۸]
سه روز پس از شهادت هانی بن عروه، روعه همسرش به کمک همسر میثم تمار، تن بی سر هانی بن عروه را در کنار دارالاماره کوفه به خاک سپرد. اکنون مزارش به مسجد معروف کوفه متصل است و پشت قبر مسلم بن عقیل و در جهت شمال آن قرار دارد.[۴۹] آستانه هانی بن عروه هم اکنون یکی از مراکز مهم و زیارتگاههای مشهور شیعیان جهان است.
پسرش یحیی، محدث و از راویان اصح و ثقه شمرده میشود.[۵۰]
زیارتنامه
هانی بن عروه دارای زیارت مخصوصی است که در آن زیارت او را عبد صالح و از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) میدانند:
سَلامُ اللهِ العَظیمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَیکَ یا هانِی بنَ عُروَةَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا العَبدُ الصّالِحُ النّاصِحُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عَلَیهِمُ السَّلامُ اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ مَظلُوماً فَلَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ استَحَلَّ دَمَکَ وَ حَشی قُبُورَهُم ناراً اَشهَدُ اَنَّکَ لَقیتَ اللهَ وَ هُو راضٍ عَنُکَ بِما فَعَلتَ وَ نَصَحتَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد بَلَغتَ دَرَجَةَ الشُّهَداءِ وَ جُعِلَ رُوحُکَ اَرواحِ السُّعَداءِ بِما نَصَحتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُجتَهِداً وَ بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ وَ مَرضاتِهِ فَرَحَمِکَ اللهُ وَ رَضِی عَنکَ وَ حَشَرَکَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ وَ جَمَعَنا وَ اِیاکُم مَعَهُم فی دارِ النَّعیمِ وَ سَلامٌ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ[۵۱]
درود و رحمت خداوند بر تو ای هانی بن عروه. درود بر تو ای بنده شایسته و خیرخواه برای خدا و پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بر آنان درود باد. گواهی میدهم به اینکه تو به ستم کشته شدی. پس لعنت خداوند بر آنکه تو را کشت و خون تو را حلال شمرد. پس خداوند قبرهای آنان را از آتش پر کند. گواهی میدهم که تو خداوند را ملاقات کردی درحالیکه او از تو به واسطه کردارت و خیرخواهیات خشنود بود؛ و گواهی میدهم که تو به مرتبه شهیدان رسیدی و روحت با روح شهدا سعادتمندانه قرار داده شد به واسطه اینکه خیرخواه نسبت به خداوند و رسولش بودی و در این راه تلاش کردی و جانت را در راه خدا و خشنودیاش بخشیدی. پس رحمت خداوند بر تو باد و از تو راضی است و تو را با پیامبر (ص) و خاندان پاکیزهاش محشور کند و ما و شما را با آنان در خانه نعمت محشور کند و درود و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
شعر عبدالله بن زبیر اسدی
عبدالله بن زبیر اسدی در قطعه شعری شهادت مظلومانه آن دو را به تصویر کشیده است: [۵۲]
فَاِنْ کنتِ لا تَدْرینَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُری | اِلی بَطَلٍ قَدْ هَشَّمَ السَّیفُ وَجْهَهُ | |
اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا | تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه | |
اِلی هانِیءٍ فِی السُّوقِ وَ ابْنِ عَقیلٍ | وَ آخَرُ یهْوِی مِنْ طَمارِ، قَتیلِ | |
احادیث من یسری بکل سبیل | و نضح دم قد سال کل مسیل |
فَاِنْ کنتِ لا تَدْرینَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُری | اِلی بَطَلٍ قَدْ هَشَّمَ السَّیفُ وَجْهَهُ | |
اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا | تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه | |
اِلی هانِیءٍ فِی السُّوقِ وَ ابْنِ عَقیلٍ | وَ آخَرُ یهْوِی مِنْ طَمارِ، قَتیلِ | |
احادیث من یسری بکل سبیل | و نضح دم قد سال کل مسیل |
فَاِنْ کنتِ لا تَدْرینَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُری | اِلی بَطَلٍ قَدْ هَشَّمَ السَّیفُ وَجْهَهُ | |
اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا | تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه | |
اِلی هانِیءٍ فِی السُّوقِ وَ ابْنِ عَقیلٍ | وَ آخَرُ یهْوِی مِنْ طَمارِ، قَتیلِ | |
احادیث من یسری بکل سبیل | و نضح دم قد سال کل مسیل |
اگر نمیدانی مرگ چیست به هانی و پسر عقیل در بازار بنگر.
به دلاورمردی که شمشیر بینی او را در هم شکسته و به دلیری دیگر که از بلندی، مقتول و شهید بر خاک افتاد.
تقدیر روزگار و زمانه آنان را قصه و داستان رهگذران ساخته است.
پیکری میبینی که مرگ رنگ آن را دگرگون ساخته است و خون او در هر جویبار و رهگذری جاری است.
منبع
جستارهای وابسته
پینوشت
- ↑ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیروت: داراحیاء اتراث العربی، ۱۴۰۹ ه ق.، ج۳، ص۳۶۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶.
- ↑ رجال طوسی، ص۸۲.
- ↑ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۹۰.
- ↑ الفتوح، ج۵، ص۴۰.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ وقعة الصفین، ص۱۳۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۵.
- ↑ الاعلام، ج۸، ص۶۸.
- ↑ تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج۲، ص۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۴۲۷؛ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۹۱.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۴۴.
- ↑ رجال طوسی، ص۸۵.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۸، ص۷۱۳.
- ↑ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ م، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ م.، ج۶، ص۹؛ ترجمة الامام الحسین (ع)، ص۶۴.
- ↑ الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : ۱۹۶۰ م.، ص۲۳۱؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ ﻫ ق / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ م.، ج۵، ص۳۵۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۸؛ الاخبار الطول، ص۲۳۵؛تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰؛ امتاع الاسماع، ج۵، ص۳۶۳؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۳، ص۲۹؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج۵، ص۳۲۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج۱، ص۸۰؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص۱۵.
- ↑ الامامه و السیاسه، ج۲، ص۴.
- ↑ الاخبار الطول، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷؛ الفتوح، ج۵، ص۳۶-۳۷.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶؛ الاخبار الطول، ص۲۳۲؛تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۶-۳۵۷، ۳۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۳۶-۳۷؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۱؛ ارشاد، ج۲، ص۴۲-۴۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۹۶.
- ↑ انساب الاشراف، ص۳۳۶؛ الاخبار الطول، ص۲۳۳؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۲؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۲؛ الفتوح، ج۵، ص۴۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶؛ الاخبار الطول، دینوری، ص۲۳۳؛ الفخری، ص۱۱۷.
- ↑ الاخبار الطول، ص۲۳۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۹۶-۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۵.
- ↑ الغارات، ثقفی، ج۲، ص۷۹۳.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۷۹۳-۷۹۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطول، ص۲۳۳-۲۳۴؛تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۰.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطول، ص۲۳۴-۲۳۵؛تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ج۵، ص۴۲-۴۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۹۸-۹۹.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۷؛ الامامه و السیاسه، ج۲، ص۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۳؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۰ عمارة بن عبید سلولی پیشنهاد دهنده بود.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطول، ص۲۳۴-۲۳۵؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ج۵، ص۴۲-۴۳. قس مقاتل الطالبیین، ص۹۹، همسر هانی بن عروه موافق نبود.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۷؛ الاخبار الطول، ص۲۳۵-۲۳۶؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۲،۳۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۴۱-۴۲؛ ارشاد، ج۲، ص۴۵-۴۶.
- ↑ لاخبار الطوال، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، ج۵، ص۴۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ الاخبار الطول، ج۵، ص۳۶۶.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۷؛ الاخبار الطول، ص۲۳۷-۲۳۸؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۵-۳۶۷؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۵۲؛ الفتوح، ج۵، ص۴۶-۴۷؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۰۲.
- ↑ ارشاد، ج۲، ص۴۷.
- ↑ الاخبار الطول، ص۲۳۸؛تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۷؛ الفتوح، ج۵، ص۴۸.
- ↑ الاخبار الطول، ص۲۳۸؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۷؛ الفتوح، ج۵، ص۴۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸.
- ↑ ر.ک: مسلم بن عقیل.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۹؛ الفتوح، ج۵، ص۴۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۲۲؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۹؛ الفتوح، ج۵، ص۶۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۹.
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۵؛ الفتوح، ج۵، ص۶۱؛ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۹۳.
- ↑ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۷.
- ↑ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۳، ص۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲؛ الاخبار الطول، ص۲۴۰-۲۴۱؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۸۰.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹؛ الاخبار الطول، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۶؛الفتوح، ج۵، ص۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ الاخبار الطول، ص۲۴۱-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳-۱۰۸.
- ↑ ر.ک: الاخبار الطول، ج۲، ص۲۴۳؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲.
- ↑ الاخبار الطول، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۶۹.
- ↑ تاریخ الکوفه، ص۸۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۰؛ حوادث و وفیات، ج۸، ص۳۰۲، اسدالغابه، ج۲، ص۱۵؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۸۸.
- ↑ کلیات مفاتیح الجنان، زیارت نامه هانی بن عروه.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، ج۶، ص۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۰۸؛ ابن حبیب (المحبر، ص۲۴۵) او را عبدالرحمن بن زبیر اسدی و ابن طقطقی (الفخری، ص۱۱۴) او را فرزدق ذکر کرده است.