خلیل ذکاوت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==دربارهی شاعر== | ==دربارهی شاعر== | ||
خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه. ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز | خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه.ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز گذراند و چند سال بعد از دانشگاه پیام نور لامرد، در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گردید. وی فعالیتهای شعری خود را از دوره نوجوانی آغاز کرد و از همان زمان، سرودههایی از او در نشریات استانی و کشوری چاپ میشد. از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای وی با مقدمه ای از محمدعلی بهمنی (غزلسرای نامی معاصر) است. وی سال هاست که در دفتر اسناد رسمی 121 لامرد، به عنوان دفتریار مشغول به کار است. | ||
فعالیتهای شعری خود را از دوره نوجوانی آغاز | |||
از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای | |||
وی | |||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
===رسول زخم:=== | ===رسول زخم:=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| مدینه، کربلا را میشناسد|صدای آشنا را میشناسد}} | |||
{{ب| مدینه، مثل کوفه بیوفا نیست|مدینه مثل شام پر جفا نیست}} | |||
{{ب| مدینه، کربلا را میشناسد|صدای آشنا را میشناسد | {{ب| نی، از جانش «نوا» را دوست دارد|مدینه کربلا را دوست دارد}} | ||
{{ب| چو زهرا از علی آن شب جدا شد|مدینه، مادر کرب و بلا شد}} | |||
{{ب| مدینه، مثل کوفه بیوفا نیست|مدینه مثل شام پر جفا نیست | {{ب| شبی که فاطمه در بستر افتاد|مدینه، کربلا را پرورش داد}} | ||
{{ب| کنشت و کعبه و دیر از حسین است|مگر که کربلا غیر از حسین است؟!}} | |||
{{ب| نی، از جانش «نوا» را دوست دارد|مدینه کربلا را دوست دارد | {{ب| مدینه راه در شمس آشنائی است|هوا و آب و خاکش کربلایی است}} | ||
{{ب| مدینه منبع خون خدا بود|مدینه ابتدای کربلا بود}} | |||
{{ب| چو زهرا از علی آن شب جدا شد|مدینه، مادر کرب و بلا شد | {{ب| مدینه سینهی راز حسین است|مدینه، خطّ آغاز حسین است}} | ||
{{ب| بنا در کربلا خشت از مدینه|زمین از کربلا، کشت از مدینه}} | |||
{{ب| شبی که فاطمه در بستر افتاد|مدینه، کربلا را پرورش داد | {{ب| در میخانهی هستی مدینه است|محیط و مرکز مستی مدینه است}} | ||
{{ب| مدینه مبدأ تاریخ درد است|شروع قصهی نامرد و مرد است}} | |||
{{ب| کنشت و کعبه و دیر از حسین است|مگر که کربلا غیر از حسین است؟! | {{ب| مدینه، زادگاه زخم شیعه است|و او، اول گواه زخم شیعه است}} | ||
{{ب| دمی که فاطمه افتاد و جان باخت|قیامت از مدینه، قد برافراخت}} | |||
{{ب| مدینه راه در شمس آشنائی است|هوا و آب و خاکش کربلایی است | {{ب| از آن ساعت که زهرا غرق خون شد|مدینه مطلع الفجر جنون شد}} | ||
{{ب| مدینه کوثرت کو؟ کوثرت کو؟|مزار دختر پیغمبرت کو؟}} | |||
{{ب| مدینه منبع خون خدا بود|مدینه ابتدای کربلا بود | {{ب| مدینه راز دار رنج شیعه است|بقیعش در حقیقت گنج شیعه است}} | ||
{{ب| مدینه تو دیار درد و عشقی|تو کی مانند کوفه یا دمشقی!}} | |||
{{ب| مدینه سینهی راز حسین است|مدینه، خطّ آغاز حسین است | {{ب| سلام ای شهر مهر و آشنایی|شکایت دارم از فصل جدایی}} | ||
{{ب| سلام ای شهر جد و مام و بابم|مدینه، کربلا کرده کبابم}} | |||
{{ب| بنا در کربلا خشت از مدینه|زمین از کربلا، کشت از مدینه | {{ب| مدینه، خوب ما را میشناسی|تو خاک کربلا را میشناسی}} | ||
{{ب| من آن تنها گل باغ حسینم|حسین فاطمه را نور عینم}} | |||
{{ب| در میخانهی هستی مدینه است|محیط و مرکز مستی مدینه است | {{ب| مگو این آشنای دور، این کیست؟|کسی جز شخص زین العابدین نیست}} | ||
{{ب| «چه میخواهی از این حال خرابم ..|مدینه، کربلا کرده کبابم!}} | |||
{{ب| مدینه مبدأ تاریخ درد است|شروع قصهی نامرد و مرد است | {{ب| مدینه باز کن دروازهات را|و بنگر میهمان تازهات را}} | ||
{{ب| نوایی که چنین ناله زنان است|صدای بغض زنگ کاروان است}} | |||
{{ب| مدینه، زادگاه زخم شیعه است|و او، اول گواه زخم شیعه است | {{ب| رسیده کاروانی غرق ماتم|محرّم در محرّم در محرّم}} | ||
{{ب| رسیده کاروانی خرد و خسته|پر از دلهای زخمی و شکسته}} | |||
{{ب| دمی که فاطمه افتاد و جان باخت|قیامت از مدینه، قد برافراخت | {{ب| ره آوردش به غیر از اشک و غم نیست|حرم دارد ولی میر حرم نیست}} | ||
{{ب| صدایی که طنین شور و شین است|نوای کاروان بیحسین است}} | |||
{{ب| از آن ساعت که زهرا غرق خون شد|مدینه مطلع الفجر جنون شد | {{ب| بیا بنگر مدینه کاروان را|ببین از کربلا برگشتگان را}} | ||
{{ب| سفر ما را ز همدیگر جدا کرد|نمیدانی سفر با ما چهها کرد}} | |||
{{ب| مدینه کوثرت کو؟ کوثرت کو؟|مزار دختر پیغمبرت کو؟ | {{ب| نبودی تا ببینی ای مدینه|وداع زینب و اشک سکینه}} | ||
{{ب| نمیدانی چهها با ما عطش کرد|سکینه از عطش صد بار غش کرد}} | |||
{{ب| مدینه راز دار رنج شیعه است|بقیعش در حقیقت گنج شیعه است | {{ب| پرستوهای عاشق دستهدسته|سفر کردند با بال شکسته}} | ||
{{ب| ستم بر آل طاها شد مدینه|و دین پامال دنیا شد مدینه}} | |||
{{ب| مدینه تو دیار درد و عشقی|تو کی مانند کوفه یا دمشقی! | {{ب| نگین سبز خاتم را شکستند|حریم اسم اعظم را شکستند}} | ||
{{ب| مدینه آن سری که تاج دین بود|سزایش، آه، آیا این چنین بود؟}} | |||
{{ب| سلام ای شهر مهر و آشنایی|شکایت دارم از فصل جدایی | {{ب| به سینه نینوایی ناله دارم|غم هفتاد و دو آلاله دارم}} | ||
{{ب| رسول زخمهای کربلایم|یگانه وارث خون خدایم}} | |||
{{ب| سلام ای شهر جد و مام و بابم|مدینه، کربلا کرده کبابم | {{ب| مدینه، تازه این آغاز راه است|دمی، بیکربلا بودن گناه است}} | ||
{{ب| مدینه، فصل سخت صبر تا کی؟|بماند ماه پشت ابر تا کی؟}} | |||
{{ب| مدینه، خوب ما را میشناسی|تو خاک کربلا را میشناسی | {{ب| مگو با من که دیگر وقت دیر است|که خطّ عشق پایان ناپذیر است}} | ||
{{ب| قسم بر زخم اگر چه غرق دردم|ولی یک گام ازین رَه برنگردم}} | |||
{{ب| من آن تنها گل باغ حسینم|حسین فاطمه را نور عینم | {{ب| قسم بر خون و بین اللّه و بَینی|سری دارم پر از شور حسینی}} | ||
{{ب| همان دم که پدر افتاد و جان داد|تمام کربلا بر دوشم افتاد}} | |||
{{ب| مگو این آشنای دور، این کیست؟|کسی جز شخص زین العابدین نیست | {{ب| من آن دنبالهی خون حسینم|پسر نه، بلکه مفتون حسینم}} | ||
{{ب| منم از عشق، خطّ یادگاری|منم حیدر تباری ذو الفقاری}} | |||
{{ب| «چه میخواهی از این حال خرابم ..|مدینه، کربلا کرده کبابم! | {{ب| زبانم سرخ و اشکم تیغ الماس|منم، من امتداد دست عبّاس}} | ||
{{ب| مپرس از من چرا در پیچ و تابم|مدینه، کربلا کرده کبابم!}} | |||
{{ب| مدینه باز کن دروازهات را|و بنگر میهمان تازهات را | {{ب| نی، تا قیامت ناله دارد|مدینه، کربلا دنباله دارد <ref>حدیث باب عشق؛ ص 115- 119.</ref>}} | ||
{{ب| نوایی که چنین ناله زنان است|صدای بغض زنگ کاروان است | |||
{{ب| رسیده کاروانی غرق ماتم|محرّم در محرّم در محرّم | |||
{{ب| رسیده کاروانی خرد و خسته|پر از دلهای زخمی و شکسته | |||
{{ب| ره آوردش به غیر از اشک و غم نیست|حرم دارد ولی میر حرم نیست | |||
{{ب| صدایی که طنین شور و شین است|نوای کاروان بیحسین است | |||
{{ب| بیا بنگر مدینه کاروان را|ببین از کربلا برگشتگان را | |||
{{ب| سفر ما را ز همدیگر جدا کرد|نمیدانی سفر با ما چهها کرد | |||
{{ب| نبودی تا ببینی ای مدینه|وداع زینب و اشک سکینه | |||
{{ب| نمیدانی چهها با ما عطش کرد|سکینه از عطش صد بار غش کرد | |||
{{ب| پرستوهای عاشق دستهدسته|سفر کردند با بال شکسته | |||
{{ب| ستم بر آل طاها شد مدینه|و دین پامال دنیا شد مدینه | |||
{{ب| نگین سبز خاتم را شکستند|حریم اسم اعظم را شکستند | |||
{{ب| مدینه آن سری که تاج دین بود|سزایش، آه، آیا این چنین بود؟ | |||
{{ب| به سینه نینوایی ناله دارم|غم هفتاد و دو آلاله دارم | |||
{{ب| رسول زخمهای کربلایم|یگانه وارث خون خدایم | |||
{{ب| مدینه، تازه این آغاز راه است|دمی، بیکربلا بودن گناه است | |||
{{ب| مدینه، فصل سخت صبر تا کی؟|بماند ماه پشت ابر تا کی؟ | |||
{{ب| مگو با من که دیگر وقت دیر است|که خطّ عشق پایان ناپذیر است | |||
{{ب| قسم بر زخم اگر چه غرق دردم|ولی یک گام ازین رَه برنگردم | |||
{{ب| قسم بر خون و بین اللّه و بَینی|سری دارم پر از شور حسینی | |||
{{ب| همان دم که پدر افتاد و جان داد|تمام کربلا بر دوشم افتاد | |||
{{ب| من آن دنبالهی خون حسینم|پسر نه، بلکه مفتون حسینم | |||
{{ب| منم از عشق، خطّ یادگاری|منم حیدر تباری ذو الفقاری | |||
{{ب| زبانم سرخ و اشکم تیغ الماس|منم، من امتداد دست عبّاس | |||
{{ب| مپرس از من چرا در پیچ و تابم|مدینه، کربلا کرده کبابم! | |||
{{ب| نی، تا قیامت ناله دارد|مدینه، کربلا دنباله دارد <ref>حدیث باب عشق؛ ص 115- 119.</ref> | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===کوثری از روح:=== | ===کوثری از روح:=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| ای خدا! در روز اوّل قالب غم ریختی|بعد از آن، در قالب غم، روح ماتم ریختی}} | |||
{{ب| ماتم و غم را درون هم عجین کردی، سپس|سوز و سازی از میان کم بود، آن هم ریختی}} | |||
{{ب| ای خدا! در روز اوّل قالب غم ریختی|بعد از آن، در قالب غم، روح ماتم ریختی | {{ب| آن طرف، پیمانهای از عقل، کمکم ساختی|این طرف، میخانهای از عشق، نمنم ریختی}} | ||
{{ب| خاک را بر باد دادی، آب را آتش زدی|چار عنصر را یکی کردی و در هم ریختی}} | |||
{{ب| ماتم و غم را درون هم عجین کردی، سپس|سوز و سازی از میان کم بود، آن هم ریختی | {{ب| عقل و عشق و سوز و ساز و ماتم و غم جمع شد|تا که طرح و نقشهی ماه محرّم ریختی}} | ||
{{ب| ای محرّم، آتشی در سینهی حوّا شدی|ای محرّم، شورشی در جان آدم ریختی}} | |||
{{ب| آن طرف، پیمانهای از عقل، کمکم ساختی|این طرف، میخانهای از عشق، نمنم ریختی | {{ب| غصّهی غربت شدی، در قلب هاجر سوختی|گریهی عصمت شدی، از چشم مریم ریختی}} | ||
{{ب| سینهای از راز تو در سینهی سینا نشست|کوثری از روح را در جسم زمزم ریختی}} | |||
{{ب| خاک را بر باد دادی، آب را آتش زدی|چار عنصر را یکی کردی و در هم ریختی | {{ب| ای محرّم، ای شروع زخم و آغاز عطش|انقلابی در درون هر دو عالم ریختی}} | ||
{{ب| مرحبا ای دل، که امشب در عزای ایل عشق|شعلهشعله سوختی، اشک دمادم ریختی}} | |||
{{ب| عقل و عشق و سوز و ساز و ماتم و غم جمع شد|تا که طرح و نقشهی ماه محرّم ریختی | |||
{{ب| ای محرّم، آتشی در سینهی حوّا شدی|ای محرّم، شورشی در جان آدم ریختی | |||
{{ب| غصّهی غربت شدی، در قلب هاجر سوختی|گریهی عصمت شدی، از چشم مریم ریختی | |||
{{ب| سینهای از راز تو در سینهی سینا نشست|کوثری از روح را در جسم زمزم ریختی | |||
{{ب| ای محرّم، ای شروع زخم و آغاز عطش|انقلابی در درون هر دو عالم ریختی | |||
{{ب| مرحبا ای دل، که امشب در عزای ایل عشق|شعلهشعله سوختی، اشک دمادم ریختی | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===پرسش سرخ:=== | ===پرسش سرخ:=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| قدرت درک گل یاس ندارند این قوم|قدر یک سنگ هم احساس ندارند این قوم}} | |||
{{ب| غافلند از اثر عشق و عطش، حق دارند|حرمت عاطفه را پاس ندارند این قوم}} | |||
{{ب| قدرت درک گل یاس ندارند این قوم|قدر یک سنگ هم احساس ندارند این قوم | {{ب| کربلا پاسخ یک پرسش سرخ است، دریغ|مثل حرّ جرأت وسواس ندارند این قوم}} | ||
{{ب| گرچه دلبستهی شمشیر و سناناند، ولی|ریشه در آهن و الماس ندارند این قوم}} | |||
{{ب| غافلند از اثر عشق و عطش، حق دارند|حرمت عاطفه را پاس ندارند این قوم | {{ب| به خدایی که ندا داد که رب النّاس است|اعتقادی به رب و ناس ندارند این قوم}} | ||
{{ب| آب بر ایل عطش یکسره بستند، مگر|خبر از غیرت عبّاس ندارند این قوم}} | |||
{{ب| کربلا پاسخ یک پرسش سرخ است، دریغ|مثل حرّ جرأت وسواس ندارند این قوم | {{ب| فاطمه در رخ زینب متجلّیست، ولی|قدرت درک گل یاس ندارند این قوم}} | ||
{{ب| گرچه دلبستهی شمشیر و سناناند، ولی|ریشه در آهن و الماس ندارند این قوم | |||
{{ب| به خدایی که ندا داد که رب النّاس است|اعتقادی به رب و ناس ندارند این قوم | |||
{{ب| آب بر ایل عطش یکسره بستند، مگر|خبر از غیرت عبّاس ندارند این قوم | |||
{{ب| فاطمه در رخ زینب متجلّیست، ولی|قدرت درک گل یاس ندارند این قوم | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
*دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص. | |||
*دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص | |||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] |
نسخهٔ ۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۵
خلیل ذکاوت شاعر معاصر ایرانی است. وی در قالب کلاسیک شعر میسراید و بیشتر غزلسرا است، اما در سرودن مثنوی و قصیده و دوبیتی و ترکیب بند نیز تواناست.
خلیل ذکاوت | |
---|---|
زادروز | 1350 ه.ش لامرد |
کتابها | «فصل شروع کبوتر»،«گزیده ادبیات معاصر شماره 67»،«اما دلم نیامد» |
دربارهی شاعر
خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه.ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز گذراند و چند سال بعد از دانشگاه پیام نور لامرد، در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گردید. وی فعالیتهای شعری خود را از دوره نوجوانی آغاز کرد و از همان زمان، سرودههایی از او در نشریات استانی و کشوری چاپ میشد. از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای وی با مقدمه ای از محمدعلی بهمنی (غزلسرای نامی معاصر) است. وی سال هاست که در دفتر اسناد رسمی 121 لامرد، به عنوان دفتریار مشغول به کار است.
اشعار
رسول زخم:
مدینه، کربلا را میشناسد | صدای آشنا را میشناسد | |
مدینه، مثل کوفه بیوفا نیست | مدینه مثل شام پر جفا نیست | |
نی، از جانش «نوا» را دوست دارد | مدینه کربلا را دوست دارد | |
چو زهرا از علی آن شب جدا شد | مدینه، مادر کرب و بلا شد | |
شبی که فاطمه در بستر افتاد | مدینه، کربلا را پرورش داد | |
کنشت و کعبه و دیر از حسین است | مگر که کربلا غیر از حسین است؟! | |
مدینه راه در شمس آشنائی است | هوا و آب و خاکش کربلایی است | |
مدینه منبع خون خدا بود | مدینه ابتدای کربلا بود | |
مدینه سینهی راز حسین است | مدینه، خطّ آغاز حسین است | |
بنا در کربلا خشت از مدینه | زمین از کربلا، کشت از مدینه | |
در میخانهی هستی مدینه است | محیط و مرکز مستی مدینه است | |
مدینه مبدأ تاریخ درد است | شروع قصهی نامرد و مرد است | |
مدینه، زادگاه زخم شیعه است | و او، اول گواه زخم شیعه است | |
دمی که فاطمه افتاد و جان باخت | قیامت از مدینه، قد برافراخت | |
از آن ساعت که زهرا غرق خون شد | مدینه مطلع الفجر جنون شد | |
مدینه کوثرت کو؟ کوثرت کو؟ | مزار دختر پیغمبرت کو؟ | |
مدینه راز دار رنج شیعه است | بقیعش در حقیقت گنج شیعه است | |
مدینه تو دیار درد و عشقی | تو کی مانند کوفه یا دمشقی! | |
سلام ای شهر مهر و آشنایی | شکایت دارم از فصل جدایی | |
سلام ای شهر جد و مام و بابم | مدینه، کربلا کرده کبابم | |
مدینه، خوب ما را میشناسی | تو خاک کربلا را میشناسی | |
من آن تنها گل باغ حسینم | حسین فاطمه را نور عینم | |
مگو این آشنای دور، این کیست؟ | کسی جز شخص زین العابدین نیست | |
«چه میخواهی از این حال خرابم .. | مدینه، کربلا کرده کبابم! | |
مدینه باز کن دروازهات را | و بنگر میهمان تازهات را | |
نوایی که چنین ناله زنان است | صدای بغض زنگ کاروان است | |
رسیده کاروانی غرق ماتم | محرّم در محرّم در محرّم | |
رسیده کاروانی خرد و خسته | پر از دلهای زخمی و شکسته | |
ره آوردش به غیر از اشک و غم نیست | حرم دارد ولی میر حرم نیست | |
صدایی که طنین شور و شین است | نوای کاروان بیحسین است | |
بیا بنگر مدینه کاروان را | ببین از کربلا برگشتگان را | |
سفر ما را ز همدیگر جدا کرد | نمیدانی سفر با ما چهها کرد | |
نبودی تا ببینی ای مدینه | وداع زینب و اشک سکینه | |
نمیدانی چهها با ما عطش کرد | سکینه از عطش صد بار غش کرد | |
پرستوهای عاشق دستهدسته | سفر کردند با بال شکسته | |
ستم بر آل طاها شد مدینه | و دین پامال دنیا شد مدینه | |
نگین سبز خاتم را شکستند | حریم اسم اعظم را شکستند | |
مدینه آن سری که تاج دین بود | سزایش، آه، آیا این چنین بود؟ | |
به سینه نینوایی ناله دارم | غم هفتاد و دو آلاله دارم | |
رسول زخمهای کربلایم | یگانه وارث خون خدایم | |
مدینه، تازه این آغاز راه است | دمی، بیکربلا بودن گناه است | |
مدینه، فصل سخت صبر تا کی؟ | بماند ماه پشت ابر تا کی؟ | |
مگو با من که دیگر وقت دیر است | که خطّ عشق پایان ناپذیر است | |
قسم بر زخم اگر چه غرق دردم | ولی یک گام ازین رَه برنگردم | |
قسم بر خون و بین اللّه و بَینی | سری دارم پر از شور حسینی | |
همان دم که پدر افتاد و جان داد | تمام کربلا بر دوشم افتاد | |
من آن دنبالهی خون حسینم | پسر نه، بلکه مفتون حسینم | |
منم از عشق، خطّ یادگاری | منم حیدر تباری ذو الفقاری | |
زبانم سرخ و اشکم تیغ الماس | منم، من امتداد دست عبّاس | |
مپرس از من چرا در پیچ و تابم | مدینه، کربلا کرده کبابم! | |
نی، تا قیامت ناله دارد | مدینه، کربلا دنباله دارد [۱] |
کوثری از روح:
ای خدا! در روز اوّل قالب غم ریختی | بعد از آن، در قالب غم، روح ماتم ریختی | |
ماتم و غم را درون هم عجین کردی، سپس | سوز و سازی از میان کم بود، آن هم ریختی | |
آن طرف، پیمانهای از عقل، کمکم ساختی | این طرف، میخانهای از عشق، نمنم ریختی | |
خاک را بر باد دادی، آب را آتش زدی | چار عنصر را یکی کردی و در هم ریختی | |
عقل و عشق و سوز و ساز و ماتم و غم جمع شد | تا که طرح و نقشهی ماه محرّم ریختی | |
ای محرّم، آتشی در سینهی حوّا شدی | ای محرّم، شورشی در جان آدم ریختی | |
غصّهی غربت شدی، در قلب هاجر سوختی | گریهی عصمت شدی، از چشم مریم ریختی | |
سینهای از راز تو در سینهی سینا نشست | کوثری از روح را در جسم زمزم ریختی | |
ای محرّم، ای شروع زخم و آغاز عطش | انقلابی در درون هر دو عالم ریختی | |
مرحبا ای دل، که امشب در عزای ایل عشق | شعلهشعله سوختی، اشک دمادم ریختی |
پرسش سرخ:
قدرت درک گل یاس ندارند این قوم | قدر یک سنگ هم احساس ندارند این قوم | |
غافلند از اثر عشق و عطش، حق دارند | حرمت عاطفه را پاس ندارند این قوم | |
کربلا پاسخ یک پرسش سرخ است، دریغ | مثل حرّ جرأت وسواس ندارند این قوم | |
گرچه دلبستهی شمشیر و سناناند، ولی | ریشه در آهن و الماس ندارند این قوم | |
به خدایی که ندا داد که رب النّاس است | اعتقادی به رب و ناس ندارند این قوم | |
آب بر ایل عطش یکسره بستند، مگر | خبر از غیرت عبّاس ندارند این قوم | |
فاطمه در رخ زینب متجلّیست، ولی | قدرت درک گل یاس ندارند این قوم |
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص.
- ↑ حدیث باب عشق؛ ص 115- 119.